سلام به مامانای مشهدی ....همیشه فکر میکردم همون روز زایمان میام و فورا تجربه زایمان رو مینویسم...اما به قدری تو این ۱۷ روز درگیر بودم که اصلا از گهواره یادم رفته بود...راستش دلم هم نمیخواد تجربه زایمانم رو بنویسم از بس روز سختی بود ...نه دلم میخواد کسی رو بترسونم و نه برای خودم دوباره یادآوری کنم ...بچه م تا ۳۵ هفته بریچ بود و قرار بود ۲ فروردین سزارین کنم اما ۳۵ هفته چرخید و ۱۸ فروردین که وارد ۴۱ هفته شدم بدون درد رفتم واسه طبیعی اما بعد از کلی سختی و درد سزارین شدم . مامانای که زایمان اول تون هست بدونید اون یک روز هر جور باشه میگذره پس اصلا بهش فکر نکنید فقط توکل کنید به خدا ...من زایمان سختی داشتم و خیلی اذیت شدم الان یه لحظه که به صورت زیباش نگاه میکنم یا بوی خوش تنش رو استشمام میکنم میگم همه ی اون سختی ها ارزشش این عشق و مادر شدن رو داشت .زایمانم بیمارستان مادر بود اگر سوالی درباره بیما‌‌‌‌‌‌‌‌‌رستان دارید در خدمتم .

تصویر
۱۲ پاسخ

ووووی ننننه🥹🥹😍😍😍
این جوجو رودببین..
خداروشکر که الان هردوتون سلامتین .قدمش پرخیرو برکت ‌ ،مبارک باشه الهی.

وااای من دقیقا سوال دارم
بیمارستان مادر چطور بود؟ ازنظر رسیدگی،اتاق عمل و همه چی؟؟

عزیزم انشالله که خدا واستون ببخشه و همه ی سختی همینقدر شیرین باشه نتیجه اش، انشالله که زیر سایه پدر و مادر شاد و سلامت باشه کوچولوتون 🌹❤️

خداوند برات حفظش کنه و باعث افتخارت بشه پیش خدا

مبارکت باشه انشاالله به سلامتی و دل خوش .عاقبت بخیر بشه نی نی خوشگلت

مبارک باشه عزیزم
هزینه سزارینتون چقد شد

عزیزم قدمش پربرکت باشه براتون🌹
انشالله همه سختی های زندگیتون همینقدر شیرین باشه.
برای ماهم دعا کنید.

الهی بسلامتی بزرگ بشه و قدمش خیر باشه.
خدا حفظش کنه واستون.

خداروشکر ک بخیر گذشت ک نی نی نازتو بغل گرفتی
هر دو زایمان سختی های خودشو داره . اما خوبیش همینه ک میگذره

بیمه سلامت همگانی یا سلامت ایرانیان؟
چون من میخوام تازه فردا برم بیمه روستایی کنم خودمو
اخه من بیمه سلامت ایرانیان بودم که دیروز دیگه تموم شد تمدید نکردم

عزیزم منم میخام بیمارستان مادر زایمان کنم اونجا رسیدگی ش چجوریع ؟
مامای همراه م داشتی ؟
هزینه زایمان چقدر شد ؟
من دکترم مریم زارع هم رضوی هم مادر
شما مادر راضی بودی ؟؟

با دکتر سبحانی یا نه؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان باران مامان باران ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین:
سلام خانما منم اومدم تجربه ام رو باهاتون به اشتراک بذارم
من تا ۳۵ هفتگی قرار بود طبیعی زایمان کنم چون از همه نظر خداروشکر نرمال بودم و لنگمم خوب بود و مادرمم زایمان طبیعی های خوبی داشت
انتخابم طبیعی بود
حتی دو جلسه ورزش رفتم با ماما و داشتم اماده میشدم برای طبیعی تا سونو ۳۶ هفته رو که رفتم بچه بریچ بود و سزارین مطرح شد
دکترم برای ۳۸ هفته و یک روز سونو نوشت ک اگ بریچ موند پس فرداش یعنی ۳۸ هفته و ۳ روز عمل بشم
خلاصه گل دختر مامان بریچ موند و من بستری شدم
قبل عمل سوند رو برام وصل کردن که من از وصل کردنش هیچ دردی حس نکردم فقط حس بدی داشت بعدش و بدم میومد ازش
بعد رفتم اتاق عمل
اونجا من فک میکردم قراره بی حس بشم اما دکترم گفتن چون بریچ هست بیهوش بشم بهتره خلاصه من بیهوش شدم و چشمام رو که باز کردم ی درد زیاد از محل عمل حس میکردم و سوزش
چشمامم تار میدید
و تو ریکاوری بودم اومدن شکمم رو فشار دادن سه تا فشار بیشتر نبود اما بی نهایت درد داشت در حدی ک جیغ میزدم
بعدش بردنم بخش بهم مسکن زدن و دردی نداشتم تمام مدت دردم کنترل شده بود تا وقتی ک قرار شد راه برم
اونجا دردش زیاد بود و راه رفتم و سرویس رفتم و وقتی برگشتم خیلی بهتر بودم فرداش مرخص شدم امدم خونه دوش گرفتم روزای اول بلند شدن خیلی برام سخت بود و اذیتم داشت
من دیگ شیافم نمیذاشتم چون فقط موقع بلند شدن درد داشتم
تجربه من اینکه سزارین خوب بود اما نه به اون آسونی که همه ازش تعریف میکنن و واقعا جراحی سنگینی هستش
بقیه پایین
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت سوم:آخرین سونوگرافی که رفتم ۳۶ هفته بود بعدش جوابو بردم پیش دکترم و دکترم بهم تاریح زایمان داد چون بچم از هفته ۲۰ به بعد بریچ بود و بریچ هم موند زایمانم سزارین اجباری شد خیلی خوشحال بودم که بریچ موند بچه و من مجبور نبودم نگران کمیسیون پزشکی باشم خلاصه دکتر برای ۲۲ اردیبهشت بهم تاریخ زایمان داد از اون روز تازه استرسام زیادتر شد ولی سعی می‌کردم به روی خودم نیارم🥴از دخترم بخوام بگم ی چیز جالب در موردش این بود که توی ۲۴ ساعت شبانه روزی تقریبا ۲۰ ساعت در حال تکون خوردن بود جوری ک من همیشه نگران تکون خوردنای زیادش بودم و همیشه به دکترم میگفتم اخه این بچه پس کی تو شکم می‌خوابه ک مدام در حال لگد زدن و دکترم هم میگفت بچت شیطونه😁
دو هفته مونده بود به زایمان رفتم بیمارستان چون میخواستم فیلمبرداری و عکاسی اتاق عمل و رزرو کنم وقتی وارد بیمارستان و بخش ها شدم رنگم عین گچ دیوار شده بود و مادر و همسرم که باهام بودن متوجه شدن چقدر ترسیدم🥺 بالاخره دو هفته گذشت و دو روز مونده بود به زایمانم یعنی پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت من رفتم بیمارستان تا کارای پذیرشمو انجام بدم صبح ساعت ۸ با همسرم رفتم خیلی برام عجیب بود ک اون روز اصلا استرس نداشتم و هی شوهرم از می‌پرسید استرس داری من میگفتم نه ریلکسم و واقعا هم همین طور بود
مامان هامین🩵 مامان هامین🩵 روزهای ابتدایی تولد