سلام مامانا
میخوام باهاتون یکم دردودل کنم پسره من وقتی به دنیا اومد شش روز بستری بود بعد اومدیم خونه زردیش رفت بالا دوباره برگشتیم بیمارستان فرداش مرخص شد بعده دو روز دوباره زردیش رفت بالا دور زم بستری شد این همه بیمارستان بودیم مادرشوهرم یه بارم نیومد بچمو ببینه وقتی اومدیم خونه اومد بعد از اون که شهریور ماه بود زمستونه همون سال دخترم ویروس گرفت یه هفته تو کودکان بستری شد بازم نیومد اینم بگم دختره وسطه من تو کرونا عفونت ریه زد به قلبش یه طرفه قلبش بزرگ شده بود مشکله قلبی داشت یه سال دارو خورد فوت کرد منه خر وقتی مادرشوهرم تو بیمارستان بود پسره خودش نمی رفت من هر روز بچه ی مریضم میدادم به مامانم می رفتم ملاقاتش امروز فهمیدم دیشب بچه ی جاریم تب کرده بردن کودکان مادرشوهرم نصفه شبی اسنپ گرفته تنهایی رفته خیلی ناراحت شدم زنگ زدم گفتم چه طور واسه بچه ی اون میری واسه بچه ی من نمیای مگه بچه ها با هم فرق دارن؟

۹ پاسخ

من خانواده شوهرم بیشعورن و فقط ب خاطر همسرم تحملشون کردم اما الان دیگه نه چون یکمم افسردگی بعد زایمان دارم و جای بهتر شدن بدتر میشم حذفشون کردم😀چون هیچ چیز مهمتر از ارامش روانی خودمو خانوادم نیس

عزیزم منم مثل توام اهمیت نده هرکاری کرد توام همونجوری رفتارکن بالاخره اونم مریض میشه دبکه

منم همینم دقیقا بچم بیمارستان بستری بود اصلا نیومد
ولی بچه خواهر شوهرم بدو بدو کرد رفت تازه به شهر دیگه

عزیزم خدا بهت آرامش بده ، واقعا تبعیض خیلی چیز بدیه، شما هم هرچی بگی یا گردن نمی گیره یا الکی توجیه می کنه، پس الکی خودت و خسته نکن ، بسپرش به خدا ، سعی کن زیاد باهاش رفت و آمد نکنی

همون بهتر نیان

کی فوت کرد؟ متوجه نشدم

خب اونجوری بهش گفتی چی گفت

از عصبانیت اگه اشتباهه تایپی شد ببخشید شما بودین چیکار می کردین؟

چی گفتش؟

سوال های مرتبط

مامان محمد مهراد مامان محمد مهراد ۱۴ ماهگی
سلام مهربونا روز سرد تون بخیر
من اومدم ی چیزی تعریف کنم براتون بچه ها بگید حق با کیه
روزی ک جاریم زایمان کرد من رفتم ینی هیشکی نیومد جز من
رفتم گل بردم شیرینی بردم
بعد کسی نبود ببرش خونه شوهرش سرویس بود من با ماشین بردم اونو با خواهرش و سوپ بردم کاچی پختم ک بماند گفته بود این چی بود پخته ریختم رفت شبش با مادرم رفتیم کیک پختم و کدو بردم براش
سه روز بعد ک گوسفند کشتن دعوت کرد رفتم کمک ک البته زنگ زد برادرشوهرم بیا کمک زود من رفتم پلاک طلا خزیدم بردم ۱ گرم بود اون موقع و گفت چرا دیر اومدی اخم کرد برنج گذاشتیم و کلی کمک
بعد زد و من باردار شدم و ب دنیا اومد پسرم دیدنی ک نیاورد هیچی
دو ماه پیش پسر خواهرش مرد من رفتم اون روز پیش شون و بچه هاش بردم خونمون تا دوروز نگهداری و پی پی بشور و لباس بشور و ... آخر نه تشکر ن هیچی بعد ۵۰ روز من تولد گرفتم برا پسرم نیومد و قهر کرده بود
حالا برادرشوهر من زنگ زده شوهرم ک اره کد ملی مهراد بده برا دخترم شیر خشک بگیرم چون دخترش ۲ سالش گذشته نمیدن بش دیگ
واقعا من مشکل دارم با مردم پرو هستن
اینم بگم من زاییدم حتی بیمارستان نیومد ، اومد خونه مادرم ی شیرینی آورد
مامان مهراب مامان مهراب ۱۲ ماهگی
سلام ما اومدیم برید کنار که مهراب کوچولو اومد وای فسقلی من یک سالش شده خاله های گل 😍تازه خبر بعدی اگه گفتید چی؟بگید چی؟🤣مهراب کوچولو دندونش نیش زده اول فکر کردم توهم زدم ولی هم دوستم هم مادرشوهرم بهم گفتن.وای خدایا شکرت😍تبریک به خودم تبریک به تو و بقیه🤩.یکسال از روزی که رفتم مطب دکتر و شب کیسه آبم پاره شد و مهراب من قرار بود سزارین بشه ولی خودش عجله داشت تو یه روز برفی وقتی بابا مجیدش گفت نگهش دار هفته دیگه دنیا بیارش🤣وقتی هیچکس کنارم نبود هیچکس خبر نداشت من بیمارستان ساک بچه هنوز آماده نبود مهراب کوچولو با وزن ۲۴۷۰دنیا اومد اونم چه دنیا اومدنی زایمان طبیعی و وقتی من رو داشتن میبردن اتاق عمل گفتن وایسید بچه سرش بیرونه و داره میاد🤣پسر کوچولو فضول من زیادی عجله داشت که تو روز برفی تو یزد دنیا بیاد😍پسر یزدی تهرانی تولدت مبارک عشق دردونه من دوست داشتنی من 😍🤩🥰💋🥳
امروز دومین جشن کوچولوی من خونه مادرشوهرم گرفته شد .البته همسر جان بجای اینکه بره کیک بچگونه بخره برای مهراب😅کیک کاکائویی مورد علاقه من رو خریده 😂ولی جای همگی خالی حسابی خوش گذشت همه چی عالی بود.