یه خاطره بگم یادمه سونوی NTو ANO و یه کلینیک خصوصی تو احمداباد رفتم که برد تخصصی و یکی از بهترین دکترا بود . سه ماهم بود که احتمالی جنسیت و بهم گفت دختر من ته دلم پسر بود نظرات بیماری دکتر و که می‌خوندم همه میگفتن کارش حرف نداره جنسیت و صددرصد درست میگه منم هرکی می پرسید چی بود می گفتم متوجه نشد مجدد برای ANOکه رفتم بعد کلی دق دادن من و همسرم گفت پسره باورم نمیشد فک میکردم امکان داره که پسر نباشه زندگیم آبی شد یادمه شب هفتم محرم بود خوشحال ترین آدم روی زمین من بودم رسید به شب موعود و تولد پسرم تا متولدشدواومد بغلم نگاه کردم گفتم اینکه دختره 🥹 بعد جوجوشو دیدم راحت شدم بابت اون همه لباس تم پسرونه ای که گرفته بودم
فقط یه خاطره بود برای من بهترین اتفاق زندگیم نمیخام بین دختر و پسر فرق بزارم این علاقه ی من بود که دوست داشتم یه پسر وبزرگ‌ کنم که خدا بهم هدیه داد حالا شما جای من بودید بگید ببینم فکرمی‌کردید پسره یا نه

تصویر
۸ پاسخ

دقیقا هر دو نعمت و رحمتن
ولی راستش منو همسرمم دوست داشتیم بچه‌ی اولمون پسر باشه
من واسه غربالگری دوم رفتم سونو فک کنم۱۴ هفته بودم،ببعد بهم گفت ۹۰ درصد دختره،یعنی من یه حالی داشتم بغض چشامو گرفت ولی خودمو جلو شوهرم نشکستم و بهش گفتم دکتر گفته فعلا معلوم نیست برو ۱۸ هفته واسه انومالی بیا
بعد ما اومدیم خونه من داشتم به مامانم میگفتم ک دکترِ سونوگرافی گفته ۹۰ درصد دختره،یهو شوهرم اومد و شنید من چی گفتم بعد خیلی ناراحت شد چون دوست داشت بچه‌ی اولمون پسر باشه،بعد من تحمل نکردم و ۱۶ هفته رفتیم پیش یه دکتر خیلییی عاالی واسه سونو(این دکتری ک من رفتم پیشش از ۱۱ هفتگی دقیق و درست جنسیت بچه رو میگفت،من و شوهرم رفتیم داخل اتاق بعد بهمون گفت پسره یعنی باورمون نمیشد،شوهرم از خوشحالی مثل بچه‌ها پاشو می‌کوبید زمین😂⁦😍
خلاصه الان آقا پسرم پیشمه و روزی صدها هزار. بار خدا رو بخاطرع پسرم شکر میکنم:) ⁦♥️⁩
خدا همه‌ی بچه ها رو عاقبت بخیر کنه و همیشه سلامت و صالح باشن در راه امام زمان(عج) پسر منم همینطور⁦♥️⁩🌱
آمین:)⁦♥️⁩


بازم میگم دختر و پسر هیچچچچچچ فرقی ندارن هردوش نعمت و رحمتیه که خدا بهمون میده،ولی خب ما دوست داشتیم اولین بچمون پسر باشه ک خداروشکر همونم شد:)
ان‌شاءالله ک دیگه بچه‌ی دوممون دختر باشه و ما طعم دختر دار شدن رو ان‌شاءالله به امید خدا بچشیم⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩
ببخشید طولانی شد

وای روز تعیین جنسیت من داشتم سکته میزدم قشنگ صدای قلبمو ک میکوبید میشنیدم
پاهام جون نداشت راه برم اخه همه بهم گفته بودن بچت پسره ولی من عاشق دختر بودم
وقتی رفتم پیش دکتر بهم گفت پسر دوست داری یا دختر گفتم دختر گفت یعنی اگه پسر باشه نمیخوایش ی لحظه دنیا رو سرم خراب شد گفتم حتما پسره ک این حرفو زد بعد چند دقیقه گفت دختره
وای خیلی حس خوبی بود خداروشکر بابت وجود دخترم 😍😍😍

نه واقعا این عکسی که گذاشتی و لباسش بیشتر انگاری دختره :)))

من عاشق دختر بودم اولش بهم گفتن دختره خیلی خوشحال شدم اما بعد گفتن پسره
ولی خدا رو شکر میکنم

میشه بگید کدوم دکتر؟

من یه پسر دارم کلام فکر می‌کردم من پسر دار میشم و اصلا انگار دختر بهم نمیاد و خدا بهم دختر نمیده. آن تی ام‌گفت پسره
ولی وقتی واسه انومالی رفتم گفتن دختر شوهرم خیلی خیلی خوشحال شد. آنقدر بعد اون مراقبم بود ک انگار تا الان ک فکر می‌کرد پسره من حامله نبودم
حالا دخترم دنیا اومده آنقدر از داشتنش خوشحالم فکر میکنم دیگه تو این دنیا هر چیزی ک بشه من دیگه تنها نیستم و یه مونس همیشگی و یه غم خوار واقعی دارم

من همه بهم میگفتن حالتت شبیه مادرپسره چون خیلی خوشگل شده بودم وجوونتر ،انتی گفت دختره ،یادمه همسرم چقد صدای آهنگ ماشینوزیاد کردو بوق بوق میکر بعد کارتاوپولاشودراورده بودمیگفت هرچی میخوای بخراصلابزارتوکیفت پول داشته باشی ،تادقیقه نود خودم فکرمیکردم پسره ازبس بهم میگفتن و وقتی ب دنیااومدگفتم دختره دیگه ،خانواده همسرم چون دختربودمیگفتن ماپسردوست داریموکلا دختردوست نداریم ومن چقد دلدردمیگرفتم وباباش کلی نازش میکرد میگفت من ومامان عاشقتیم مهم من ومامانتیم ،الان خانواده همسرم هرروزبایدببیننش

خیلییییی زیباس😍😍😍😍

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت سه
همون لحظه درد کمرم بیشتر می شد اما برام قابل تحمل بود با مامانم حاضر شدیم رفتیم بیمارستان تو مسیر هم همسرم خبردار کردیم که بیاد رفتم بیمارستان مجدد معاینه شدم گفتند سه سانت و پیاده روی کن راه برو تنها کسی که قرار بود زایمان کنه اون شب من بودم خلاصه راه رفتم و آب می خورم و تند تند دستشویی میرفتم ساعت شد ۱۰ شب مجدد معاینه لگنی شدم و اینبار ۶سانت بودم با ماما تماس گرفتند و اومد پیشم بهم یک سری ورزش داد و ماساژ انجام می داد و همش همراهم بود و بهم دلگرمی بود ساعت ۲ نصف شب مجدد معاینه شدم و اینبار ۸سانت بودم این وقفه هم بخاطر خستگی و درد بود و این فاصله بهم مسکن زدند که باعث می شد خوابم بگیره این جا فاصله بین دو درد کمر شده بود و انقباض هام بیشتر کامل ۲دقیقه انقباض داشتم و هعی از ماما میخواستم که تو رو خدا کمرم ماساژ بده به شدت کمرم وزیر دلم درد می کرد امادرد کمر برام بیشتر بود و تمام بدنم می لرزید طوری که ماما اون جا ترسید با پزشکم تماس گرفتند که گفتند بخاطر حجم بالای درد هست ماما مداوم کمرم و پاهام ماساژ می داد
فاصله بین ۸ تا ۱۰ انقباضات شدت پیدا کرده بود و فاصله درد هام شده بود هر یک دقیقه انقباض داشتم
مامان پرنسا💖 مامان پرنسا💖 ۸ ماهگی
سلام
پارسال ۱۱مرداد رفته بودم باغ خودمون حالم بد میشد منی که به همه چی فک میکردم جز بارداری ..مثلا خیالم راحت بود باردار نیستم ..اطرافیان می گفتن باردار ی من می گفتم نه همسرم ریز ریز میخندید ..این خندش منو به شک انداخت ..رفتم آزمایش دادم گفتن بعد ۱ساعت جواب میاد دل تو دلم نبود همش می گفتم نه هنوز آمادگی این که مسئولیت یکی دیگه رو قبول کنم ندارم ..رفتیم یه بستنی بخوریم برگردیم ..۱ساعت شد برگشتیم که جواب بگیرم..با همسرم شرط بستم اگه نباشه من توی آزمایشگاه برقصم ..اگر مثبت باشه همسرم برقصه ..برگه رو که آوردن گفتن مثبته باردار ی ..همسرم چنان داد زد سوت میکشید میرقصید کل آزمایشگاه ریخته بود بهم ..اون موقع نمیدونستم که خدا داده یه فرشته با سلیقه ی خودش داره نقاشی میکنه بفرسته توی زندگی من که بشه همدمم تنهاییم..همراز حرفام..رفیقم ..چه زود دوران بارداری تموم شد با تمام استرس هاش الان پرنسای مامان ۴ماهشه ..وقتی نگاه میکنم بهش یا وقتی به چشمان نگاه میکنه قلبم میخواد از خوشحالی بیاد بیرون ..خدایا شکرت بابت فرشته ی که بهم دادی