۲سال پیش چنین شبی تا صبح ازاسترس و درد نخوابیدم ساعت ۵بیدار شدم گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم که دیگه راه افتادیم رفتیم بیمارستان تا کارهای پذیرشم رو انجام دادن طول کشید ساعت ۸ دیگه بردنم اتاق عمل ایلیا کوچولوم به دنیا اومد همینجوری چسبوندنش به صورتم سریع بردنش بیرون من مشکوک شدم به گریه هاش اخه یه جوری بود بعدازاتاق عمل آوردنم بیرون شوهرم پشت در نبود بیشتردلم ریخت فقط خواهرم بود بعدآوردنم تواتاق دیدم بچه رو نیاوردن اینقدر پرسیدم بچه کجاست؟
چرا مامان نیست چرا شوهرم نیست اول گفتن هیچ چی نیست بعد دیگه مامانم اومد وخوشحال بود دیدم خوشحال دلم بالا اومد گفتم خدهروشکر حتما چیز خاصی نیست که مامانم خوشحال اخه مامانم اصلا نمیتونه احساساتش رو کنترل کنه گفت که بچه یکم آب دور جنین رفته تو ریش باید تو دستگاه باشه ۲۴ساعت شیرنخوره تاجواب آزمایشاتش بیاد خدا سرهیچ کس نیاره اون ۲۴ساعت اندازه ۲۴روز برام طول کشید چون سزارینی بودم خودمم نمیتونستم برم ببینمش پرستارا نمیزاشتن

تصویر
۱۲ پاسخ

تولدش پر تکرار باشه براتون عزیزم خداروشکر که سالمه

الهییی❤️❤️❤️ انشاالله تنش سالم باشه همیشه عزیزدلم😘😘

خداراشکر

ولی چه زود دو سالشون شدا😢

خداروشکر . تولدشم کلی مبارک‌باشع

بعدنزدیک اذان صبح سرپرستار دلش سوخت به مادرم گفت با ویلچر دخترت رو ببرپیش بچش ولی نگو من گفتم قایمکی برید زود برگردید اخه ایلیا خیلی بی تابی میکرد ماهمه دست به دعا که جوابش سالم باشه وگرنه ۱هفته باید بیمارستان میخوابید وقتی تو دستگاه دستمو گذاستم رو سینش اینقدر آروم شد ولی همش گریه شیرمیکرد منم باهاش گریه می کردم تا اومدم بالا که پرستار آزمایشگاه اومد ازم نمونه بگیرم ازش پرسیدم خبر ندارین جواب آزمایش پسرم چی شد گفت تو مامان اون نوزادی گفتم آره توروخدا اگه خبرداری بگو گفت خداروشکر عفونت نداری دکترش بیاد ببینتش با خودت مرخص میشه خیلی خوشحال شدم😊

تولدش مبارک زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه
با خوندن پیامت اشک ریختم دختر منم موقع تولد بهم نشون دادن گذاشتن کنار صورتم ولی زود بردنش به همسرم گفته بودن به خانمت چیزی نگو بچه تنفسش دچار مشکله باید دستگاه اکسیژن بزارن خیلی سخت گذشت خدا رو شکر بعد از ۴ ساعت اوکی شد آوردن اتاق و تحویلم دادن

آخیی شکر خدا بغضی شدم و اشک نو چشام جمع شد
الهی کهههه خدا بچه هامونو سلامت حفظ کنه برامون

واقعا سخته منم وقتی بهم گفتن بچتوسقط کن مشکل داره الان دخترم خداشکر دوسال شد

تولدش مبارک،الهی همیشه سالم باشه.دختر منم وقتی بدنیا اومد ۴۵ روز ان آی سیو بستری بود.الهی خدا واسه هیچکس نیاره‌.الهی همه مخصوصا بچه ها همیشه سلامت باشن

تولدت مبارک خوشتیپ کوچولو

آره راست میگی خدا نکنه یکی از بچه هام مریض بشن دنیا برام جهنم میشه درکت میکنم.خداروشکر ک الان تنش سالمه وکنارته.تولد آقا ایلیا کوچولو مبارک.😘😘😘

سوال های مرتبط

مامان لیام مامان لیام ۲ سالگی
مامان آقا مسیحا مامان آقا مسیحا ۲ سالگی
دو سال پیش دهم تیر ماه
ساعت سه صبح با احساس خیسی شدید از خواب بیدار شدم و فکر کردم جامو خیس کردم
در کمال ناباوری کیسه آبم باز شده بود
من آماده نبودم اصلأ
اما چاره ای نبود
همسرمو بیدار کردم
ماشین نداشتیم زنگ زدیم به همسایه مون ما رو برد
اصلأ درد نداشتم
اونجا بودم بلاتکلیف و سرگردان
استرس نداشتم امید داشتم به خدا و میگفتم خوب زایمان میکنم ان شاءالله
مادرم شهرستان بود
خواهرشوهرم اومد پیشم تا صبح درد نداشتم و می رفتم همسرمو میدیدم و می خندیدم
حتی نماز صبحمم خوندم
صبح ماما اومد گفت درد نداری گفتم نه
یه آمپول زد و درد از صفر به صد رسید
کاملآ غیر قابل تحمل
حالا که فکر میکنم میگم منکه استراحت مطلق بودم چرا اصرار داشتن طبیعی زایمان کنم؟!!!
فقط می گفتن زور بزن زور بزن
بچه گیر کرده
من نه ناهار خورده بودم و نه شام اصلا رمقی نداشتم که زور بزنم
بالاخره نزدیک ساعت ۱۲ گفتن سر بچه اومده بیرون
و ۱۲و ۱۵ دقیقه یازدهم تیرماه ۱۴۰۱ یه پسر بچه تپلی گریه ای که از بس بهش فشار اومده بود سرخ سرخ بود
گذاشتن روی سینه م🥺
مامان مسافرکچولوبهشت مامان مسافرکچولوبهشت ۲ سالگی
پارسال دقیقا ساعت ۶،۳۵ دقیقه صبح بود که پاشدم داروشو بهت بدم نگاه کردم دیدم مثل فرشته ها خوابه😭😭😭😭😭
گفتم بزار اول بیدارش کنم می‌ترسه بچه ام گناه داره
دستمو آروم کشیدم رو صورتش گفتم محمدم محمد جانم دیدم بیدار نمیشه😭😭😭😭
هول شوم بغلش کردم تکونش دادم محمدطاها محمد مامان 😭😭😭😭😭😭😭
فقط جیغ میکشیدم که به دادم برسین بچمو بغل کردم و پای پیاده میدویدم 😭😭😭😭😭😭😭
تو بیمارستان دختر چشمای محمدم نگاه کردم معاینه بعدم منو بیرون کردن😭😭😭😭😭😭
من صدای سی پی آر رو می‌شنیدم الهی بمیرم مامان مگه قفسه سینه تو تحمل این دستگاه رو داست اخه😭😭😭😭😭
مات و مبهوت دورو برم نگاه میکردم میگفتم چیزی نیست الان میگه بیا تو بهش شیر بده گشنشه بیا تو داروشو بده نهایت خبر مرگت میگه بیا برو بستری کن 😭😭😭😭
در اتاق باز شد خانومه وایساد جلو در یه نگاه به من کرد از نگاهش میشد فهمید چیشده😭😭😭😭😭😭
گفتم خداکنه اون چیزی که تو چشاته رو نخوای بهم بگی سرشو انداخت پایین و دنیا رو سرم خراب شد😭😭😭😭😭😭😭😭
اهل جیغ زدن نیستم کفر گفتن نیستم ناشکری کردن نیستم زنه رو زدم کنار رفتم دیدم وسط اون تخت به اون بزرگی یه فرشته کوچولو عین یه تیکه ماه خوابیده😭😭😭😭😭😭😭😭
لبامو گذاشتم رو صورتش یخ یخ بود مث دیونه ها پتو رو کشیدم رو بچه ام گفتم سرده هوا یخ کرده 😭😭😭😭😭😭😭😭
کفشامو در آوردم پایین تخت رفتم سجده گفتم خدایا نمیدونم تاوان کدوم گناهم بود اما صاحب اصلیش تو بودی من چکارم😭😭😭😭😭
فقط کمکم کن کمکم کن زبونم به ناشکری و کفر باز نشه😭😭😭😭😭
همه فکر میکردن من قراره بیمارستان بزارم رو سرم ولی من فقط میخواستم بغلش کنم همین 😭😭😭😭😭😭😭