تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....

۴ پاسخ

منم دقیقا هفته سی و هفت برای آن اس تی رفتم ضربان قلب بچم کم بود قرار بود پانزدهم فروردین به دنیا بیاد پنج ساعت قبل سال تحویل اومد بغلمون🥹

شکرخدا که راضی بودین،بسلامتی عزیز

مبارکه گلم بعدش رفتی خونه هم اذیت نمیشدی چقدطول کشید تا خودت بتونی پاشی کارات روبکنی؟

بسلامتی عزیزم....کدوم بیمارستان بودی؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
مامان (😘چال گونه😘) مامان (😘چال گونه😘) ۸ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت هفت صبح از خونه حرکت کردیم هشت بیمارستان بودیم رفتیم پذیرش چون روز تعطیل بود رفتیم تریاژ اونجا نامه سزازینمو دادم پذیرش شدم گفتن باید آزمایش بدی جوابش بیاد بعد بری اتاق عمل آزمایش دادم تا جوابش اومد ساعت یازده و نیم شد رفتم اتاق عمل بهم بی حسی زدن یکم طول کشید بی حس شدم بعد شروع کردن موقع فشار شکم یکم درد داشتم اذیت شدم بید گل پسرمو دیدم 🥰🥰😍😍بعدم شروع کردن بخیه زدن بعدم رفتم ریکاوری یکم بعدم رفتم بخش ک ساعت نزدیک دو بعد از ظهر شده بود راستی اینم بگم سوند رو قبل بی حسی زدن ک خیلی اذیت شدم اومدم بخش دردام خیلی زود شروع شد حتی قبل ازبین رفتن بی حسی شیاف دیکلوفناک استفاده کردم بهتر شوم روز اول خیلی اذیت شدم ۱۲ ساعت بعد عمل سوند رو در آوردن ک خیلی درد داشت ولی بعدش راحت شدم پاشدم راه رفتم خیلی بهتر شدم شروع کردم ب خوردن کم کم بهتر شدم ولی بعدش سردرد گرفتم الان ۴۸ ساعته تقریبا زایمان کردم دارم مرخص میشم برم خونه با گل پسرم خیلی خوشحالم امید وارم همتون ب موقع وصحیح سالم زایمان کنید سعی کردم کامل باشه اگه سوالی داشتید در خدمتم
مامان نیهان💜 مامان نیهان💜 ۲ ماهگی
تجربه زایمان🍃



خیلی مختصر تعریف میکنم... 37هفته و 4روزم بودکه ساعت 4عصر جمعه بود ک کمر درد اومد عین درد قائدگی این درد ها کم و زیاد میشد واسه شنبه نوبت سنوی اخر رو داشتم دوساعت صبر کردم خیلی نگران بودم واسه بچم ک اتفاقی نیوفته واسه همین رفتم بیمارستان واسه nst خداروشکر خوب بود ازم اجازه معاینه خواستن . معاینه انجام شد گفتن یک سانت باز شده و اینکه واسه یک سانت نمیتونن بستری کنن اومدم خونه ساعت 3صبح بود دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم ی بیمارستان ک امکانات بیشتری داره اوجا معاینه شدم و گفتن باید بستری شی بعد بهم سرم فشار وصل کردن خیلی درد داشتم دردهام ب حدی بود ک داشتم منفجرمیشدم روز بعد رو هم کلی درد داشتم3 سانت باز شده بود اما هرکی معاینه میکردمیگفت اصلا کیسه اب و سر جنین معلوم نیس اینو ک میگفتن بیشتر میترسیدم اما دلخوشیم این بود دستگاه وصل بود و صدای قلب دخترم رو میشنیدم؛ ظهر بود ک ماما اومد و با سوزن کیسه اب رو پاره کرد اصلا درد نداشت یهو کل تخت خیس شد. ادامه دارد....
مامان سلنا مامان سلنا ۳ ماهگی
تجربه زایمانم
قرار بود ۲۵مرداد برم سزارین اختیاری ک چهل هفتم تموم میشد ۲۴مرداد صبح ساعت پنج دلپیچه گرفتم تا رفتم دسشویی کیسه ابم پاره شد و رنگش سبز بود سریع مانتو پوشیدم و گریه کنان رفتم بیمارستان(فهمیدم بچه مدفوع کرده )اونجا معاینم کردن ب زور با اینکه نامه سزارین داشتم گفتن نمیشه اول طبیعی معاینه کردن (درد نداشت)گفتن بچه مدفوع کرده باید سز اورژانسی شه ز دکترم زدم گف من تا هشت میام ساعت نه و نیم بردنم اتاق عمل و من بشدددت ریلکس بودم سوند اصلادرد نداشت من امپول بی حسی و انتخاب کردم ک بازم درد نداشت (حس داری ولی درد نداری)فقط حین بخیه زدن افتادم ب سرفه و حالت تهوع ک بیهوشم کردن بیدار شدم تو ریکاوری بودم چهار بار ماساژ رحمی دادن ک هربار واقعا مردم خونریزیم خیلی زیاد بود کل پاهام پر خون شد و میلرزیدم تا یک ساعت از درد مینالیدم اصلا بیمارستانم رسیدگی نمیکرد فقط میگفتن پمپ درد داری ک صداتو نشنویم پنج ساعت ریکاوری نگهم داشتن چون اتاق خصوصی جا نداشت بالاخره بردنم تو بخش و من فرشته کوچولومووو دیدم (راستی وزنشم تو ۳۶هفته و خورده ای گفتن ۳کیلو ولی ب دنیا ک اومد ۳کیلو بود)بهش شیر دادم خیلی خوووب بود (ولی شب ک شد بچه تا صبح گریه کرد و ز بخش نوزادان میزدم ک ی کاری بکنن میگفتن کاری از دست ما بر نمیاد )اخرشم گفتم شیرم کمه خاهرم شیر خشک ساعت چهار صبح اورد و تا بهش دادیم سه ساعت خابید خیلی بیمارستانم رسیدگیش بد بود با اینکه خصوصی بوود من ی شیاف میخاسم پنج ساعت بعدش اومدن اصلا سرم زده بودن یادشون رفته بود شیرشو باز کنن بالاخره سر اینکه تخت نداشتن مرخصم کردن گفتن برو خونه مدفوع میکنی 😐
مامان 💙رضا💙 مامان 💙رضا💙 ۵ ماهگی
پارت اول
سلام خانوما اومدم تجربمو از زایمان بهتون بگم من۳۶ هفته و ۵روز ۸ صبح کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان بردنم بخش زایمان بهم قرص فشار میدادن ولی من نیم سانت هم رحمم باز نبود همش میومدن معاینه میکردن ولی خیلی روندش کند بود درد میومد و میرفت تا ساعت ۱۱شب شروع کردن ب سرم فشار زدن و هر ۵دقیقه درد داشتم اومدن اپیدورال زدن ک من درد حس نکنم ولی اونقدر درد داشتم ک من کامل متوجه میشدم ب جایی رسیده بودم ک هر پرستار و ماما و دکتر و خدمتکارا واسه تمیز کاری میومدن التماسشون میکردم و میگفتم توروخدا کمکم کنید خیلی بد بود تمام استخونام حس میکردم ک دارن میشکنن ولی ۳سانت باز شدم تا ساعت۹ صبح ک دکتر خودم اومد و گفت هم مادر هم بچه دارن میمیرن ببرید سزارین ک بردنم سزارین با اون همه دردی ک روم بود بی حسی زدن و تمام دردام رفت بچه ب دنیا اومد ولی نشونم ندادن و بردنش بخش ان آی سی یو، خودمم بردن آی سی یو بخاطره حال بدی ک داشتم وقتی بردنم بخش ان آی سی یو تازه دردام شروع شد و اثر اون آمپول و قرص های فشار دوباره برگشت ک اومدن بهم مخدر زدن
مامان أوستا🤰👶 مامان أوستا🤰👶 ۱ ماهگی
سلام مامانای گل
خوبین
بعد از هفت روز بیکار شدم اومدم ک تجربه زایمانم بگم
خوب من وارد ۳۸ک شدم شب ک میشد دردای زایمان ب سراغم میومد ۲شب اینجوری بودم ک صبح از طرف بهداشت زنگ زدن ک باید بیای چکاب بشی یعنی چند روز بود زنگ میزدن ولی من نمیرفتم ک روز سوم رفتم
وقتی شکمم دید گفت اومده پایین و گفتم ک درد دارم ک گفت اگر نرفتی سزارین بشی تا فردا دیگ زایمان طبیعی رو کردی .ما هم دیگ اومدیم خونه آماده شدیم وساعت ۴رفتیم بیمارستان
اول چکاب کردن بعدش گفتن مشکلی نداری .و گفت بخاب تا معاینه کنم وقتی معاینه کرد گفت ۲سانت باز شده رحمت .‌
اینم بگم ک معاینه خیلیییی درد داره اصلا قابل تحمل برام نبود
دیگ اول گفتن تو لاغری و قدت بلند خیلی راحت میتونی زایمان طبیعی کنی .من گفتم نه فقط سزارین .چون معاینه هم ک کردن خیلی درد داشت گفتم اصلا
دیگ با یه سختی راضی کردیم ک سزارین کنه
سوند وصل کردن برام ک دردش قابل تحمل بود
بعدش دیگ بردنم اتاق عمل سوزن بی حسی زدن ک اصلا درد نداشت هیچ حس نکردم ک سوزن زدن برام .همه میگفتن درد داره ولی اصلا نداشت
ساعت ۸:۵۵صدای نی نی شنیدم ک دنیا اومد
اصلا نترسیدم از اتاق عمل .همه میگفتن ما ترسیدیم فلان همش فکر میکردم منم میترسم ولی انقد لحظه شماری میکردم ک نی نی رو ببینم اصلا نترسیدم
۳۷هفتع و ۲روز زایمان کردم
باز هم برگردم عقب فقط سزارین خیلی راضی بودم هستم
دردای بعدش هم بنظرم قابل تحمله با شیافت میشه خیلی کم کنی دردارو
مامان مهرانا مامان مهرانا ۴ ماهگی
ادامه..
خلاصه ک خیلی یهویی اولش سوند وصل کردن ک درد زیادی نداشت ولی چندش بود!بی حسی هم از شانس گندم نمیدونم جیشد ک انگار یبار زدن نشد و دوباره سوزنش و زدن منم یهو پریدم حس میکنم سردرد ک شونه درد الانم بخاطر اونه
باید بی حرکت وایسین ک اذیت نشین
یهو پاهام‌گرم شد ولی حس میکردم بعد میترسیدم هی میگفتم من میفهمم من میتونم حس کنم وقتی داشتن بتادین می‌مالیدن به شکمم
یه آقایی بالا سرم بود گفت کو پاهات بیار بالا ک نتونستم فک میکردم هنوز شکمم برش ندادن ولی یهو صدای گریه نی نیم اومد😍
اکثر عمل های سزارین ۲۰دقیقه تا نیم ساعت طول میکشه ولی برای من ۵۰دقیقه ای طول کشید چون میگفتن بدنت ضعیفه ک هیچی بافت شکمت هم ضعیفه و اصلا جمع نمیشه با اینکه پوست شکمم و کشیدن انگاری هنوز یه بچه تو شکمم جامونده
سزارین اصلا قبلش درد نداری و الکی استرس بی حسی و سوند و این چیزا رو نداشته باشین
ولی بعدش من دو شبه خواب ندارم واقعا از درد نمیتونم بشینم یا پاشم
سرفه کردن و نفس کشیدن عذابه ک بستگی ب بدن داره فک کنم ک بدن من اصلا خوب نبود برای سزارین
سردرد و کمردرد شدید هم بخاطر تکون هایی ک خوردم دارم
درباره بیمارستان هم بگم‌کارکنان بیمارستان مصطفی خمینی عالی بودن واقعا رسیدگی میکردن و مهربون بودن ولی یکم بیمارستانش قدیمی بود اتاق دو تخته و کوچیک ولی بازم خوب بود
هزینه بیمارستان ۲۳تومن شد ک با بیمه شد ۱۸تومن ولی آخرش گفتن نمیدونم چه عملی اضافه شده ک ۲۵۰۰ اضافه کردن با ساک بیمارستان حدودا ۲۱ ۲۲ در اومد اخرش
میگن کسایی ک زایمان میکنن مث طبیعی درد مادر شدن و نمیکشن ولی واقعا اشتباه سزارین خیل سخت تره بعدش دردای شدید میاد سراغت و تو نمی‌تونی از نوزادی نی نیت لذت ببری!
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
منم گفتم مثل بقیه بیام تجربه زایمانم رو بگم
من دردم گرفت با دکترم صحبت کردم رفتم بیمارستان معاینه شدم سه سانت دهانه رحمم باز بود ولی چون من سزارین اختیاری بودم دکترم کارامو کرد ک برم اتاق عمل
قبل از اتاق عمل بهم لوله ادرار وصل کردن درد نداشت اما حس میکردی دسشویی داری من فکر میکردم خودم متوجه میشم و میتونم ادرارمو کنترل کنم اما نه اینجوری نبود دکترم صدام زد و ماما اومد منو ببره خیلی استرس داشتم ب حدی ک پاهام توان راه رفتن نداشت اما رفتم باهام صحبت کردن بی حسی رو زدن و زود منو خابوندن ولی چون استرس شدید داشتم حالم بد شد انگار بی حال بودم زبونم سریع سنگین شد فشارم اومد پایین بهم دارو زدن و ماسک اسکیژن گذاشتن بهتر شدم البته من آسم هم دارم اصلا متوجه برش زدن و اینا نشدم این ک میگن میفهمی دست میکنن تو شکمت من اصلا نفهمیدم توی ۶دقیقه بچم ب دنیا اومد و بعدش شکممو فشار دادن ک خون ها تخلیه بشه یکم حس کردم ک دارن فشار میدن بازم درد نداشتم بخیه زدن کلا ۴۵دقیقع شد تا از اتاق عمل اومدم و رفتم بخش بی حس بودم ساعت ۱۲عمل شدم تا ساعت ۹صبح هیچی نخوردم خودشون گفتن مایعات بخور و پاشو بشین یکم ک نشستم گفتن بیا لب تخت پاهاتو آویزون کن باز بعد چند دقیقه گفتن پاشو یکم راه برو درضمن صبح اول وقت لوله ادرار رو کشیدن ازم
در کل اذیت نشدم فکر نمی‌کردم انقدر آسون بگذره اگه استرس نداشتم همون اتاق عمل هم حالم بد نمیشد همون روز اوکی بودم تا عصرش ک مرخص شدم اومدم خونه فرداش یکم درد داشتم ک ی شیاف گذاشتم و آروم شدم از همون شب اول خودم کارای خودم و بچمو میتونم انجام بدم نه ک اصلا درد ندارم دارم اما کمه ک شیاف هم استفاده نمیکنم ...
مامان بَشِهههههه👶 مامان بَشِهههههه👶 ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دکتر که اومد مجدد معاینم کردن گفتن هنوزم دو سانتی چ من با اونهمممممهه درد دنیا رو سرم خراب شد😥😥🥲
و دکتر گفت پیشرفت نکردی و کیسه ابت هم ترکیده برا بچه خطرناک برو برای سزارین
خلاصه ساعت ۱۰/۵ بردن برای سزارین
و دکتر تو اتاق عمل گفت تو الان ۷_۸ سانتی چرا گفتن دو سانت 😑😑 ولی دیگ کار از کار گذشته بود و سوند گذاشته بودن و بی حسی زده بودن و در آخر بعد اون همه درد ک پاهام هنوز داشت می‌لرزید سزارین شدم

اینو بگم ک من اینقدر درد داشتم ک اصلا درد سوند و سوزن بی حسی رو حس نکردم و جراحیم خوب و تمیز بود شکر خدا

ولی حین عمل انگار ب بی حسی واکنش داده بودم ضربان قلبم رفته بود بالا ک یه عالمه بی حسی بهم زدن
واین باعث شده بود بعد عمل گیج و منگ بودم تا دو روز و واقعا یادم نمیاد چیا گفتم و چیکارا کردم

خلاصه ک من درد هر دو کشیدم و الان کوچولوم تو بغلم شکر خدا 💜🤲🏻
انشالله زایمان راحت قسمت همه باردارا و چشم انتظارها😍

بارداری
زایمان
آنومالی
مامان محمدحسین وعلی مامان محمدحسین وعلی روزهای ابتدایی تولد
زایمان _۳
لباس اتاق عمل پوشیدمو بردنم اتاق ی لحظه استرس زیاد شد درحدی بود ک پاهام میلرزید ترس معاینه داشتم شنیده بودم حتی سزارین ی وقتایی قبل اتاق عمل معاینه میکنن خیلی شدید ازاین قسمت استرس داشتم و میترسیدم ک خداروشکر اصلا معاینه ای درکار نبود ازسوند وصل کردن هم ترس داشتم😂سوند و معاینه کابوس هرشبم بود ولی خیلی خوب بود و اصلا درد نداشت .
سوندرو وصل کردن و ی چن تا سرم هم گرفتم و بردنم امپول بی حسی رو ب کمر زدن و خوابوندنم کم کم پاهام سنگین شدو دیگ نمیتونستم حرکت بدم بی حسی اونقدری شدیده ک زیرقفسه سینم سنگین شده بود انگاری داشتم خفه میشدم نباید بعدبیهوشی کلا سروگردن رو تکون داد ولی من چون خیلی احساس خفگی داشتم مدام سرمو میگردوندم و میگفتم دارم خفه میشم خیلی حس بدی بود صدای بچه هم نمیومد هم نگران بچه بودم هم خودم دردداشتم بعدکلی وقت ک تحمل کردم صدای بچه اومد عملم سخت بودو طول کشید چون بچه ب رحم چسبیده بود بخاطر اینکه زایمان اولم بادومم پشت سرهم بود.
دیگ انقدر سرمو تکون داده بودم ک التماس میکردم میگفتم میشه بخوابم دارم میمیرم😂اونام دیدن خیلی بی حسی روم اثرگذاشته بود مسکنای قوی وصل کردن ک دیگ هیچی نفهمیدم حتی میگفتن وقتی بخیم میکردن بچه رو اوردن شیرش دادن وکنارصورتم بوده ولی من دیگ هیچی اینارو نفهمیده بودمو خوابم برده بود.
مامان حامی مامان حامی ۴ ماهگی
سلام خوشگلا من اومدم ک تجربه زایمانمو بگم کسایی ک منو دنبال می‌کنند میدونستن ک چقد استرس دارم صبح روز شنبه ساعت 5ونیم بیمارستان رفتم اول ان اس تی ازم گرفتن بعد اومدن سوند وصل کردن ک من اصلا دوس نداشتم چون یه حس سوزش داشتم و دوس داشتم درش بیارم خلاصه طولی نکشید ک رفتم اتاق عمل لحظه ای ک امپول بی حسی و زدم اروم اروم شدم پاهام داغ شد و خیلی لذت بخش بود واسم چون حسش سوزشو نداشتم حدود 10دیقه بعدش دکترم گفت ک نینیت بدنیا اومد و صداشو شنیدممم واقعاا بهترین حس دنیا بود واسم دیگه تمیزش کردن و اوردنش پیشم بوسش کردم 🥰من زایمانم سزارین بود ک اون دردی حس نکردم تو زایمان فقط حالت تهوع داشتم یخورده ک امپول ریختن تو سرمم و بعدش لرز داشتم ک تا چن دیقه بعدش رفع شد پمپ دردم گرفتم خلاصه راضی بودم فقط موقع اولین بار ک میخوای بلند شی راه بری یخورده سخته همین درکل کسانی ک زایمان نکردن اصلا نگران نباشن خدا خودش جوری کمک میکنه ک خود ادم میمونه انشالله ک همه بسلامتی زایمان کنن و این حس خوب و تجربه کنن دعاگوی همگی بودم تو اتاق عمل💝💝💝
مامان نیلا🩷 مامان نیلا🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین اختیاری
من ۸ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ ظهر منو بردن اتاق عمل. اول پرستار اومد بهم سرم وصل کرد و بهم توضیح میداد ک الان میخان چکار کنن بعد گفتن ک میخان سوند بزنن من خیلی میترسیدم ک گفتن اصلا متوجه نمیشی و باهام شوخی میکردن و بعد چند دقیقه ی ذره سوزش احساس کردم و اصلا درد نداشت اصلا نگران سوند نباشین بعد دکتر بیحسی اومد دو سه تا پرستار دستام و گردنمو گرفتن و دکتر بیحسی برام آمپول زد دردش نمیگم کم بود ولی اصلا غیر قابل تحمل نبود. بعد عملو شروع کردن و پنج دقیقه و بچه رو نشونم دادن و بهم ارامش بخش زدن منو از اتاق عمل با بچه بردن ریکاوری. یک ساعت داخل ریکاوری بودیم اونجا من لرز کردم ک پتو بهم دادن و بچه رو رو سینم گذاشتن بهش شیر دادم بعدش مارو بردن بخش. من پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم شیاف داخل بیمارستان استفادم نشد. ساعت ۱۲ شب اومدن گفتن اماده باش چنتا چایی عسل بخور ک باید راه بری . اول سوندم رو برداشتن ک من دردی حس نکردم بعد منو بلند کردن ک من چند بار پمپ درد رو فشار دادم از قبلش ک دردش زیاد نباشه بخاطر همین موقع راه رفتنم درد نداشتم. بعد رفتن سرویس رو تخت دراز کشیدم و تا صب دو دفه دیگ راه رفتم و خودم سرویس رفتم صبح برام صبحانه ی دونه بیسکوئت اوردن و گفتن شکمت اگ کار کرد بهمون بگو ک شکم من تا ظهر کار نکرد و من چون خیلی خسته شده بودم وقتی دکتر اومد گفتم شکمم کار کرده و گف پس مرخصی. ساعت دو و نیم ظهر مرخص شدم.
پمپ درد خیلی خوب بود.
دردای من تو خونه تا ب الان که ۳ روز گذشته با شیاف قابل تحمله.
مامان آراد کوچولو مامان آراد کوچولو ۲ ماهگی
خب من بخام از تجربه زایمان سزارین بگم
اول ک بردنم آنژیوکت بم زدن و سرم اینا بعد من ب دکترم گفته بودم ک سوند بعد بی حسی وصل کنه تا اتاق عمل هیچیش درد نداشت همچی گل و بلبل بود😂😍🖐️ بعدم رفتم اتاق عمل ازم پرسیدن بیهوشی میخوایی یا بی حسی خودم بی حسی انتخاب کردم بچمو ببینم دکتر بیهوشی گفت خم شو‌یکم جلو اصلا آمپولش درد نداشت و نفهمیدم
ب محضی ک آمپول زد بی حس شدم پنج دقیقه بعد یکم حس کردم قفسه سینه ام سنگین شد ک داشتن بچه رو در میوردن و من حالت تهوع شدید گرفتم جوری ک ناله میکردم حالم داره بهم میخوره پرستاره گفت بالا بیار خوب. سرفه کردم هی. ک مثلا بالا بیارم دکترم گف داروی خواب بهش بزنید دارم بخیه میزنم سرفه ک میکنه نمیتونم خونریزی بیشتر میشه خلاصه در حد چند ثانیه فقط بچمو نشونم دادم و بیهوش شدم کلا دیگه هیچی نفهمیدم بهوش اومدم ریکاوری بودم بم پمب درد زدن گفتم سردمه لرز دارم سریع واسم هیلتر گذاشتن گرم شدم پاهام کلا بی حس بود بعد بردنم بخش
خیلی درد داشتم ک واسم پمب درد اینا زدن اوکی بود تا حدودی ولی وای از زمانی ک گفتن از تخت باید بیایی پایین راه بری قشنگ هر قدم ک برمیداشتم میمردم خلاصه آنقدر گفته بودن راه رفتن اولیه فقط درد داره بعدش اوکی میشی الکی بود‌واس من
من کلا درد داشتم و‌نمیتونستم خوب راه برم حتی تا زمان مرخص شدنم خیلی آم بد یبوس شدم جوری ک اشکم‌در اومد تا ۲.۳اول نتونستم دستشویی ام‌ کنم هرچی میخوردم شکمم کار نمیکرد خلاصه نمی‌دونم کی گفته سزارین راحته خیلی واس من سخت بود خ