۱۱ پاسخ

خودت که میگی حواسش نبود😅
وقتی این همه عصبی میشی . همیشه دودست دلباس کنار بزار مواقع ضروری ازش استفاده کنی
و اینکه میتونی آخر سر از همه بچه رو آماده کنی که راه بیوفتین

عزیزم لباس کثیف چارش یه شستنه ولی روح و روان بچت نابود بشه دیگه قابل ترمیم نیست

خواهرمن بخاطریه لباس بچه رواینطوری دعوا نکن اخه میشوره تمیزمیشه نهایت بزارلحظه ی که میخوابزنی بیرون براش بپوش حالا که دیدی کثیف شده یه لحظه میشستی بااتوفوراخشکش میکردی

رسیدی چند دقیقه بعدش لباس خونگی بپوش کمتر اذیت بشی

من جای تو بودم سرشوهرم داد میزدم

چند دست لباس بردار همیشه برا بیرون بچه ها رو نباید بگی اون ها فقط با دیدن هستن که یاد میگیرن وقتی خودتون با شوهرتون چیزی می‌خورید دست هاتون گثیف کنید بعد به شوهرت بگو به لباسم بمالم لباسم گثیف کنم بعد اون بگه نه باید با دستمال دستت رو پاک کنی بعد نظر بچتون بپرسید که چکار کنم نمیدونم با دستمال پاک کنم یا به لباسم بعد متوجه اشتباهش میشه

منم اینجوری ام لحظه ای که عصبانی میشم یه رفتارهایی میکنم که بعدش عذاب وجدان نابودم میکنه
دعواشون میکنم با گریه میگن تو که مامان خوبی بودی چرا اینجوری شدی😭😭😭😭😭😭

بچه بزرگ بشه رو اعصابش تاثیر داره دعواش نکن سر چیزای الکی گور بابای لباس فوقش یکی میخری بعدم تو جمع اصلا بچه رو دعوا نکن ک بقیه ب خودش اجازه بدن بعدا اون دعوا کنن

وااااای دقیقا عین دخترم... یه بار زدمش بعد هربار از اون مکان رد میشیم میگه تو اینجا منو زدی ... داغون میشدم داغون
یا هر بار سرش داد میزنم بهم میگه مگه نگفتم دیگه داد نزن قشنگ یادش میمونه
خاک تو سرم

منم همینجوری ام .بعد چند ساعت اروم میشم عداب وجدان میگیرم

منم پسرم وقتی اونطوری یاد آوری میکنه داغون میشم😖
ولی همچنان رفتارمو ادامه میدم بعد چند وقت😔

سوال های مرتبط

مامان اهورا و آرتا مامان اهورا و آرتا ۳ سالگی
چقدر خستم الان ۳ساله مادر شدم واسه پسرم همه کار کردم وقت گذاشت بازی کردم در هفته شده ی روزشو بردم پارک از حظر خورد و خوراک همیشه عالی بوده هیچ وقت نذاشت بد لباس بپوشه و شلخته باشه همه چیز خوب بود عالی بود خواستم از پوشاک بگیرمش باهاش خیلی خوب راه اومدم اما از دوسالگی ب بعد پسرم خیلی خیلی شیطون شد بازم من کنترلم بالا بود اکه بهش میگفتم بالا چشت ابرو شب خواب تداشتم از ناراحتی و عذاب وجدان اما الان ب مشکل برخوردم پسرم از دستشویی رفتن میترسه با اینکه راحت از پوشااک گرفته شد اما چند وقت خیلی میترسه امروز خواستم ببرمش ارایشگاه خون گریه کرد قبول نمیکنه هیج کس موهاشو کوتاه کنه خیلی لحباز و بد قلقه مجبورم واسه هرچیزی تهدیدش کنم تا ب حرفم گوش بده بچه دومم بدنیا اومده خودم خستم پسرمم خیلی شیطونه کار خطرناک میکنه منی ک خط قرمزم زد بودن الان چندباره بچمو میزنم ارامش ندارم خیلی تو فکر پسرمم از خودم بدم میاد عذاب وجدان دارم دلم روحم خستس همش میگم چرا بچم اینجوری میکنه چرا میارسه از خیلی چیزا چرا من نمیتونم خودمو کنترل کنم مثل قبل خواب تدارم از ناراحتی من جونم ب جونم پسرم بستس تحمل ندادن ببینم تو این شرایطه خودمم از ی طرف دیگه صبرم تموم شده نگران بچمم