۱۲ پاسخ

وای پسر منم همینجور بود ی گریه های وحشتناک میکرد که نگوووو ی بند فقط گریه نمیدونم بچم چش خورده

وای پسر منم همینجور بود ی گریه های وحشتناک میکرد که نگوووو ی بند فقط گریه نمیدونم بچم چش خورده

وای پسر منم همینجور بود ی گریه های وحشتناک میکرد که نگوووو ی بند فقط گریه نمیدونم بچم چش خورده

لثه هاش درد میکنه حتما چون پسر منم ۶ ماهگی دندون پایین در آورده
الان فکر کنم بالا میخواد در بیاد هی بج میکنه دو روزه

عزیزم این وضعیت زندگی هممون، همیشه که نمیتونیم صبور باشیم گاهی خسته میشیم، خودتو سرزنش نکن الانم تا نیست یه کم استراحت کن و ریلکس کن دیگم بهش فکر نکن، وقتی اومد باهاش بازی کن و بغلش کن هردو اروم میشید

احتمالا دندونه وای منم از 6صبح بیدارم دیشبم 2شب خوابیدن پس دیگه تاکی خوابشون تنظیم میخاد بشه نفسم در اومد که

احتمالا دندونه وای منم از 6صبح بیدارم دیشبم 2شب خوابیدن پس دیگه تاکی خوابشون تنظیم میخاد بشه نفسم در اومد که

طبیعیه منم دو روز پیش عصبی شدم دخترم رو دعوا کردم ولی بعدش خودمو تنبیه کردم رفتم براش اسباب بازی گرفتم
احتمالا دندون میخواد دربیاره
تو سن اضطراب جدایی هم هستن
بچهای من همش در حال نق زدن و میخوان که بغلشون کنم

طبيعيه بابا يه وقتا كم مياريم مهم اينه جونمون براشون در ميره

دندوناش در اومده؟ از دندونش نیست

پیش میاد عزیزم آدم عصبی بشه عیب نداره برو بغلش کن آروم بشید دوتایی

دندونش نیست؟؟

سوال های مرتبط

مامان وروجک مامان وروجک ۱۰ ماهگی
بچم رو دعوا کردم عذاب وجدان گرفتم گریه کردم 😭 نزدیک پریودمه قاطی پاتی کردم...بیدارشد شستمش گذاشتم تو لگن دسشویی یکم بمونه مثل همیشه آب بازی کنه بعد پوشک جدید رو تا بستم دیدم داره زور میزنه وایسادم پی پی کرد بعد بردم شستمش اومدم پوشک جدید رو ببندم دیدم جیش زد و دستم و پارچه و زیری رو همه رو جیشی کرد (منم وسواااس) بعد حالا آنقدر وول وول میخورد و هی دست و پاشو بالا پایین میکرد هر چی میدادم بهش که دستش مشغول شه نیاره پایین به پارچه ها بزنه تا من خشک کنم که دوباره برم بشورمش اهمیتی نمی‌داد منم دستشو با اون دستم که تمیز بود نگه داشتم محکم بعد داد زدم بهش لباشو یه جوری کرد که گریه میکنن دلم پاره شد 🥲 باز دوباره گذشت و من براش شیر بادام درست کردم و داشتم کنارش توش موز میریختم (چون همش دلش میخواد پیشش باشیم همش گریه می‌کنه😵‍💫 خسته شدم هی میرم میام میرم میام برای غذا درست کردن و اینا دیگه بعضی وقتا که نمیتونم سریع برم پیشش میزارم گریه کنه تا تموم شه کارم) حالا داشتم تو آشپزخونه غذاشو آماده میکردم شروع کرد گریه دیگه ادامشو اومدم پیشش دست دست زد انقدر که یه تیکه موز افتاد رو تشک و من بی هوا داد زدم گفتم عه یهو ترسید و گریه کرد بغلش کردم آروم شد😭😭