تجربه زایمانم
قرار بود ۲۵مرداد برم سزارین اختیاری ک چهل هفتم تموم میشد ۲۴مرداد صبح ساعت پنج دلپیچه گرفتم تا رفتم دسشویی کیسه ابم پاره شد و رنگش سبز بود سریع مانتو پوشیدم و گریه کنان رفتم بیمارستان(فهمیدم بچه مدفوع کرده )اونجا معاینم کردن ب زور با اینکه نامه سزارین داشتم گفتن نمیشه اول طبیعی معاینه کردن (درد نداشت)گفتن بچه مدفوع کرده باید سز اورژانسی شه ز دکترم زدم گف من تا هشت میام ساعت نه و نیم بردنم اتاق عمل و من بشدددت ریلکس بودم سوند اصلادرد نداشت من امپول بی حسی و انتخاب کردم ک بازم درد نداشت (حس داری ولی درد نداری)فقط حین بخیه زدن افتادم ب سرفه و حالت تهوع ک بیهوشم کردن بیدار شدم تو ریکاوری بودم چهار بار ماساژ رحمی دادن ک هربار واقعا مردم خونریزیم خیلی زیاد بود کل پاهام پر خون شد و میلرزیدم تا یک ساعت از درد مینالیدم اصلا بیمارستانم رسیدگی نمیکرد فقط میگفتن پمپ درد داری ک صداتو نشنویم پنج ساعت ریکاوری نگهم داشتن چون اتاق خصوصی جا نداشت بالاخره بردنم تو بخش و من فرشته کوچولومووو دیدم (راستی وزنشم تو ۳۶هفته و خورده ای گفتن ۳کیلو ولی ب دنیا ک اومد ۳کیلو بود)بهش شیر دادم خیلی خوووب بود (ولی شب ک شد بچه تا صبح گریه کرد و ز بخش نوزادان میزدم ک ی کاری بکنن میگفتن کاری از دست ما بر نمیاد )اخرشم گفتم شیرم کمه خاهرم شیر خشک ساعت چهار صبح اورد و تا بهش دادیم سه ساعت خابید خیلی بیمارستانم رسیدگیش بد بود با اینکه خصوصی بوود من ی شیاف میخاسم پنج ساعت بعدش اومدن اصلا سرم زده بودن یادشون رفته بود شیرشو باز کنن بالاخره سر اینکه تخت نداشتن مرخصم کردن گفتن برو خونه مدفوع میکنی 😐

تصویر
۲۳ پاسخ

ای خداااا ماشالله عزیزم

چن هفته و چن روز زایمان کردی ک بچه مدفوع کرده؟؟

الهی بگردم چقدر اذیت کردن واقعا نمی‌دونم چرا اذیت میکنن
مشالا چقد ناز کوچولو خداحفظش کنه برات گلم ❤️😘🧿

ای جانم عروسک خوش اومدی😍
مبارک باشه عزیزمم بسلامتی ان شاءالله دیگه بیمارستان گذشت خداجوابشونو میده فکرشو نکن دیگه مهم اینه الان دخترگلت کنارته😍

حالا بهتره حالت؟
کدوم بیمارستان بودی؟

عزیزم چقدر سخت بوده برات ولی خدا رو شکر این فرشته قشنگو خدا بهت هدیه داد ماشاالله هزار ماشاالله بهش یه گازش بگیرم از طرف من 😍😍😍💚

هزار ماشالله چه دختر خوشگلی
چشم و دلت روشن عزیزم
انشالله این فرشته ناز و دوست داشتنی زیر سایه مامان و باباش بزرگ بشه و خانومی بشه برا‌خودش

چه دختر نانازی عزیزم مبارکه
منم استرس اینو دادم قبل نوبتم کیسه آبم پاره شه🥲🫠

چ‌بیمارستانی بودی؟؟

ماشالله خیلی نازه قدمش مبارک باشه عزیزم😍💗🧿

راستی کدوم شهر و بیمارستان بودی عزیزم؟🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️خیلی بده واقعا پول میدیم رسیدی هم نمیکنن خدا ازشون نگذره

ای جانم ماشالله چقدر نازه خدابرات حفظش کنه😍❤❤خداروشکر راحت شدی برای منم دعا کن به موقع زایمان کنم این روزا همش استرس زایمان دارم منم میخوام سزارین بشم ولی خیلی میترسم 😭😭😭الان درد داری که خونه ای؟

ننه ننه چقد ماهه ماشالا دلم براش رف نینی منم صب ب دنیا میاد ینی میشه مث سلنا قشنگ و ناز بشه

ماشاءالله خدا حفظش کنه نوزاد دختر میبینم دبگه تحمل ندارم تا دخترم رو بببنم

وای چه نازه ماشالا خداحفظش کنه عزیزم

کدوم شهر کدوم بیمارستان ؟

عزیزم خیلی مبارکه..کدوم شهر؟

عزیزمم مبارک باشه چ دختر نازی خداحفظش کنه امیدوارم حال خودتم بهتر بشع 😊❤

ای جان 😍😍😍

ماشاءالله چه نازه 😍😍
کدوم شهر و بیمارستان بودی عزیزم

مبارک باشه 😍ماشاالله چه نازه ،،،از بیمارستان خصوصی همچین برخوردی 😵دولتی پس چیه

ماشالله عزیزم قرص ماهه 😍 خدا حفظش کنه

سلام مبارک باشه به سلامتی چشمت روشن

سوال های مرتبط

مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان مه لکاء مامان مه لکاء ۵ ماهگی
تجربه زایمان(سزارین)
من 37هفته نوبت سزارین داشتم برای اینکه فشار داشتم صبح رفتم بهداشت گفتن شکمت شله باید بری بیمارستان ان اس تی بدی خیلی نگران شدم شب ک شد رفتم بیمارستان برای ان اس تی ک گرفتن خداروشکر خوب بود دکترم اونجا بود نامه رو داد گف پسفردا صبح ساعت هشت بیا منم ساعت هشت صبح اماده شدم راهی بیمارستان شدم منو پذیرشم کردن لباسامو تنم کردم معاینم کردن ضربان نینی رو گرفتن فرستادنم زایشگاه اونجا انژیوکت وصلم کردن بعد رسید نوبت سوند ک ینی نگم چقد درد داشت خیلی خیلی اخه بی حس نبودم بشدت درد داشت سوندو ک وصل کردن تا نیم ساعت زایشگاه بودم تقریبن ساعت یازده بود منو بردن تو اتاق عمل ک اقای دکتر برای سوزن اسپینال یکم دیر کرد اونجا معتطل شدم خیلی استرس داشتم ترسیده بودم بعد دکتر اومد سوزنو زد سوزنه اصلن درد نداشت خانوم دکتر اومدن و شروع کردن ب عمل ک چار دیقه بعد نینی ب دنیا اومد شروع کرد ب گریه تا گریه کرد گفتم خدایا شکرت آوردن نشونم دادن بوسش کردم گرمای لپشو احساس کردم ی حس خیلی خوبی بود بعد بردنم ریکاوری اونجا لرز گرفتم تا نیم ساعت فقط لرزیدم نینیو اوردن یکم شیرش دادم هنوز درد نداشتم بی حس بودم بعد نینی رو بردن پیش باباش و مامان بزرگش منم بردن بخش ک تازه دردا شروع شد خیلی خیلی درد داشتم امپول مسکن زدم دوتا شیاف دیکلوفناک دوتا قرص نوافن اصلن اثری نداشت تموم شب درد کشیدم نخابیدم خابم نبرد بشدت برام سخت گذشت
مامان نیلا🩷 مامان نیلا🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین اختیاری
من ۸ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ ظهر منو بردن اتاق عمل. اول پرستار اومد بهم سرم وصل کرد و بهم توضیح میداد ک الان میخان چکار کنن بعد گفتن ک میخان سوند بزنن من خیلی میترسیدم ک گفتن اصلا متوجه نمیشی و باهام شوخی میکردن و بعد چند دقیقه ی ذره سوزش احساس کردم و اصلا درد نداشت اصلا نگران سوند نباشین بعد دکتر بیحسی اومد دو سه تا پرستار دستام و گردنمو گرفتن و دکتر بیحسی برام آمپول زد دردش نمیگم کم بود ولی اصلا غیر قابل تحمل نبود. بعد عملو شروع کردن و پنج دقیقه و بچه رو نشونم دادن و بهم ارامش بخش زدن منو از اتاق عمل با بچه بردن ریکاوری. یک ساعت داخل ریکاوری بودیم اونجا من لرز کردم ک پتو بهم دادن و بچه رو رو سینم گذاشتن بهش شیر دادم بعدش مارو بردن بخش. من پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم شیاف داخل بیمارستان استفادم نشد. ساعت ۱۲ شب اومدن گفتن اماده باش چنتا چایی عسل بخور ک باید راه بری . اول سوندم رو برداشتن ک من دردی حس نکردم بعد منو بلند کردن ک من چند بار پمپ درد رو فشار دادم از قبلش ک دردش زیاد نباشه بخاطر همین موقع راه رفتنم درد نداشتم. بعد رفتن سرویس رو تخت دراز کشیدم و تا صب دو دفه دیگ راه رفتم و خودم سرویس رفتم صبح برام صبحانه ی دونه بیسکوئت اوردن و گفتن شکمت اگ کار کرد بهمون بگو ک شکم من تا ظهر کار نکرد و من چون خیلی خسته شده بودم وقتی دکتر اومد گفتم شکمم کار کرده و گف پس مرخصی. ساعت دو و نیم ظهر مرخص شدم.
پمپ درد خیلی خوب بود.
دردای من تو خونه تا ب الان که ۳ روز گذشته با شیاف قابل تحمله.
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۵ ماهگی
خب خب سلام ب همگی
من امروز صبح باید بستری میشدم واسه زایمان طبیعی ولی دیشب انقدر درد داشتم رفتم بیمارستان معاینه شدم دوسانت بودم.‌ان‌اس‌تی دادم ساعت ۱۰ شب ب اجازه دکترم بستریم کردن.درد داشتم مداوم و قابل تحمل بودن و پیشرفتم خوب بود که تا ساعت ۱شب ۷سانت باز شدم ولی برگشت و رحمم جمع شد ۵سانت شدم.دکترم کیسه ابمو پاره کرد دردام خیلی شدیدتر و فقط داد میزدم نمیتونستم تحمل کنم .خیلی معاینه میکردن‌ هم تو درد هم حالت عادی..تااینکه ترشح سبز دیدن و گفتن بچه م تو شکمم‌ مدفوع کرده و باید سزارین اورژانسی بشم..کلی استرس گرفتم و تمام بدنم می لرزید..سریع سوند وصل کردن ک اصن درد نداشت و بردنم اتاق عمل بی حسی اسپاینال‌ زدن به کمرم دیگه سر شدم و هیچی نفهمیدم از درد. دکترم با کادر اتاق عمل عملم کرد فقط تنها مشکلم همون لرزشم بود که حین دردکشیدنم داشتم تا تو اتاق عمل و کلی نگران بچم بودم تا اینکه ساعت۳.۱۰ صبح بچم ب دنیا اومد صحیح و سلامت با وزن ۳۴۵۰.خیلی داد زدم تو بلوک زایمان خیلی اذیت شدم ولی واقعا کادر خوبی داشتن اذیتم نکردن یا گیر بدن.ماماهای شیفت من خوش اخلاق بودن همشون.بچمم ماشالله آرومه اذیت نمیکنه شیرشو بخوره جاش خشک باشه اذیتی نداره
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد
مامان Hanis👼🏻🍭🍼 مامان Hanis👼🏻🍭🍼 ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمانم🥰
نیم ساعت تو ریکاوری بودم‌که لرز خیلی شدیدی داشتم و گفتن طبیعیه بخاطر بیحسیه که زدن بهت
بعد اومدن منو بردن و گفتن باید بری تو بخش دم در اتاق عمل یه خانومی بود محکم شکممو ماساژ داد یکم درد داشت ولی نه اونقدری که ازش غول ساخته بودن ،درو باز کردن و شوهرمو دیدم انگار یه جون به جونام اضافه شد🥺
اومد پیشونیمو بوسید و از رو تخت جابجام کردن و بردنم تو بخش
گفتن باید بچه رو شیر بدی ولی من چون سینه ام پهن بود بچم سینه نگرفت و بهش شیر خشک دادیم
کم کم دردام شروع شد و پرستارا برام شیاف میذاشتن کمتر میشد ولی قابل تحمل بود
گفتن تا ۸ ساعت نباید هیچی بخوری و من حدودا ساعتای ۱۰ بود بهم اجازه دادن چای و خرما بخورم،بعد اومدن سوند رو درآوردن که اصلا درد نداشت و گفتن ساعت ۱ باید خودت پاشی راه بری
ساعت ۱ شد و من دستشویی داشتم با کمک مادرم و پرستار بلند شدم از تخت درد که‌داشت خیلی همینکه پاشدم سرپا خون زد بیرون که زد رو دمپاییم ریخت تو اتاق و سرم گیج میرفت حالم میخواست بد شه خونریزی شدید داشتم و پرستار گفت اگه اینجوری باشی مرخصت نمیکنیم زنگ زدن به دکترم و دکترم گفت آمپول بزنید براش تا خونریزیش کمتر بشه و واقعا کمتر هم شد
و فرداش صبح ساعت ۱۰ مرخصم کردن و گفتن تو خونه هر ۶ ساعت شیاف بزار تا دردت کمتر بشه و واقعا جواب بود🥰
اینم از تجربه من شاید به درد کسی بخوره❤🌹
مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان رادمهر💫 مامان رادمهر💫 ۳ ماهگی
پارت دوم

طرفای ظهر بود ک دوباره لکه دیدم فرستادنم سونو گفتن سر بچه کلا تو کانال زایمانه
ساعت دو  دوباره بردنم زایشگاه و از ۳ونیم آمپول فشار و شروع کردن
فاصله دردام زیاد بود
تا ۷ همون روند پیش رفت دکتر گف بفرسینش سزارین (کاش اونموقع رضایت داده بودم و رفته بودم😔)خودم گفتم نه من اینهمه ورزش کردم راه رفتم تاالانم درد کشیدم نمیرم سزارین
دیگ اومدن کیسه ابمو پاره کردن ساعت ۷و نیم
تا ساعت ۱۱و نیم مرگ و با چشم دیدم ولی تکنیک های تنفس خیلی کمکم کرد ک تحمل کنم... هیچ رسیدگی درستی نداشتن فقط هر یکساعت میومدن معاینه
دیگ خودم از تخت اومدم پایین تا ورزش کنم چندتا اسکات زدم یهو ادرار و مدفوع و خون بود ک ازم ریخت 😔شروع کردم جیغ و داد
اومدن تو اتاق معاینه  کردن گفتن فولی
دیگ‌آماده شدن دوتا سرم وصل کردن و شروع شد
دردش اصلااااا قابل توصیف نیس من روند زایمانم بااون همه درد خیلی خوب پیش رفت و با چارتا زور بچه بدنیا اومد و اون لحظه که بچه رو میزارن بغلت دیگ خبر از دردای قبل نیس و لحظه ی شیرینیه🥲
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۶ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️