منم گفتم مثل بقیه بیام تجربه زایمانم رو بگم
من دردم گرفت با دکترم صحبت کردم رفتم بیمارستان معاینه شدم سه سانت دهانه رحمم باز بود ولی چون من سزارین اختیاری بودم دکترم کارامو کرد ک برم اتاق عمل
قبل از اتاق عمل بهم لوله ادرار وصل کردن درد نداشت اما حس میکردی دسشویی داری من فکر میکردم خودم متوجه میشم و میتونم ادرارمو کنترل کنم اما نه اینجوری نبود دکترم صدام زد و ماما اومد منو ببره خیلی استرس داشتم ب حدی ک پاهام توان راه رفتن نداشت اما رفتم باهام صحبت کردن بی حسی رو زدن و زود منو خابوندن ولی چون استرس شدید داشتم حالم بد شد انگار بی حال بودم زبونم سریع سنگین شد فشارم اومد پایین بهم دارو زدن و ماسک اسکیژن گذاشتن بهتر شدم البته من آسم هم دارم اصلا متوجه برش زدن و اینا نشدم این ک میگن میفهمی دست میکنن تو شکمت من اصلا نفهمیدم توی ۶دقیقه بچم ب دنیا اومد و بعدش شکممو فشار دادن ک خون ها تخلیه بشه یکم حس کردم ک دارن فشار میدن بازم درد نداشتم بخیه زدن کلا ۴۵دقیقع شد تا از اتاق عمل اومدم و رفتم بخش بی حس بودم ساعت ۱۲عمل شدم تا ساعت ۹صبح هیچی نخوردم خودشون گفتن مایعات بخور و پاشو بشین یکم ک نشستم گفتن بیا لب تخت پاهاتو آویزون کن باز بعد چند دقیقه گفتن پاشو یکم راه برو درضمن صبح اول وقت لوله ادرار رو کشیدن ازم
در کل اذیت نشدم فکر نمی‌کردم انقدر آسون بگذره اگه استرس نداشتم همون اتاق عمل هم حالم بد نمیشد همون روز اوکی بودم تا عصرش ک مرخص شدم اومدم خونه فرداش یکم درد داشتم ک ی شیاف گذاشتم و آروم شدم از همون شب اول خودم کارای خودم و بچمو میتونم انجام بدم نه ک اصلا درد ندارم دارم اما کمه ک شیاف هم استفاده نمیکنم ...

۵ پاسخ

عالی بود قشنگم مرسی ک گفتین ایشالا نی نی جونت خوش قدم باشه و قدمش پر از خیرو برکت باشه براتون 🫶🫠

بسلامتی عزیزم زیر سایه مامان و باباش موفق و شاد و سلامت زندگی کنه
عزیزم ۴۰ هفته پرشدی؟

خدارو شکر به سلامتی مرسی که گفتی عزیزم

بسلامتی عزیزم برای منم دعا برم سزارین

منم درد های طبیعی رو کشیدم اخرش از سه سانت بالا تر نرفتم سزارین شدم

سوال های مرتبط

مامان 💙آوش💙 مامان 💙آوش💙 ۲ ماهگی
به زایمان
من چون سزارین اختیاری بودم دکترم مجبور شد توی نامه ی عملم بزنه ک تبخال تناسلی دارم تا بیمارستان قبول کنه..
شب قبل از عمل رفتیم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم و قرار شد ساعت ۸ صبح بیام بستری شم و ۹ عملم باشه..
صبح با مامانم و همسرم رفتیم بیمارستان و چون اتاق خصوصی گرفته بودم از بقیه ی سزارینی هایی ک با من بودن خبری نداشتم. اما دیدم زمان داره میگذره و کسی نمیاد واسه آنژیکت و سوند زدن و لباسای عملو بهم بدن
رفتم پرسیدم چرا نمیان؟ساعت از ۹ گذشته و من قرار بوده اولین نفر عمل شم که گفتن پروندت در دست بررسیه و قراره ماما بیاد معاینت کنه ببینه تبخال داری یا نه
خلاصه منم کلی استرس کشیدم و چندین باری منو بردن زایشگاه و معاینه کردن و میگفتن هیچی نداری..خلاصه دکترم از اتاق عمل بهشون زنگ میزد ک زودتر بیمارمو بفرستید ولی از اینطرف بخش بستری کلی اذیت کردن
با کلی بحث و دعوا و اینکه بیمارستان دولتی بیمه رو قبول نکرد و ازاد هزینه ی بیمارستانو دادم، رفتم اتاق عمل
پرسنل اتاق عمل خیلی خوب و مهربون بودن و خیلی سریع عملو شروع کردن
اولش بی حسی زدن ک اصلا درد نداشت و سریع بی حس شدم..بعدم عملو شروع کردن ک خودم حس میکردم دارن شکممو پاره میکنن اما هیچ دردی نداشتم..و بعد از ۵ دقیقه پسرم ب دنیا اومد.. تمیزش کردن و اوردن گذاشتن رو صورتم ک من اینقدر گیج بودم از بی حسی اصلا نتونستم واکنشی نشون بدم..بعدم سرکلاژمو باز کردن و نخشو نشونم دادن و تمام
نیم ساعت عملم طول کشید..اما دو ساعت توی ریکاوری بودم ک خیلی اذیت شدم و چون مسکن نمیزدن، بی حسیمم اثرش رفته بود و دردام شروع شدن...اما بعدش توی بخش سربع شیاف زدن ک‌ دردام قابل تحمل شد و روز بعدش هم مرخص شدم🙂
اگر سوالی داشتید بپرسید راهنماییتون میکنم
مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ ماهگی
تجربه زایمان-پارت 2
ویک قسمت بدی ک داشت دوبار معاینه شدم یکی برا دهانه رحمم یکی برای تحریکی ک نمیدونم واقعا دلیلش چی بود و حق اعتراض هم نداشتم چون اونا کار خودشونو میکنن.بعد از 3ساعت تلاش ک شاید بتونن بچمو بچرخونن که سفالیک بشه نشد بردن دوباره سونو دیدن بازم بریچه .لباس اتاق عمل پوشیدم سوند وصل کردن ک دردی نداشت فقط یکم سوزش داشت ولی قابل تحمل بود ساعت 10تو اتاق عمل بودم اون آمپولی ک ب کمر میزنن برای بی حسی هم من ک دردی متوجه نشدم اصلا .ساعت 10و25دقیقه دخترمو گذاشتن رو سینم عملم خداروشکر زود تموم شد دکترم گفت چون چربی نداشتی و لاغر بودی هم زود بچه بدنیا اومد هم زود بخیه زدیم تا ساعت 11و45دقیقه تو اتاق ریکاوری بودم بعدش رفتم توی بخش تا ساعت 8شب هم اجازه بلند شدن و خوردن نداشتم ساعت 8ک شد آروم آروم نشستم ک سخترینش همین بود برام و راه رفتن اونقدی سخت نبود از نظر من .و یه چیزی ک خیلی کمکم کرد همون شیاف بود ک توی تاپیک ها دیده بودم همه گفته بودن ببریم و هر 4ساعت استفاده کنیم و من استفاده کردم و اصلا درد آنچنانی نداشتم توصیه میکنم حتما شیاف همراهتون باشه .از بخیه براتون بگم ک اصلا درد نداشت وقتی کشیدم بعدش خیلی احساس سبکی داشتم.اگه سوالی دارین در خدمتتون هستم
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۳ ماهگی
مامان پایار مامان پایار ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین بیمارستان قائم کرج
من از بیمارستان خیلی خیلی خیلی راضی بودم ماما شیفت شب عااالی
حیف ک اون روز عملم با استرس گذشت
صبح ک رفتیم زایشگاه کارای پذیرش انجام دادیم و بعدش سوند وصل کردن بنظرم سختی سزارین سوند و ان اس تی گرفتن و منو بردن تریاژ و اتاق عمل و امپول بی حسی زدن ک خیلییی اروم زد و درد نداشتم
کل زمان عمل نیم ساعت بود من حین عمل خیلی استرس داشتم چون از قبل سونو داده بودم بند ناف دور گردن بچم بود خیلی ترسیده بودم یکم حین عمل گردن درد داشتم ک برام امپول زدن دردش کم شد
تو ریکاوری خیلی میلرزیدم ولی نمیدونم چرا برا من لذت بخش بود شکمم تو رزکاوری فشار دادن بچمو رو صورتم گذاشتن و اوردنم بخش
کل زمانی ک من زایشگاهو اتاق عمل و..بودم خانوادم از روی مانتور پشت در از تمام مراحلم با خبر بودن .تو بخش یه همراه خیلیی خوب کنارتون باشه من ابجیم بود ک واقعا حرفه ای بود بچم خوب سینمو گرفت تا ۸ ساعت بعد عمل هیچی نخوردم بعدش فقط نسکافه و اب میوه طبیعی و چای خوردم.اصلا اولین راه رفتن سخت نیست پرستارا شیاف گذاشتن راحت بود بلند شدنم فقط اصلااا نذارین مثانتون پر بشه تا ابکی خوردین تن تن برین ادرار کنید چون مثانه پر میشه درد میکنههه
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
سلام دوستای عزیز بلاخره من تونستم تایم خالی گیر بیارم و بیام تجربه زایمانم رو بگم من تاریخ انتی ما برا ۱۷ بهمن بود و من منتظر ک درد و ماه دردم شروع بشه اما دریغ از کوچیک ترین درد بهداشت و دکتر بهم گفتن ک باید هر روز ان اس تی بگیری ک مشکلی پیش نیاد من همه ان اس تی ها مو مطب دکتر انجام میدادم روز ۱۸بهمن ک پنجشنبه میشد از شانس ....... دکترم نبود و بهداشت گفت برو بيمارستان بگیر منم رفتم این اس تی هم نگرفتن و گفتن چون یک روز از تاریخ ان تی گذشته بستری باید بشی و اینطوی شد ک من بدون زره ایی درد بستری شدم و رفتم بخش زایمان ب اتاق ک رسیدم اومدن اولین معاینه رو انجام دادن و گفتن دهانه رحم هیچی باز نيست ی قرص زیر زبونم گذاشتن و اکسیژن وصلم کردن رفتن بعد یک ساعت اومدن و معاینه دومم انجام و یک سانت بودم😞از ساعت ۶عصر تا ۸شب من یک سانت بودم تو اتاق خودم ورزشم میکردم ک پیشرفت ک نکرد بعدش نمیدونم چی بود بهم گفتن بزار ی لوله برات بزاریم ک رحمت بدون درد باز بشه منم اجازه دادم و خیلی دردناک ک حتی ندیدم چی بود رو داخل کردن و گفتن تکون نخور ی سرمم وصل اون کردن ک ب داخل بود دردام شروع شده بود بی تاب بودم دلم میخواست راه برم نمیزاشتن از ۸تا۱۱شب با اون دستگاه دردناک شدم ۳سانت ک خودشونم تعجب کردن ....
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۲ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو
مامان افرا مامان افرا ۲ ماهگی
باز زنگ زدن به دکترم ک فلان مریضتون ۳ ، ۴ سانت باز شده و زایمان طبیعی رو قبول نمیکنن خلاصه با چند بار زنگ زدن و اصرار دکترم قبول کردن به شوهرم گفتن مشکل هزینه ک نداری گف نه گفتن پس شما برو وسیله های بچه رو بیار شوهری رفت و منم آماده شدم
اومدن سوند وصل کردن ولی خداییی درد نداشت ولی آدم حس خوبی نداره من فق حس میکردم جیش دارم 😐 با همون سوند هم رفتم سرویس حس میکردم الانه ک میریزه
دکترم اومد اصرار کرد ک برو طبیعی خودم بیام سر زایمانت بچت کوچیکه میتونی طبیعی بیاری ک قبول نکردم ک نکردم
و بالاخره نوبت من رسید و راهی اتاق عمل شدم شوهرمم ک باهام خداحافظی نکرد گفت خداحافظی نمیخواد برو بیا
و فضای اتاق عمل اونجور ک میگن ترسناک نیست حالا واسه من دلنشینم بود 😕 بی حسی زدن و شروع ب کار همه چیو حس میکردم لحضه ای ک برش زدن یا اون موقع که بچه رو در میاوردن اولش سردرد داشتم بعد حالت تهوع اودرن قرص زیر زبان گذاشتن برام یکم بهتر شدم از دور نینیمو دیدم تو ریکاوری هم ک فقط لرزیدم سردم نبود بی اختیار میلرزیدم ک گفتن از همون قرصه هر کی میومد میدید یه پتو می‌آورد چهارتا یتو روم بود ولی بازم میلرزیدم آخرش یکی بود یه آمپول زد گفت الان خوب میشی یکم خوابیدم بیدار ک شدم باز شروع شد تو این حالم بچه رو آوردن ک شیر بخوره🤦‍♀
اینم بگم ک هیچ وقت نا امید نشین ناامید تر از ما نبود حتی بعد چیزای ک تو بارداری داشتم دکترمم میگفت امیدوار نباشین خودتونو واسه هر چیزی آماده کنین
در نهایت با کمک خدا دختر من ۵ دی ماه با وزن ۲۸۰۰ ساعت ۱:۲۵ دقیقه ظهر به دنیا اومد انشالله قسمت همههههه