۶ پاسخ

منم زود زایمان کردم شب هم بود همراهم ی نفر نداشتم
پسرمم ک آوردن بیرون حتی گفتن نمخاد گریه کنه سریع ببرینش
منم گفتم میشه ببینمش بهم بدین اونام گفتم آره همون موقع بیهوشم کردن
بعد ک بهوش اومدم دیدم ی جام تنها منتظر بودم فقط ببرنم اون موقع صدا همسرمم از بیرون میومد دگ با صداش خیالم راحت بود ک اینجاس
ولی هرچی اون شب سرم تکون دادم بعدش دگ نتونستم تکون بدم از درد تا آخر سرم زدم خوب شد
پسرمم ک آخرش دستگاه گذاشته بودنش ۳ روز دستگاه بود ۷ روز بستری

چرا بعد سزارین اکثرا لرز داشتیم؟منم داشتم.ببینم بعد سزارین بهتون قرص زیرزبونی دادن؟

من تقریبا ظهر بود چون دکترم نبود دکتر دگ نمی‌خواست سزارین بشم به زور از یه بیمارستان دگ آوردمش بچه سریع بودن ندیدم همسرم مامانم اینا دیدن من بعد چند ساعت بردنم اتاق

من بیمارستان آرمان بودم،بی حسی از کمر بودم،چون ترس داشتم فک میکنم دارو زدن خوابیدم،چون یهو گیج خواب شدم😂تو خواب صدای دکترمو شنیدم ک گفت دخترم مبارک باشه و صدای گریه ی مسیحا،بعد چسبوندن به صورتم که من جون نداشتم چشمامو باز کنم،همینطوری قربون صدقه اش رفتم که با صدام آروم شد،بعد یه لحظه گفتن چشمامو باز کنم ک عکس بگیریم(چون فیلمبردار داشتم) بعد بچه رو بردن همین،بیدلر که شدم جا به جام کردن رو تخت دیگه،چون لرز داشتم پتو کشیدن روم ،ولی از درون داغ بودم و گلاب به روتون تا پتو کشید روم بالا اوردم🤭۱ ساعتم ریکاوری بودم

راستی این بار میتونی بیمارستان دولتی بری برا من زایمانم دولتی بود روز اولم ب هیچ عنوان حتی اگ گفتنم سرتو تکون نده بالشت زیر سرت نزار و حرفم حدعقل تا ۸ ساعت نزن درحد اشاره صحبت کن قهوه و چای و نسکافه ام حتما بگیر بخور

ب من نشون دادن سرمو تخت گذاشته بودم اول تمیزش کردن بعد درحد چند ثانیه نشونم دادن و صورتشو گذاشتن رولپم بعد لرز منو گرفته بود بردنم اتاق ریکاوری. ی یک ساعت اینا فک کنم اونجا بودم نیم ساعت بعد بردنم بچمو اوردن و مثلا بهش شیر بدم ولی من هیچی نداشتم ی دونه‌ پرستارم بالا سرم اومده بود بچه رو نگه داشته بود من تکون نمیخوردم میگفتم اخه تکون بدم سرم درد میگیره حرفم خیلی نمیزدم درحد ده دیقیه بچه رو نگه داشتن تا سینه رو مک بزنه بعد خودمو بردن اتاق بیمارا بعد نیم ساعتم دوباره. بچه رو اوردن اونجا ک لباس اینارو بپوشونیم خداروشکر سردرد اینا نگرفتم من چون اصلا حرف نزدم و سرمو تکون ندادم ۸ ساعت اول ولی بعدش دیگ خودم بلند شدم شیر ب بچم دادم یا پوشکشو عوض کردم شب اول ابجیم عوض میکرد ولی طفلک تجربه ای نداشت از همراه بقیه بیمارا کمک میگرفت لباسشم یکی. از همراه بیمارا پوشوند بهش

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۱۵ ماهگی
مامان مغز پسته مامان مغز پسته ۱ سالگی
امشب دلم خیلی گرفت
من بچم از روزی که اومد دنیا لب به شیر نزد تو بیداری
خیلی سختی کشیدم فقط مادرهایی که مثل من بودن میتونن درک کننساعتها تو خاب بالا سرش بنشینی یا با سرنگ شیر بدی چقد سخته
بعد که کمکی شروع کردم یک قاشقم نخورد که نخورد باز چقد بدبختی کشیدم
اسباب بازی بده اینو بده اونو بده بلکه غذا بخوره
من واقعیت سرلاکم دادم و میدم خارجیم براش می‌خرم هیچ چیزی برا بچم دریغ نکردم
ماشالله وزنش رو نمودارشه
بعد دوتا از بچه ها فامیل که یک سال از بچه من بزرگ‌تره
بچهاشون وحشتناک لاغرن
من نمیگم بخاطر مادراشونه چون به من ربطی نداره
طبق چیزی که خودشون میگن بیخیالن اهمیت نمیدونم فلان
حالا این دوتا خانم پست من حرف زدن که اره فلانی به بچش نمیرسه سرلاک میریزه تو حلقش با شیر خشک انقد حرصم گرفت
یکی نیست بگه اولا به شما چه
دوما وقتی بچم سینمو نگرفت حتی تو بیداری شیر نخورد چه میدونی که میگی شیر خشک دادم
همش باده ؟ به شما چه اههههههه
ببخشید نیاز بود خودمو خالی کنم