۹ پاسخ

عزیزم اولشه هر چه بزرگتر بشن نگرانی هاشونم بزرگتر میشن فقط باید مدیریت کنیم و قوی باشیم ی مادر شاد سرحال باشیم ن اینکه با ی تب خودمونو ول کنیم یا با دوشب نخوابیدن از بچه دهری بیزار بشیم

هنوز سختیازیادن

خدا واقعا مزد دل اون مادراییو بده که بچه هاشون مریضن

خیلی سخته من دارم از نگرانی هام افسردگی میگیرم

حقیقتا درست میگی خیللللللی سخته ینی تمام وجودم نگرانیه خدا توان بده
حس میکنم پیر شذم انقد ذهنم درگیرشه

باورت میشه بعد گذشت چهار سال هنوزم بابت کوچیک ترین چیز درمورد پسرم مثل روزای اول نگران و دستپاچه میشم هر تایمی از زندگیشون همراه با نگرانی هست اوایل بخاطر کوچولو بودنشون واکسن‌هایی که میزنن دندون درآوردن مریضی های مختلف مرحله بعدش از شیر و پوشک گرفتن همه اینا برای یه مادر خیلی سخته ولی خدا جوری بهمون قوت و صبر میده که ازش رد میشیم و باورمون نمیشه چ روزایی رو گذروندیم

خودتو درگیر نکن بیش از حد
وقتی زیادی حساسیت نشون بدی برات همچی سخت میشه

آره سخته ولی انقد شیرینه
من بچه اولم چشم به هم زدم بزرگ ‌شد و این دومی رو گفتم بیشتر قدر بدونم و لذت ببرم

خیلی سخته خیلی

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل روزهای ابتدایی تولد