۱۱ پاسخ

طبیعیه شما هم یک انسان هستی و ممکنه احساس خشم و ناکامی کنی
واقعا مادری کار سختیه

غصه نخور منم همینم
والا یسره مامان بودن خب سخته

😆😆😆چرا خنده م گرفت
منم اعصاب ندارم کسی خوابم خراب کنه خدا به دادش برسه

حالا جالبش اینجاس میاد پسرم پیراهنشو میده بالا دراز میکشه میگه بیا برام بخارونو ماساژ بده😂

منم پسرم میاد وسطمون میخابه شوهرم میگه ن بیا اینور کنار بابای بخواب امشب گریه کرد که میخام وسط پیش مامانم بخوابم منم گفتم بزار بخوابه
اینور منم که پسر کوچیکمه
اینقدم هم شوهرم هم پسرم بد خوابن

پسر من خوابه شبا همیشه دست و پاهاش تو حلقمه یه شب خواب بودم سرشو گذاشته بود رو مثانه ام🤣🤣یه لحظه بیدار شدم میخواستم برش دارم باز خوابم برد

من وقتی بعدازظهرا بخابم و پسرم بیدارم کنه اینطوری میشم به شدت عصبانی میشم و دیگه نمیفهمم چی میگم

طبیعیه خواهر والله سخته تو خواب باشی یکی بیدارت کنه

خب عزیزم

ما هم انسان هستیم طبیعیه

والا ازوقتی من یادمه دخترم شبها باهام خوابه ایقدلگدمیزنه ک بعضی وقتامیگم کلیه ندارم تاخودصبح سرش یاپاهاش توشکموپهلومه ،توام انسانی عزیزم

پسر منم همینه تا صبح نمیخابه میاد نصف شب چند بار میخاد رو دستم بخابه ولی لگد و اینا دیگه نداره

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
خانما مدت هاست که با پسرم یه مشکلی پیدا کردم نمی‌دونم شما هم بچه هاتون اینجوری هستن یا نه ، مثلا تو فریزر چند تا بستنی داشتیم یه مدلشو پسرم اصلا دوست نداره شوهرم از اون مدل دوتا خریده بود یکی برای خودش یکی برای من ، اومد تو اتاق گفت برای پسرمون یه بستنی که دوست داره بهش دادم بخوره خودمم اون مدلی که دوست داریم خوردم تو هم برو بخور ، من گفتم باشه رفتم بخورم پسرم تا تو دست من دید گفت منم این مدلی می‌خوام گفتم عزیزم تو که از اینا نمیخوردی گفت نه می‌خوام بخورم منم بهش دادم بستنی خودشم نصفه نیمه گذاشت کنار ، یا مثلا یه میوه هوس میکنم میگم پسرم تو هم میخوری میگه نه وقتی من برای خودم میارم میاد میوه منو برمیداره، یا مثلا هر روز عصر بهش یه لیوان شیر میدم که تازه با کلی اصرار میخوره علاقه نداره ولی چون براش مفیده با هر ترفندی که شده بهش میدم ، حالا اگر من برای خودم یه لیوان شیر بریزم میگه نخور الان تمام میشه میگم خوب تمام بشه دوباره میخریم میگه نه نخور ، جالب اینجاست که فقط هم در مورد من اینطوریه کاری به باباش نداره، چند روز پیش دلم هوس گیلاس کردم دیگه آخراش بود، برای پسرم ریختم تو بشقاب بهش دادم برای خودمم جدا ریختم تو بشقاب رفتم بشینم بخورم ، میگه مامان نخور تمام میشه میگم خوب تمام بشه میوه و خوراکی برای خوردنه دوباره میخریم ، حالا هیچ وقت هم شوهرم یا پدرم یا پدر شوهرم اصلا خسیس نیستن که بگم یاد گرفته نمی‌دونم این چرا اینقدر خسیسه ، بخدا هر خوراکی که تو خونمون میخواد تموم بشه تا قبل از این که تمام بشه میخریم میزاریم شاید الان شما بگید خوب بچست بزار بخوره ، نوش جونش بخوره اما قرار نیست من همیشه از حق طبیعی خودم بگذرم و بیشترم برای آیندش نگرانم که نکنه ای خصلت تو وجودش بمونه
مامان داریوش مامان داریوش ۴ سالگی
مامانا تروخدا یه راه حل بهم بدید دیگه از دست پسرم دارم دیوونه میشم باور کنید اغراق نمیکنم اینقدر لذیت میکنه که روانی شدم هرجا میرییم همه از دستش فرارین ایتقرر که بی دلیل بقیه رو میزنه هرچی میگیرمش میگم پیشم بمون نمیتونه ینی یک کار فقط یک کارررر اگا بکید به حرفم گوش میده نمیده .
هرچی ازش میخوام میگه نه میگم پاشو میگه نه میگم بشین میگه نه .
اصلا هرچی میگم کار خودشو میکنه بخدا دارم دق میکمم از دستش 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
یکسره میره جای دختر داییش که سه سالشه صدای سگ درمیاره اون میترسه جیغ میکشه همش میگن بچتو جمع کن هرچی میگم پسرم نکن نمیفهمه
یا میره جای پسرداییش ۱۱ سالشه کخ میریزه اونم هلش میده بخدا از دستش دارم میمیرم.
همیشه خودشو مالک میدونه نه وسیله حودشو به کسی میده نه وسیله کسی که مال خودصه رو بهش میده میگه مال منه. 😭😭😭😭😭
اون روز چودر کیک گرفتم جعبص دستش بود گفتم مامان جام بازش نکن باز کرد گفتم پسرم برو بزارم رو اپن تا درست کنم دیدم اون بسته داخلشم باز کرد همرو ریخت رو فرش دیگه موندم چیکار کنم.