خب خب سلام ب همگی
من امروز صبح باید بستری میشدم واسه زایمان طبیعی ولی دیشب انقدر درد داشتم رفتم بیمارستان معاینه شدم دوسانت بودم.‌ان‌اس‌تی دادم ساعت ۱۰ شب ب اجازه دکترم بستریم کردن.درد داشتم مداوم و قابل تحمل بودن و پیشرفتم خوب بود که تا ساعت ۱شب ۷سانت باز شدم ولی برگشت و رحمم جمع شد ۵سانت شدم.دکترم کیسه ابمو پاره کرد دردام خیلی شدیدتر و فقط داد میزدم نمیتونستم تحمل کنم .خیلی معاینه میکردن‌ هم تو درد هم حالت عادی..تااینکه ترشح سبز دیدن و گفتن بچه م تو شکمم‌ مدفوع کرده و باید سزارین اورژانسی بشم..کلی استرس گرفتم و تمام بدنم می لرزید..سریع سوند وصل کردن ک اصن درد نداشت و بردنم اتاق عمل بی حسی اسپاینال‌ زدن به کمرم دیگه سر شدم و هیچی نفهمیدم از درد. دکترم با کادر اتاق عمل عملم کرد فقط تنها مشکلم همون لرزشم بود که حین دردکشیدنم داشتم تا تو اتاق عمل و کلی نگران بچم بودم تا اینکه ساعت۳.۱۰ صبح بچم ب دنیا اومد صحیح و سلامت با وزن ۳۴۵۰.خیلی داد زدم تو بلوک زایمان خیلی اذیت شدم ولی واقعا کادر خوبی داشتن اذیتم نکردن یا گیر بدن.ماماهای شیفت من خوش اخلاق بودن همشون.بچمم ماشالله آرومه اذیت نمیکنه شیرشو بخوره جاش خشک باشه اذیتی نداره

تصویر
۳۳ پاسخ

خدا حفظش کنه ان شالله...ای جانم

مباااااارکه عزیزم😍😘😘😘
ماشاالله خدا حفظش کنه برات
ان شاالله از این به بعد آسون بگذره برات و راحت سرپا شی💖

راستی پسره دیگه آره؟😃😃😃
به منم چون توی سونو اشتباه گفتن، تا بچه بدنیا نیاد مطمئن نمیشم از جنسیتش😅🥴😬

مبارکتون باشه ایشالله😍😍😍 خداحفظش کنه

عیجانننن😍
مبارک باشه .فسقلی پر ماجرا بدنیا اومد

ای جانممم تبریک میگم
خدا حفظش کنه برات 😍😍

عزیزممم
نننهه😍🫠
بگردمت
اذیت شدی
خدارو شکر ک سالمبن دوتاتون

عزیزممم
نننهه😍🫠
بگردمت
اذیت شدی
خدارو شکر ک سالمبن دوتاتون

مبارکهه عزیزم😍💙

الهی خدا حفظش کنه ماشالا 😍😍😍😍😍😍😍آرزوی سلامتی برای خودتو‌گل پسرت دارم‌دوست عزیز

ای جونم عزیزم مبارک باشه قدمش خوش

ای جووووونم .خدا حفظش کنه.اصن شیرین تر از این درد هیچی نیست.
اون همه درد میکشی ولی وقتی میزارن بقلت انگار نه انگار همشو یادت میره

قدمش مبارک باشه
پسر بود دیگه درسته؟؟!

ای جانم تبریک میگم عزیزم. الهی خوش قدم باشه براتون و پر از خیر و برکت. خدا حفظش کنه 😍😍😍😍😍

مبارررک باشه عزیزم💕قدمش پر خیر و برکت

ای خداااا
مبارکه عزیزم به سلامتی
خوش قدم باشه براتون

بسلامتی عزیزم خوش قدم باشه

مبارکههه خسته نباشی 😍

خدا حفظش کنه انشاالله بسلامتی عزیزم

ای جانم تبریک میگم عزیزم. الهی خوش قدم باشه براتون و پر از خیر و برکت. خدا حفظش کنه 😍😍😍😍😍

مبارک باشه ❤😍😍عزیزم

ای جانم تبریک میگم عزیزم. الهی خوش قدم باشه براتون و پر از خیر و برکت. خدا حفظش کنه 😍😍😍😍😍

ای جانم به سلامتی ، خدارو شکر جفتتون سلامت هستید ، ان شاالله همینجوری آروم بمونه

وای عزیزممکککککیکمبملکببولمبمبم😭😭😭😍😍😂
دستم میلرزههه وقتی یادم میوفته به منم نزدیکههه این شرایط
انشالله دلت همیشه شاد باشه
قدمش خیر باشه براتون

خوش قدم باشه فسقلی
زیر سایه پدر مادر بزرگ بشه انشالله

عزیزم خدا حفظش کنه قدمش خیر باشه چند هفته زایمان کردی؟

الهی عزیزم الان خوبی درد نداری؟پاشدی راه رفتی؟چطور بود؟خداحفظ کنه نی نی تو

ای خودا خیلی خوش اومدی ب دنیا امیرحسین

چند هفته

قدم نو رسیده مبارک
اولش همینه گلم بچه منم شیرش میخورد همش خواب بود ولی بعد چند روز بی‌قراری ها شروع شد

عزیزم بسلامتی مبارک باشه😍
منم زایمانم طبیعیه ولی میترسم دردشوبکشم بعدسزارین بشم

بسلامتی عزیزم مبارک باشه❤️

ای جانم خدا حفظش کنه

عزیزم خدا حفظش کنه😍😍😍

سوال های مرتبط

مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی روزهای ابتدایی تولد
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان آراز مامان آراز ۴ ماهگی
منو بستری کردن رفتم بالا واسه زایمان طبیعی ولی من ۱سانت هم نبودم نیم بود فقط هی ورزش دادن معاینه میکردن قشنگ با ۴تا انگشت ی بارم ن گریه کردم ن داد زدم هیچی من ۱۳ساعت درد کشیدم ولی باز نشد ک نشد خیلی بد بود فقط درد الکی بود آمپول فشارو و زیر زبانی و شیاف هم افاقه نکرد ساعت دیگه ۱۰ صبح ۱۴۰۳/۴/۷ بود که من زایمانم شد سزارین اورژانسی خیلی خوشحال بودم و چون از اول سزارینیو دوس داشتم ساعت ۹ برام سوند گذاشتن اصن درد عمیقی نبود برام 🥺دیگه کم کم آماده شدم برم اتاق عمل فقط مامانم پیشم بود و همسرمم بعد از عمل من اومد ینی ندیدمش 🥲چون منو تند می‌بردن برا عمل ضربان قلب کوچولو افت کرده بود رفتم اتاق عمل واقعا واقعا خیلی خوش اخلاق بودن از علوی بعید بود ک جراح هاش و کسایی که اتاق عملن انقد خوش اخلاق باشند رفتم اتاق عمل بعد پرستارا ازم سوال میکردن استرسم خیلی کم شده بود بعد دکتر بیهوشی اومد پرستارا منو نشوندن قشنگ داشتن باهام حرف میزدن ی لحظه حس کردم ی چیزی ب بدنم خوردم گفتم چیه گفتن دراز بکش گفتم بی حس کردین گفتن ارع اصن درد نداشت دیگه بی حس شدم و پرده کشیدن جلوم چن بار گفتن پاتو بزار بالا نمیتونستم تکونش بدم گفتن بی حس شده عمل شروع شد
مامان آوین👶🏻❤ مامان آوین👶🏻❤ ۴ ماهگی
#تجربه زایمانم
خب من رحمم کاملا بسته بود کلی پیاده روی ورزش اسکات رابطه و...از ۳۴هفته شروع کردم گذشت و گذشت دیدم ۴۱هفته شدم هیچ خبری از درد نیست رفتم بیمارستان گفتم من تاریخ زایمانم گذشته دردی ندارم معاینه کرد گفت رحمت بستس رفتم یه بیمارستان دیگه بستریم کردن شب قرص فشار دادن بهم صبح معاینه کردن گفتن یک سانتی تا ظهر همون یک سانت بودم بعد یه قرص دیگه دادن فاصله دردم یهو شدت گرفت شد هر یک دقیقه ضربان قلب بچم افت کرد سریع یه امپول زدن قلبش اوکی شد بعد از ظهرش دکتر منو برد اتاق زایمان یه چیزی شبیه بادکنک ولی لوله بود وصل کردن ب رحمم که سریع فول شم خیلی درد داشت اسمش بالن بود مردم زنده شدم اونو زدن ساعت شیش بعد از ظهر معاینه کرد گفت دوسانتو نیم پیشرفت خوبی داری خیلی درد داشتم گریه میکردم ساعت هفت دیگه نتونستم تحمل کنم منو بردن اتاق زایمان شدم چهارسانت گفتن خیلی خوبه زنگ زدم ماماهمراهم ساعت ده اومد پیشم ماما بیمارستان گفت کیسه ابش هنوز پاره نشد گفت خودمون پاره میکنیم زدن کیسه ابمو پاره کردن ماماهمراهم ورزشم میداد ان اس تی ک بهم وصل بود نوار قلب خوبی نبود درخواست اپیدورال کردم گفتن نه ضربان قلب بچت خوب نیست نهایت ماسک گاز بهت بدیم گفتم بدین خیلی درد داشتم ماماهمراهم یازده ورزشو ک شروع کرد۱۲فول شدم یهو ان اس تی صدا داد گفتن سریع ببرینش اتاق عمل ضربان قلب بچه افتاده من درد داشتم حس زور داشتم گیج شده بودم سریع بردنم اتاق عمل سزارینم کردن خیلی زایمان سختی داشتم هنوزم خیلی درد دارم ولی وقتی بچتو بغل میکنی همه این دردا یادت میره🥲🥲🥲
مامان سلنا مامان سلنا ۳ ماهگی
تجربه زایمانم
قرار بود ۲۵مرداد برم سزارین اختیاری ک چهل هفتم تموم میشد ۲۴مرداد صبح ساعت پنج دلپیچه گرفتم تا رفتم دسشویی کیسه ابم پاره شد و رنگش سبز بود سریع مانتو پوشیدم و گریه کنان رفتم بیمارستان(فهمیدم بچه مدفوع کرده )اونجا معاینم کردن ب زور با اینکه نامه سزارین داشتم گفتن نمیشه اول طبیعی معاینه کردن (درد نداشت)گفتن بچه مدفوع کرده باید سز اورژانسی شه ز دکترم زدم گف من تا هشت میام ساعت نه و نیم بردنم اتاق عمل و من بشدددت ریلکس بودم سوند اصلادرد نداشت من امپول بی حسی و انتخاب کردم ک بازم درد نداشت (حس داری ولی درد نداری)فقط حین بخیه زدن افتادم ب سرفه و حالت تهوع ک بیهوشم کردن بیدار شدم تو ریکاوری بودم چهار بار ماساژ رحمی دادن ک هربار واقعا مردم خونریزیم خیلی زیاد بود کل پاهام پر خون شد و میلرزیدم تا یک ساعت از درد مینالیدم اصلا بیمارستانم رسیدگی نمیکرد فقط میگفتن پمپ درد داری ک صداتو نشنویم پنج ساعت ریکاوری نگهم داشتن چون اتاق خصوصی جا نداشت بالاخره بردنم تو بخش و من فرشته کوچولومووو دیدم (راستی وزنشم تو ۳۶هفته و خورده ای گفتن ۳کیلو ولی ب دنیا ک اومد ۳کیلو بود)بهش شیر دادم خیلی خوووب بود (ولی شب ک شد بچه تا صبح گریه کرد و ز بخش نوزادان میزدم ک ی کاری بکنن میگفتن کاری از دست ما بر نمیاد )اخرشم گفتم شیرم کمه خاهرم شیر خشک ساعت چهار صبح اورد و تا بهش دادیم سه ساعت خابید خیلی بیمارستانم رسیدگیش بد بود با اینکه خصوصی بوود من ی شیاف میخاسم پنج ساعت بعدش اومدن اصلا سرم زده بودن یادشون رفته بود شیرشو باز کنن بالاخره سر اینکه تخت نداشتن مرخصم کردن گفتن برو خونه مدفوع میکنی 😐
مامان سید مهبد 💚 مامان سید مهبد 💚 ۱۰ ماهگی
خب خب آقا من قرار بود جمعه زایمان کنم و روز پنجشنبه قرار بود راه بیفتم به سمت تهران از شهرستان که صبح پنجشنبه با ترشح خونی بیدار شدم و سریع زنگ زدم دکترم گفت شروع پروسه زایمان سریع حرکت کن به سمت تهران وگرنه دردات شروع میشه منم سریع حرکت کردم و رسیدم بیمارستان ۳۸ هفته و ۳روز بودم رسیدم بیمارستان درد نداشتمnstوصل کرد و کلییی درد نشون داد😅😅ولی قابل تحمل بود ماما گفت بزار معاینه کنم دردات خوبن گفتم نههه فقط سزارین دیگه آماده شدم و قبل زایمان کلا چندتا فوبیا داشتم اولیش سوند بود
دومی آمپول بی حسی کمر سومی فشار دادن شکم و چهار راه رفتن بعد عمل و برگشت به شهرستان بعد عمل که یکی یکی میگم بهتون
اولیش سوند که قبل رفتن به اتاق عمل بود و اصلا درد نداشت یکم سوزش کوچولو داشت و حس ادرار و غول اول رد شد
دومی آمپول بی حسی اینو بگم که حتما تو انتخاب دکتر و بیمارستان و کادر اتاق عمل کلی تحقیق کنید چون خیلی تو روند زایمان تاثیر داره
دکتر بی حسی اومد و یه آقای مهربون کلی باهام صحبت کرد یه پوزیشن داد تا راحت باشه و خداروشکر عالی بود و از سوزش آمپول معمولی هم کمتر بود که یهو احساس کردم پاهام داغ شد .. ماساژ شکمم سه بار تو بی حسی انجام شد دوبار بعد بی حسی که انصافا درد داشت ولی در حد چند ثانیه بعدم برای اولین بار از تخت اومدم پایین و خوب بود خداییش قابل تحمل بود اینم بگم من پمپ درد داشتم که عالی بود خیلی خوب بود
پیشنهاد میشه حتما
و موقع برگشتم خیلی راحت اومدیم و آقا مهبد اومد بغلممممم😍🥰
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن