خیلی خسته شدم از وقتی که زایمان کردم بچم کولیک شدید داشت همش جیغ میزد تا ۳ ماهگی اصلا آرامش نداشتم بخاطر بچه داری یه مدت افسردگی شدید گرفتم البته هنوزم خوب نشدم
مشکلات تو زندگی با همسرم هم بود که اصلا حس درک شدن نداشتم سن م هم کم نیست الان دیگه ۳۱ سالمه اما بچه اولمه
واسه بهتر شدن حالم نتونستم این مدته یه تفریح درستی داشته باشم بلکه روحیم عوض بشه
حوصله بچه رو ندارم دلم میخواد همش بخوابونمش که متاسفانه همیشه بدخلقی میکنه و در حال جیغ کشیدنه
حتی پیش اومده ناخواسته سرش داد زدم و بعدش کلی خودمو سرزنش و لعنت کردم که چرا با بچم اینجوری رفتار کردم
خیلی دلم گرفته و خستم حتی با مشاور هم صحبت کردم اونقدر نتونست آرومم کنه
همش تو خودم احساس کمبود میکنم که من مادر بدی برای دخترمم
حیف این بچست که همچون مادر دلمرده ای داشته باشه
نمیدونم تا کی این حال و وضعیتم ادامه داشته باشه
بخاطر بعضی مسائل که تو زندگیم پیش اومده یه دیوار کشیدم دور خودم که میترسم با کسی معاشرت کنم شاید حالم بهتر بشه ولی نمیتونم

۳ پاسخ

عزیزم
کاملا حق داری
هممون تا حدی این شرایط و احساسات رو تجربه کردیم کم و بیش
من هم بارها حس کردم لیاقت پسرمو ندارم
بعد از زایمان تا یک سالگی بچه همه‌ی مادرا حس ناکافی بودن، غصه‌ی بی انتها داشتن، حس گیر افتادن وسط یه سیکل معیوب که انگار هیچوقت نمیتونه تموم بشه رو دارن
کاملا بهت حق میدم
اما...
یادت نره ک خدایی ک اون بچه رو در رحم تو رشد داده، قطعا تو رو برای اون برگزیده
وقتی بار اوله که ادم مادری میکنه، طبیعیه یک سری خطاها
فقط بیشتر از هرچی سعی کن به عشق زیادت به بچت فکر کنی، به معصومیتش، به نیازش به تو
تلاش کن تو هر شرایطی صبوری کردن رو تمرین کنی
این روزا میگذره
بعد از ۱ سالگی بچت میگی باورم نمیشه ک اون روزای سخت گذشت و این روزای شیرین اومده

منم خیلی سختمه و حس تو میفهمم باز خوبه اینجا هست میتونیم باهمدیگه حرف بزنیم طفلی مادرمامون چکار میکردن

این شرایط براهممون هس ولی سعی کن خودت حال خودتو خوب کنی از شوهر توقع نداشته باش چون متاسفانه انگار اونا زاییدن ما باید اونا رو درک کنیم،

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۱۴ ماهگی
دیروز که 30 سالم شد نشستم با خودم خلوت کردن
کلی فکروخیال کردم بعدش رسیدم سر بچه دار شدن
پیش خودم خودمو قاضی کردم
دیدم من اگه دهه دوم زندگیم بچه دار میشدم قطعا این مادر صبور نبودم چون ادما تو‌ دهه دوم زندگیشون کم حوصله کم طاقت عصبی عجول و همینطور پر از انرژی که یکجا بند نمیشن ( برای همه صدق نمیکنه)
من اگه با صبر حوصله 20 سالگیم مادر میشدم حتما مادر بدی میشدم و حتما بچه رو میزدم 🙄
خداروشکر که در این یک مورد عقلم رسید و دیرتر اقدام به مادر شدن کردم😁
الان که دارم این تاپیک میذارم دخترم سه شبانه روزه نخوابیده و از دلدرد همش جیغ میزنه و من با این درد وحشتناک دستام ( اگه قبل مادر شدن این دردو داشتم حتما خودمو بستری میکردم 😬) مدام دارم با ارامش و عشق تو بغلم میچرخونمش و از اینکه نتونستم تولد بگیرم نه تنها ناراحت نیستم بلکه خوشحالم هستم امسال دخترم تو بغلمه 😍 ولی اگه 20 سالگی قطعا قضیه برای من فرق میکرد 😬
برای من 30 سالگی فقط یه عدد نیست پر از تغییر و تحولات از همین ابتدای کاره 😊
شروع فصل جدید زندگیم مبارک 😁
با بدبختی این متنو نوشتم دخترم نمیذاره ولی من کم نیاوردم و نوشتم 😂
مامان 🦋ماهلین 🌙🧿 مامان 🦋ماهلین 🌙🧿 ۱۲ ماهگی
اومدیم اینجا کمی درد ودل کنم 🥲
کسی رو نداشتم که براش غر بزنم
بچه من الان ۴ ماهش شده
این چهار ماه روز وشبای خیلی سختی رو گذروندم مثل همه ی مامانا
ولی حال خودمم خیلی داغون شده
من همه جوره بچمو میخوام همه جوره مادر شدن رو دوستدارم ولی از وقتی به دنیا اومده مدام گریه میکنه کولیک شدید داشت چهارماه غذامورعایت کردم هیچی نمیخوردم ضعیف شدم سرگیجه شدید پیدا کردم جوری که راه میرفتم فکر میکردم میوفتم تا ساعت ۵ یا ۶ صبح گریه میکرد ناآروم بود بی خوابی کشیدم
الان روم اثر گذاشته کم اوردم فکر میکنم ته دنیا رسیدم حالم بده خسته ام
هیچ جا نتونستم تو این مدت برم نه خریدی نه هیچ جا حالا هم باز لثه هاش باد کرده برای دندون باز یه درد اذیت شدن جدید شروع شده
نمیدونم چرا بچم انقد اذیت شد تو چهارماه امیدوارم حالش خوبشه برام دعا کنید خیلی کم اوردم. 😭خیلی روزای سختی رو دارم میگذرونم
الان مثلا خواهرشوهرم بچش با بچه من دنیا اومده از وقتی به دنیا اومده گریه نمیکنه اصلا فقط برای شیر بیدار میشه باز میخوابه نمیدونم شاید این صلاح منه که باید صبر کنم