خب من بخام از تجربه زایمان سزارین بگم
اول ک بردنم آنژیوکت بم زدن و سرم اینا بعد من ب دکترم گفته بودم ک سوند بعد بی حسی وصل کنه تا اتاق عمل هیچیش درد نداشت همچی گل و بلبل بود😂😍🖐️ بعدم رفتم اتاق عمل ازم پرسیدن بیهوشی میخوایی یا بی حسی خودم بی حسی انتخاب کردم بچمو ببینم دکتر بیهوشی گفت خم شو‌یکم جلو اصلا آمپولش درد نداشت و نفهمیدم
ب محضی ک آمپول زد بی حس شدم پنج دقیقه بعد یکم حس کردم قفسه سینه ام سنگین شد ک داشتن بچه رو در میوردن و من حالت تهوع شدید گرفتم جوری ک ناله میکردم حالم داره بهم میخوره پرستاره گفت بالا بیار خوب. سرفه کردم هی. ک مثلا بالا بیارم دکترم گف داروی خواب بهش بزنید دارم بخیه میزنم سرفه ک میکنه نمیتونم خونریزی بیشتر میشه خلاصه در حد چند ثانیه فقط بچمو نشونم دادم و بیهوش شدم کلا دیگه هیچی نفهمیدم بهوش اومدم ریکاوری بودم بم پمب درد زدن گفتم سردمه لرز دارم سریع واسم هیلتر گذاشتن گرم شدم پاهام کلا بی حس بود بعد بردنم بخش
خیلی درد داشتم ک واسم پمب درد اینا زدن اوکی بود تا حدودی ولی وای از زمانی ک گفتن از تخت باید بیایی پایین راه بری قشنگ هر قدم ک برمیداشتم میمردم خلاصه آنقدر گفته بودن راه رفتن اولیه فقط درد داره بعدش اوکی میشی الکی بود‌واس من
من کلا درد داشتم و‌نمیتونستم خوب راه برم حتی تا زمان مرخص شدنم خیلی آم بد یبوس شدم جوری ک اشکم‌در اومد تا ۲.۳اول نتونستم دستشویی ام‌ کنم هرچی میخوردم شکمم کار نمیکرد خلاصه نمی‌دونم کی گفته سزارین راحته خیلی واس من سخت بود خ

۹ پاسخ

واسه منم خیلی سخت بود شب سزارینم ارزوی مرگ کردم وقتی میخواستم راه برم
همش رحمم مثل توپ تو شکمم میچرخید موقع خوابیدن و بلند شدن دقیقا ۵روز تمام رجر کشیدم خیلی بد بود خیلی

به سلامتی گلم
خداکوچولوتوبرات حفظ کنه عزیزم
کدوم بیمارستان بودی عزیزم دکترت کی بود

خوشبحالت چقد حق انتخاب داشتی من دلم بیهوشی میخواست ولی گفتن شل بابا فقط بی حسی،بعدم حالت تهوع داشتم مثه شما که امپول زدن خوابم برد

گلم کدوم بیمارستان رفتی هزینه اش چقد شد و اختیاری بودی؟

بلاخره شما عمل کردی زخم بدنته طبیعیه این درد ولی تا میتونی راه برو خودتو ننداز

مبارکه. کدوم بیمارستان رفتی عزیزم؟
زایمان راحتی نداره چ طبیعی چ سزارین

عزیزم بدن با بدن فرق داره مثل زایمان طبیعی اونم یکی خوش زا هست راحت زایمان میکنه یکی بد زا گوشت و پوست ادما نوعش فرق داره برای همین هرکس یه مدله زمان پایین اومدن پرستار میاد کمک میکنه که کم کم بلند بشی راه رفتن اول باهات میاد بعدش دیگه راحت میتونی بری قبل راه رفتن اولم میبره دستشویی قبلش بهت چیزی نداده بودن بخوری که یوبس نشی ؟

عزبزمممممم همه اینا ثمرش شد یه نینی کوچولو 😍❤️

مبارکه باشه عزیزم
دیگه سختیاش سپری شد و پسر قشنگت الان تو بغلته
ببخشید از کی آدممیتونه به بچه شیر بده؟

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
منم گفتم مثل بقیه بیام تجربه زایمانم رو بگم
من دردم گرفت با دکترم صحبت کردم رفتم بیمارستان معاینه شدم سه سانت دهانه رحمم باز بود ولی چون من سزارین اختیاری بودم دکترم کارامو کرد ک برم اتاق عمل
قبل از اتاق عمل بهم لوله ادرار وصل کردن درد نداشت اما حس میکردی دسشویی داری من فکر میکردم خودم متوجه میشم و میتونم ادرارمو کنترل کنم اما نه اینجوری نبود دکترم صدام زد و ماما اومد منو ببره خیلی استرس داشتم ب حدی ک پاهام توان راه رفتن نداشت اما رفتم باهام صحبت کردن بی حسی رو زدن و زود منو خابوندن ولی چون استرس شدید داشتم حالم بد شد انگار بی حال بودم زبونم سریع سنگین شد فشارم اومد پایین بهم دارو زدن و ماسک اسکیژن گذاشتن بهتر شدم البته من آسم هم دارم اصلا متوجه برش زدن و اینا نشدم این ک میگن میفهمی دست میکنن تو شکمت من اصلا نفهمیدم توی ۶دقیقه بچم ب دنیا اومد و بعدش شکممو فشار دادن ک خون ها تخلیه بشه یکم حس کردم ک دارن فشار میدن بازم درد نداشتم بخیه زدن کلا ۴۵دقیقع شد تا از اتاق عمل اومدم و رفتم بخش بی حس بودم ساعت ۱۲عمل شدم تا ساعت ۹صبح هیچی نخوردم خودشون گفتن مایعات بخور و پاشو بشین یکم ک نشستم گفتن بیا لب تخت پاهاتو آویزون کن باز بعد چند دقیقه گفتن پاشو یکم راه برو درضمن صبح اول وقت لوله ادرار رو کشیدن ازم
در کل اذیت نشدم فکر نمی‌کردم انقدر آسون بگذره اگه استرس نداشتم همون اتاق عمل هم حالم بد نمیشد همون روز اوکی بودم تا عصرش ک مرخص شدم اومدم خونه فرداش یکم درد داشتم ک ی شیاف گذاشتم و آروم شدم از همون شب اول خودم کارای خودم و بچمو میتونم انجام بدم نه ک اصلا درد ندارم دارم اما کمه ک شیاف هم استفاده نمیکنم ...
مامان Adrian مامان Adrian ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان سما ❤️ مامان سما ❤️ ۷ ماهگی
پارت دوم

دیگه رسیدیم رفتیم بخش زایشگاه شوهرمو فرستادن قبض بگیره
منم تا رسیدم سریع معاینم کردن😑😑 صدای قلب بچه رو گذاشت بشنوه ک گفت ضعیفه
سریع زنگ زدن ب دکترم ،دکترمم تازه از بیمارستان رسیده بود خونه ک گفتن شرایطش خطرناک ضربان قلب بچه افت می‌کنه ک گفت الان راه میوفتم
دیگه منو اکسیژن وصل کردن سرم زدن سوند وصل کردن ان اس تی وصل کردن ک دکتر زنگ زد نزدیکم ببرینش اتاق عمل
من هیچ واکنشی نداشتم ن استرس نه هیچی
دیگه بردنم سریع اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد گفت بی حست میکنم بیهوش نمیکنم گفتم من بیهوشی می‌خوام مهره های کمرم التهاب داره گفت اینو میزنم اونا خوب میشه😑
دیگه داشتن پرستارا سرگرمم میکردن ک من نفهمم و دستامو گفتن بزار جلو شونه هاتو شل کن ، دکتر آمپول و زد اصلا درد نداشت ،تا دراز کشیدم پاهام مور مور کرد و شروع کرد ب داغ شدن ، دکتر بی حسی می‌گفت حرف نزن سردرد نشی ولی باز خودش هی میومد حرف میزد سوال میپرسید 🤦🏼‍♀️
دیگ دکترم کارشو کرد و رفت دوتا مرد بخیه هامو زدن دیگ بردنم ریکاوری اصلا درد نداشتم تا سه ساعت بعد عمل درد نداشتم
ولی وای از بعدش دیگ کم کم بی حسی از بالای شکمم داشت می‌رفت تا عصر ک کلا از بین رفت و من بی تااااب درد داشتم ،واقعا میگفتم هرکس گفت سزارین خوبه دروغ گفته ولی من بدنم واسه سزارین خوب نبود شایدم خیلی من کم طاقت بودم
دیگ راه رفتنم واسه بار اول اصلا درد نداشت دیگ کم کم بلند شدنم سخت میشد و راه رفتنمم بدتر😑 نسبت ب سری اول خیلی بد بود

ولی از وقتی مرخص شدم خیلی بهتر شدم و الآنم خوبم خداروشکر ولی درد و یک کم دارم ک طبیعیه بلاخره شکم پاره شده🥲😅
ولی الان دلم واسه زایمانم تنگ شده🥺
مامان آوا ُ آرشا🧿❤️ مامان آوا ُ آرشا🧿❤️ ۳ ماهگی
ادامه تاپیک قبلیم
۲ ساعت پسرم زیر اکسیژن بود و بعد از اون آوردنش بخش و واکسن هاشو زدن
من خودمم انقد حالم بعد بود ک دوبار زیر تیغ عمل حالم بعد شد یع بار کلا فشارم افتاد ک یع حس مثل حالت تهوع شدید بهم دست داد یکبار هم انقد فشارم رفت بالا ک چنان سردرد گرفتم ک هرلحظه احساس میکردم سرم میخواد بترکه
خلاصه ک زایمانم خیلی پرخطر بود خیلی
بعد از اونم ک اومدم بخش و بی حسی از بدنم رفت ‌. دردام شروع شد ر زایمان قبلیم اصلا درد نکشیدم من. هیچی احساس نکردم . ولی این سری خیلی حالم بدع خیلی . جوری ک با اینکه ۵ روز از زایمانم گذشته هنوز جای بخیه هام درد میکنه اصلا نمیتونم زیاد بشینم زیاد راه برم . جای آمپول بی حسی کمرم اندازه یه گردو روی کمرم خیلی خیلی درد میکنه و اینا همش همش بخاطر کم بودن فاصله دوتا سزارین 😶
انقد تو بیمارستان درد داشتم ک ب خودم انقد بد و بیراه گفتم ک حد نداشت ‌ . از درد من ۲ روز گریه کردم 🙂
خلاصه الان بهترم و حال پسرم خیلی خوبه خداروشکر ریه هاش هم تشکیل شده بود نیازی ب رفتن تو دستگاه نداشت 🤲🧿❤️
مامان روشا مامان روشا ۶ ماهگی
سلام مامانای قشنگ.دوروز پیش زایمان کردم اومدم از تجربیاتم بگم و اماحقیقت.اول درموردسوند ک خیلیا میترسن.درد نداشت ولی سوزش داشت ک ی کوچولو اذیت کننده بود اما قابل تحمل.بعدش ک رفتم اتاق عمل بی حس شدم کلا دیگ هیچ دردوسوزشی حس نکردم.در مورد بی حسی اتاق عمل هم دردش مث واکسن قابل تحمل و سریع ک دیگ بعدش کل تنت بی حس میشه و رها. بعد از تزریق بی حسی تنگی نفس گرفتم بسختی میتونستم نفس بکشم ک سریع گفتم نمیتونم نفس بکشم برام اکسیژن گذاشتن و خداروشکر اوکی شدم. از زمان بی حسی تا ب دنیااومدن دخترم 10دقیقه ی رب بیشتر طول نکشید وکل عملم تقریبا یک ساعتی شد. بعدش تو بی حسی شکمم فشار دادن ک چیزی متوجه نشدم رفتم ریکاوری تا دست‌وپام حس گرفت یک ساعتی شد. و از اونجا دردام شروع شد. زمانی ک خواستن ببرنم اتاق عمل گفتن باید باز شکمت فشار بدیم ک اگه چیزی مونده بیاد بیرون. اونجام فشار دادن و خییییلی درد کشیدم و کلی خون ازم رفت. دیگه بردنم بخش دردم خییییلی شدید بود گفتم پمپ درد برام بزارن ک هیچ تاثیری نداشت. شیاف گذاشتم دوتا خیلی بهتر پمپ درد بود. و دردمو تقریبا قابل تحمل کرد.پیشنهاد میکنم ب شدت شیاف دیکلوفناک خیلی جواب بود هم برا من هم برا کسایی ک اونجا پرسیدم استفاده کرده بودن. دیگه تا شب گفتن باید راه برید.میدونم خیلی سخته آدم اذیت میشه ولی خیلی کمک میکنه ب درد و در وکاهش میده پس اصلا در برابر راه رفتن مقاومت نکنید. دیگ باز شبشم شیاف گذاشتم بهتر شدم و فرداشم مرخص شدم.ودر آخر حین زایمان برا همتون دعا کردم ک بسلامتی فارق شید امین❤️
مامان 🤎ܩߊ‌ܣࡐ‌ܝ‌🤎 مامان 🤎ܩߊ‌ܣࡐ‌ܝ‌🤎 ۱ ماهگی
مامان بردیا مامان بردیا ۹ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین
من چهارشنبه ساعت۲عمل شدم و۲:۱۵بچم به دنیا اومد قبل از اینکه برم اتاق عمل انقد گریه کردم استرس و ترس تمام وجودمو گرفته بود اومدن منو بردن اتاق عمل رفتم تا تخت و اماده کردن نشستم من بیمارستان مصطفی خمینی عمل شدم پرستارا و دکتراش به حدی خوب بودن مهربون بودن ک اندازه نداشت عینه پروانه دورم میگشتن اینم بگم ترس از امپول بی حسی ام خیلی داشتم اون اقایی ک برام زد خیلی مهربون بود هیچی از امپول من نفهمیدم اصلا دردی نداشت وقتی زد انگار از کمر به پایین اب گرم ریختن منو خوابوندن من قبلش گفته بودم سون‌ میخاین وصل کنین موقعه سری بهم بزنین و برام زدن ماساژ رحمی ام گفتم زمانی ک عمل تموم‌شد انجام بدین انجام دادن چون خیلی ترس داشتم برای ماساژ رحمی از عملم هیچی نفهمیدم عینه آب خوردن نیم ساعتم تو ریکاوری بودم سزارین فقط دو سه روز اول درد داری اونم درد بخیه ن درد شکم و بعد چن روز خوب میشی شیاف خیلی خوبه من دکترم گف پمپ درد هم احتیاج نداری و واقعا هم لازم نشد شیاف کافی بود
مامان 😍👼رستا👼😍 مامان 😍👼رستا👼😍 ۲ ماهگی
دوستان قرار شد زایمان کردم بیام و از تجربیاتم بگم
وقتی وارد اتاق عمل شدم ب شدت استرس داشتم، رفتم روی تخت اتاق عمل نشستم گفتم میخوام بیهوش بشم دکتر بیهوشی گفت از من میشنوی بی حس بشو، دم و دستگاه هم لازم نیست وصل کنیم بهتدیگه و...
منم تو اون شرایط قبول کردم و همونجور نشستنی گفتن صاف بشین ، یعد متخصص بیهوشی گفتش میخوام اول پوستت رو بی حس کنم، که خودشم گفت این درد داره زیاد، راست هم میگفت خیلی درد داشت، بعدش آمپول نخاعی رو زد ،ک هیچی نفهمیدم...( این قسمت زدن آمپول نخاعی با تجربه قبلی ام ک تو بیمارستان دیگه بودم متفاوت بود)
خلاصه شروع کردند ...پاهام حالت خواب رفتگی و داغ بود دستامم بسته بودن، اصلا حس کردم قفسه سینه ام سنگینه و تنگی نفس دارم ، به خانمه گفتم ک بالاسرم بود ،ولی گفت طبیعیه....( حس ام بد بود و هرلحظه میگفتم الانه ک دیگه خفه بشم😅)
ولی سعی کردم چشمامو ببندم و نفس عمیق بکشم
صدای دخترم بلند شد اومدن نشونم دادن😅 احساساتی شدم و اشک چشمام بند نمیومد😍😆
بعد چند دقیقه، دوباره ی خانمی آوردش پیشم و گفت تماس پوست با پوست برقرار کنیم و.... که گفتم لطفا از روی سینه ام بردار، نفس کم میارم😐
حدود ده دقیقه بعد کار بخیه زدن و ... تمام شد و تخت آوردن و جابه جام کردن که برم ریکاوری.....پاهام بی حس شدید بود و اصلا اعصابم داغون بود....
ادامه اش پست بعد....