خانوما خانواده های ما نمیدونن من باردارم میخواستم بمونم از همین هفته شروع کنم پسرمو از پوشک بگیرم بعداز یکی دوهفته به اونا بگم البته مادرم شک کرده ،حالا دیروز رفتم تعیین جنسیت گفتن دومی هم پسره، دروغ چرا دلم خیلی گرفته ، اصلا ناشکر نیستم که یه پسر دیگه دارم ولی دلم میخواست دختر هم داشته باشم شرایط بچه شوم ندارم😔واین خیلی دلمو غصه دارکرده شوهرم هم هی میگه تو ناشکری ، هرچی از دیشب میگم ربطی به ناشکری نداره غصه م گرفته از اینکه توی این دنیا دختری نداشته باشم بازم حرف خودشو میزنه، حالا موندم به مادرم فقط بگم؟ شاید اون درکم کنه، دلم میخواد یکی یه کم منو بغل کنه😭😭از طرفی میترسم بعدا اونم بگه تواین بچه رو نخواستی
همیشه هم بهم میگفت آدم اگه میخواددختربارددربشه باید بلافاصله بعدپریود رابطه داشته باشه منم همون کارو کردم ولی خب خدا نخواسته دیگه،حالا مامانم بشنوه پسره ناراحت نمیشه ولی میدونم احساسمو درک میکنه

۵ پاسخ

عزیزم منم دوس داشتم دومس دختر بشه ولی پسر شد .الان خیلی خیلی دوسش دارم.الان پسرام باهم بازی میکنن.بزگ بشن تنها نیستن.

عزیزم اولا مبارک باشه دوما عمبازی داداشش میشه نگو چرا دختر نشده بگو روزی با خودش بیاره زندگیت روبراه بشه دختر هم بیتری

به مادرت که حتما بگو
اما در مورد بچه حستو کامل درک میکنم چون منم یدونه پسر داشتم و عاااشق دخترم خدا بهم یه پسر دیگم داده الان ۲ ماهشه اگر بدونی چقدر عشقه.خودم که هیچ همه عاشقش شدن
ان شاءالله میرم طب سنتی بازم اقدام میکنم خدا بهم دخترم بده
بقول شما حیف تو این دنیا ما دختر نداشته باشیم
اما قطعا هر چیزی خدا بده خیره ها.ان شاءالله همین پسر سبب سربلندی و باعث افتخارت باشه
خدا بهت یه دختر خوشگل و سالم هم بده

لطفا ب خانواده ها ک حداقل بگو مادری خواهری

یعنی چهارماه نگفتی خو پس کی بگی اصلا مشکلو خیلی بزرگش کردی گلم خدا هرچی بده قطعا به صلاحتونه از بارداریت لذت ببر و بدون حتما خدا یه توانایی در وجودت دیده که پسر داده

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۳ سالگی
سلام خوبید خوشید
ی راهنمایی میخاسم
میدونید که پسر مم الرژی شدید غذایی داره و هنوزم ادامه داره
من از وقتی فهمیدم ارتباطم با تمام اطرافیان کم شده
الان مثلا خونه دوست های همسرم و اطرافیان درجه دوم 6 ماه ی بار میریم (بدون شام) خب
الان چیزی که اذیتم میکنه
اینه که
من 6 ماه ی بار دارم اطرافیان رو میبینم ولی همینکه میبینیمشون من از الرژی پسرم چیزی شکایت نمیکنم گله نمیکنم نمیگم سخته فلانه ولی اونا شروع میکنن فلان چیز بهش میدی میگم نه هنوز بعد میگن ما هم همینه ما هم بچمون نمیخوره حالا شما ی جوره ما ی جوره دیگه س بچه ما خیلی بده دست بزن داره فلان بچه ما هم وزنش کمه....
خیلیییی این صحبت هاشون حال روحی من رو به هم میریزه درحدیکه اصصلاا نمیخام با کسی رفت و امد کنم از طرفی بخاطر همسرم و بخاطر اینکه بچه م باید ارتباط داشته باشه با بچه های دیگه مجبورم رفت و امد داشته باشم و اینجور حرفها که میزنن من از شدت بغض فقط تایید میکنم و هییچیی نمیگم
نمیدونم چه جوری باید روی خودم کار کنم و یا چه جوری بهشون بفهمونم که اینجور حرفی نزنن
بخدا جز مامانای الرژیک هیچکس حرف منو درک نمیکنه
مامان amin مامان amin ۳ سالگی
سرم داره منفجر میشه دوس دارم یه دل سیر بشینم گریه کنم
پسرم خیلییییی شیطونه خیلییییی حرف میزنه مغز برام نذاشته اصلا حرف تو گوشش نمیره چ مصلحتی چ با خشونت اصلا نمیتونم خونه پدری خاهری دوستی جایی برم انقد ک نق میزنه و شیطونی میکنه خونه رو بهم میریزه یه شیرینی میوه ای چیزی برداره به هزار جا میماله اصلا نمیشینه ب هیچ وجه نمیشینه مبلمو فرشمو دیگه ریده یه فیلم میزارم گریه میکنه کانالو عوض کنم کارتون بذارم براش نگاه نمیکنه ها ولی حق عوض کردن کانال رو ندارم با تلفن حرف بزنم گریه جیغ ک گوشی بدم دسته اون گوشی دمه دستش باشه ب کل مخاطبام زنگ میزنه رمزم گذاشتم رو تلفن عصبی میشه نمیتونه باز کنه گوشیو میکوبه زمین یه غذا میخاد بخوره کل سفره و خودشو ب گند میزنه هرچی دمه دستش باشه میریزه تو غذاش مسخره بازی میکنه غذای منم بهم ریخته میکنه باباش براش وقت نمیزاره بهمون توجه نمیکنه برامون وقت نمیذاره همش میگه من سرکار میرم خستم حوصله ندارم فکرم مشغوله میگه من شبو روز خونه نشستم در حال استراحتم ولی اون داره کار میکنه خیلی زورم میاد انقد ک سر پام کل پاشنه پام ترک خورده نمیدونم این چ منطقیه ک آقایون دارن فک میکنن خونه و بچه داری راحت ترین کاره بخدا یه حموم نمیتونم برم درو مشت میزنه ک اونم بیاد باخودم میبرمش هم یه جا نمیشینه شیطونی میکنه اسباب بازی هم میبرم ک مشغول باشه ولی بی فایدس خیلییییییییی دلم گرفته خیلییییییییی ناشکری نمیکنم ولی خسته شدم بخدا منم آدمم نیاز ب استراحت دارم نیاز دارم یکی منو بفهمه حرفامو بشنوه درکم کنه نگه غر میزنی یه مدته تپش قلب و سرگیجه دارم همش حس میکنم همین روزا سکته میکنم