سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
خسته شدم خیلی نمیدونم با دخترم چیکار کنم چطوری رفتار کنم حس میکنم اصلا حرفامو نمیفهمه که اینجوری میکنه الان چن روزه اصلا اصلا دستشوییشو نمیگه باز میریزه تو خودش. امروز از صب فقط شلوار شستم نمیدونم چه رفتاری کنم عصبی بشم و دعواش کنم بیخیال باشم و حرص بخورم. بزنمش. والا نمیدونم. این همه گفتار درمانی و کاردرمانی میبرم هنوزم درکش پایینه هنوزم جمله نمیگه با حرفا و کلماتی که بلده ارتباط نمیگیره خسته شدم خیلی خیلی عذاب میکشم ینی دلم به هیچی خوش نیس. بعضی چیزا رو قشنگ متوجه میشه. دستور پذیریش خیلی خوب شده دایره لغاتش زیاد شده اما هنوزم درکش پایینه هنوز دستشویی رو مشکل داره دقیقا دو ساله پوشک نمیکنم اما هنوزم یاد نگرفته دوساله من دارم بهش یاد میدم ولی انگار نه انگار قبلا حداقل قشنگ جیششو میگفت خطا نداشت اصلا اما الانم اونم نمیگه هر چی میگم تکرار میکنم براش عصبی میشم یا با صبوری براش میگم هیچ کدوم فایده نداره. از صب سردرد گرفتم حالم اصلا خوب نیس. 😔ینی ممکنه این روزا بگذره دخترم حداقل دستشویی رفتن رو یاد بگیره دیگه خونم نجس نباشه آخ دلم میخواد زار زار گریه کنم با یکی درد دل کنم 😣😣 نه هیچ جا میرم نه کسی رو دعوت میکنم چون دوس ندارم رو دخترم عیب بزارن. همش میگم درست میشه دخترم خوب میشه خداروشکر اتیسم نداره بیماری خاصی نداره فقط تاخییره اونم رفع میشه اما پس کی دیگه صبرم تموم شده. میدونم میام اینجا تایپیک میزارم گاهی حال شمارم میگیرم اما واقعا احتیاج دارم حرفامو درد دلمو به یکی بگم اینطوری یکم حداقل آروم میشم😒
مامان دلسا مامان دلسا ۴ سالگی
سلام مامانا دختر من ۴سال و سه ماهشه
به شدت باهوشه جوری که اصلا هیچ‌وقت نتونستم گولش بزنم یا یه عادتو ازش ترک بدم مگر اینکه خودش تصمبم گزقته باشه یه عادتو ترک بده
حتی الان کارایی که یه سالش بوده انجام داده همه رو یادشه و میگه
یه بار همدان رفتیم و‌بستنی براش خریدیم سال بعدش دوباره رفتیم همون خیابون هنوز به سر خیابون نرسیده بودیم گفت اینجا بستنی داره در این حد ماشالله حافظش قویه
بعد عید امسال یه دفعه پرخاشگر شد شروع میکرد به جیغ زدن و گریه و‌خودزنی منو باباشم کار بدی کردیم بدتر سرش داد میزدیم و حتی گاهی میزدیمش گذشت کم کم تا دیگه انجامش نداد
تابستون اومدیم کرج برای زندگی و الان یه مدته دوباره پرخاشگر شده
سر یه چیز کوچیک لج میکنه و گریه شدید و تا یه ساعت به حدی جیغ میزنه و گریه میکنه و خودشو میزنه که واقعا میترسم بلایی سرش بیاد
میدونم تنها شده از مادربزرگش دور شده چون وابستش بود از فامسل خونه بازی هاش
ولی اینجام من خیلی باهاش بازی میکنم بیرون میبریمش
باشگاه بردمش دارم سعی میکنم دلبستگی های جدیدی براش ایجاد کنم
ولی اصلا فایده نداره اون لحظه ای که عصبی میشه کل صورتش از عصبانیت قرمز میشه خودشو میزنه با یه حرصی دستاشو مشت میکنه منو میزنه جوری که اصلا جرعت نمیکنم بیرون از خونه برم
چون بیرون کنترلش سحت تره
اینقد هم باهوشه حواسشو نمیشه پرت کنی
خودشم میدونه کار اشتباهیه ولی باز انجام میده
بعد اروم بشه میاد میگه ببخشی کار اشنباه بود😔واقعا نمیدونم چیکار کنم
ببخشید متنم زیاد شد