سلام ما اومدیم برید کنار که مهراب کوچولو اومد وای فسقلی من یک سالش شده خاله های گل 😍تازه خبر بعدی اگه گفتید چی؟بگید چی؟🤣مهراب کوچولو دندونش نیش زده اول فکر کردم توهم زدم ولی هم دوستم هم مادرشوهرم بهم گفتن.وای خدایا شکرت😍تبریک به خودم تبریک به تو و بقیه🤩.یکسال از روزی که رفتم مطب دکتر و شب کیسه آبم پاره شد و مهراب من قرار بود سزارین بشه ولی خودش عجله داشت تو یه روز برفی وقتی بابا مجیدش گفت نگهش دار هفته دیگه دنیا بیارش🤣وقتی هیچکس کنارم نبود هیچکس خبر نداشت من بیمارستان ساک بچه هنوز آماده نبود مهراب کوچولو با وزن ۲۴۷۰دنیا اومد اونم چه دنیا اومدنی زایمان طبیعی و وقتی من رو داشتن میبردن اتاق عمل گفتن وایسید بچه سرش بیرونه و داره میاد🤣پسر کوچولو فضول من زیادی عجله داشت که تو روز برفی تو یزد دنیا بیاد😍پسر یزدی تهرانی تولدت مبارک عشق دردونه من دوست داشتنی من 😍🤩🥰💋🥳
امروز دومین جشن کوچولوی من خونه مادرشوهرم گرفته شد .البته همسر جان بجای اینکه بره کیک بچگونه بخره برای مهراب😅کیک کاکائویی مورد علاقه من رو خریده 😂ولی جای همگی خالی حسابی خوش گذشت همه چی عالی بود.

تصویر
۲۴ پاسخ

سلام و صد سلام. وایییییی الهام دقیقا روز زایمانت رو یادمه که تنهایی رفته بودی. تولدش پرتکرار عزیزم.
چقدر خوشحال شدم بالاخره دندونش هم دراومد. دیدی آنقدر نگران بودی گفتم درمیاد تا یه سالگیش. از این به بعد گازت میگیره دهنت سرویس میشه.

خیلی مبارکه الهی تندرست و . صالح باشه

عزیزم درخواست میدی از پام یک سوال دارم

تولدش مبارک باشه عزیزم انشاالله جشن دومادیشو بگیری😍

ان شاالله جشن فارغ التحصیلیش بگیری
راه میره مهراب کوچلو؟

ای جونم خدا حفظش کنه تولدش مبارک جوجه کوچولو زیر سایه پدرمادر عاقبت بخیر بشه قشنگم😍💋💋🌹

عزیزممم تولدش مبارک 😍 ۱۲۰سالگیش رو جشن بگیرین

ای جااااانم😍😍 تولد مهراب شیطون بلای دوس داشتنی خیلی خیلی مبارک باشه الهام جان
ان شاءالله عاقبت بخیریشو ببینی و روز ب روز شاهد موفقیتاش باشی🫶🥰

تولدش ودندونش هم مبارک انشاالله عمر طولانی باشه

ای جانم😍
دومادیشو ببینی 💗

جاان دلم مبارک باشه دندون خوشگلش😍
تولدشم مبارک باشه، تنش همیشه سلامت عزیزم، عاقبت بخیریشو ببینی😘😘

عمرش طولانی باشه عزیزم مبارکه

😍😍😍

ای جونم..خداحفظش کنه برات..هم تولدش مبارک هم دندونش😁😍
خیییلی جالبه که یساعت پیش یهو فکرم اومد سمتت...پیش خودم گفتم همین روزاس مامان مهراب بیاد بگه دندون درآورده...به دلم افتاده بود😂
جالبتر اینکه اصلا تو گهواره ام نبودم که بخام یادت بیفتم.. کاملا مشغول کارام بودم🤣

مبارکه اونایی که زدی به سیخ چیه

سلام‌ الهام جون. تولد مهراب کوچولو مبارک عزیزم 😍😍تا وقتی باردار بودیم همش گهواره بودیم. از وقتی جوجه هامون بدنیا اومدن نمیدونیم کی بزرگ میشن کی یه سالشون میشه... زمان چقدر زود میگذره. الهی همیشه تو زندگیش موفق باشه ♥️♥️

مبارکههخ

ای جان تولدش مبارک فسقل خان
دومادیش جشن بگیری مامان جونش

مبارکه عزیزم ♥️💋🧿 انشالله همیشه سلامت و دلتون خوش باشه عزیزم

مبارکهههههه 😍😍😍 خداروشکر یه نفس راحت کشیدی نه 😍 الهی تنش سالم بشه همیشه

تولدش مبارک

عزیزم عکس ادیت میکنم کودک واسه تولد بخوای درخدمتم

مبارکه

تولدت مهراب کوچولو مبارک❤️✨️

مبارک عزیزم انشاالله همیشه سلامت باشه

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
سلام
در مورد یه مطلبی خیلی وقت بود میخواستم اینجا بگم وقت نمیشد خیلی از اطرافیان خانواده دوست همه هر سری من رو میبینن میگن چرا تو سره کار نمیری ولی یکی فکر نمیکنه اول اینکه من خودم شعور دارم برای این قضیه و فکر کردم در موردش و دیدم من اینجا تنهام و پسرمم نمیتونم به کسی بسپارم و خیلی برام مهمه تربیته مهراب و غذا خوردن و همه چیزش و مهدکودک و پرستار و همه چی هم تحقیق کردم و علاقه ای ندارم بهش اونم الان چون الان سن حساسه مهراب سنی که هر لحظه من رو میخواد کنارش باشم بغلش کنم درد داره من آرومش کنم اینکه من به فکر خودم باشم و بگم خب من وقتم رو بچم نگیره پس من چرا بچه آواردم؟با اینکه تمام همکارام میدونن چه تهران چه یزد من شدیدا عاشق کارم بودم و هستم در حدی که من علاقه ای به ازدواج نداشتم چون گفتم من با کارم ازدواج کردم ولی ازدواجم کردم شوهرم گفت مانع کارت نمیشم و اذیتت نمیکنم .من عاشق کمک کردن به مردم و خوب شدن مریض ها بودم .الانم از نظرم بزرگترین مسئولیت گردن منه بچه داری مسئولیت کمی نیست مسئولیت بچه .اینکه خوب تربیت بشه و درست بزرگ بشه.من برای تک تک کارهای مهراب مطالعه میکنم حرفای روانشناس و دکتر گوش میدم نظر میپرسم که کار اشتباهی انجام ندم چون من کسی نیست چیزی بهم یاد بده خودمم و خدای خودم .کاشکی اطرافیان دست برمی‌داشتند از حرفاشون و دخالت ها و چرت و پرت گفتناشون و یکم فکر میکردن.که آی تو خودت رو حروم میکنی و...من بهم خوش میگذره کتار مهراب با مهراب بازی می‌کنم بیرون میرم و همه جا میرم شهربازی میرم نمیزارم ذره ای مهراب اذیت بشه چون من کنارشم .چون من وقتی فکر مادر شدن کردن وقتی رابطه کامل با همسرم انجام دادم فکر تک تک اینجاها رو کردم دوری از کار دوری از تمام کارایی که قبلا میکردم
مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
ادامه تاپیک قبلی
خیلی سخت بود جلوشو بگیرم حتی شیر پرچرب به عنوان نوشیدنی میخواست بده چرا؟چون میگفت تو دیگه شیرت رو نده چون لاغر شدی بجاش همه چی رو به مهراب بده منم برای هرچیزی باهاش بحث داشتم که اجازه نمیدم بدی چون من طبق نظر دکترش تا الان پیش رفتم کلی مسخرم کرد که دکترا چرت و پرت میگن و ازین حرفا منم برام مهم نبود مهم کار خودم بود چون میخواد مادر خودم باشه میخواد مادرشوهرم باشه .حتی میگفت بزار یه ذره بزارم دهنش ببینم دوس داره شاید دوست نداشت و نخورد منم گفتم مادر من مهراب هرچی بدی بهش میخوره ولی اجازه نداری بدی در کل کلی ماجرا داشتم سر چیزی دادن واینکه میخواست به زور شیر مهراب رو قطع کنه .😑😑😑یعنی ماجرای من با مادرشوهرم تموم شو رسیدم به مادر خودم.در کل این حرفارو گفتم که بگم اگر دکتر گفته اینکارو نکنید به حرف مادر و مادر بزرگ و فلانی فلانی گوس نکنید که این خورده چیزیش نشده اون خورده حالش خوبه.طبق منطق و فکر خودتون پیش برید حتی اگه ناراحت میشن.من با خانوادمم یه دو هفته زودتر یه تولد برای مهراب گرفتم و خوش گذشت جاتون خالی🥰🥰
مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
سلام خوبید؟ما امروز از تهران برگشتیم یزد بخاطر کار همسرم کم موندم خیلی مامان و بابام و داداشام اصرار کردن بمونم ولی بخاطر نزدیک عید و کاراش و کاز همسرم باید برمیگشتم.از تجربه سفر بعد یک سال با فسقل کوچولو بگم اول از همه من خیلی میترسم با مهراب مسافرت برم چون ۷ساعت راه یزد تا تهران بدون توقف هست اگر توقف هم بکنی بیشتر هم میشه و خداروشکر تو سن خوبی این مسافرت رو رفتم برای بچه های کوچیکتر از سن مهراب مسافت های ۲یا ۳ساعت خوبه ولی بیشتر نه چون نمیتونی چیزی بدی زیاد و برای شیر دادن هم چه شیر خشک چه شیر مادر اینکه همش شیر بدی یکم سخته ولس برای سن مهراب یا بزرگتر این مسافت طولانی خوبه کمتر اذیت میکنن و دستمون بازتره .و حتما برای راحت بودن باید از قبل میوه و همه چی رو آماده کنی تو ظرف و یه سری چیزها جلو دستت باشه که هم به شوهرت برسی هم به بچت هم به خودت .و برای جا عوض کردن فسقلی ها زیاد تو مسافرت نباید حساسیت به خرج داد چون اذیت میکنن تو یه تیکه جا که میخوای عوض کنی و در کل راحت بود من اذیت نشدم نه رفتنی نه برگشتنی خیلی خوب بود .تهرانم رفتم نتونستم به هیچکدوم از دوستام سر بزنم چون برف شدیدی اومد و حسابی نشسته بود.و اینم بگم من استرس غریبگی کردن مهراب رو داشتم و بله اولش کلا دوری می‌کرد ولی داداشام و بابام انقدر باهاش بازی کردن که دیگه خودش میرفت پیششون بازی کنه.رفتم اونجا مامانم خیلی چیزهارو میخواست به مهراب بده مثل غذاهای نمک دار مربا توت فرنگی.و خود توت فرنگی و عسل و...خیلی سخت بود جلوشو بگیرم
ادامه در تاپیک بعدی
مامان گل پسری مامان گل پسری ۱۴ ماهگی
مامان نیکا جون مامان نیکا جون ۱۲ ماهگی
نیکای من
یکسال با همه شیرینی ها و سختی هاگذشت
یک ساله که شدی
🩷قلب خونمون 🩷
🌺گل تو گلدون🌺
آخه من هرچی از زیباییت بگم کم گفتم دختر نازم نیکای من ضربان قلبم وقتی برای اولین بار دیدمت انگار هزاران ساله عاشقتم و مادرتم و هیچوقت از مادری کردن برات خسته نمیشم
من و بابا و داداش طاها خیلی دوستت داریم و همیشه به این فکر میکنیم که زندگی قبل از تو برامون معنی نداشت
البته که زندگی برای من از وقتی اولین بار مامان شدم معنی گرفت وقتی اولین بار صدای یه پسر کوچولو تو خونم پیچید
الان هم که برای بار دوم مادر شدم و با وجود تو دختر کوچولوی نازم کامل تر شدم و خدارو شکر میکنم بابت بودن تون وجودتون و نفساتون 🌈
مادرشدن برام تجربه ی قشنگی بود و اگه هزار بار دیگه هم به دنیا بیام میخام مادر شما دوتا فرشته ی قشنگم باشم
🩷💕تولدت مبارک هستی من داروندارم 🩷💕
۱۴۰۴/۱/۲۷
این متن دلنوشته ای برای دخترکم بود که هرروز و هرثانیه باخودم تکرار میکنم و هرلحظه بابت وجود بچه هام خدارو شکر میکنم💝
مامان 💞آقا سورنا💞 مامان 💞آقا سورنا💞 ۱۶ ماهگی
از وقتی که اومدی و من و مادر کردی همه چی عوض شد همه چی قشنگ شد ، اون دختر تنبل و خوش خیال و رها رو تبدیل کردی به یک مادر قوی و حساس و اسیر به عشق تو
من عاشق بابات بودم عاشق طبیعت عاشق دریا عاشق موسیقی عاشق هنر عاشق باشگاه و ورزش عاشق تفریح و رستوران و عاشق خواااااب و غذا خوردن ولی امان از عشق تو سورنا اصا ی چیزی فراتر از عشقه پسر ، من این حسو هیچوقت تجربه نکردم تا اینکه سروکله ی تو پیدا شد و همه فرمولا رو ب هم ریختی
موقعی فهمیدم که رسما مادر شدم که موقع کولیک و گریه هات همونجا دنیا برام استپ میشد و من بی تجربه و تنها ب هر درررری میزدم تا تو اروم شدی اونجایی که نصف شب وقتی با هزار دنگ و فنگ حوابوندمت ولی دو ثانیه بعد پی پی کردی و بازم از ترس اینکه پاهات نسوزه شستمت و باز میرفتم سرخونه اول و خوابوندمت اونجایی که با هر آقو گفتنت دیگه هیچی از دنیا و ادماش نمی‌خواستم اونجایی که با اولین ماما گفتنت تهه خوشبختی بودم
با هربار زمین خوردنت قلب منم تندتند میزد و مغزم تیر می‌کشید و وقتی میدیدم خوبی قلبم یادش میوفتاد تپیدنشو ادامه بده روز تولدت همه ی این ی سال از جلو چشام رد شد از وقتی که گذاشتنت توی بغلم هماهنگ شدی با ضربان قلبم اون داخل سینم میتپه تو بیرون از سینمی مادر
تو زندگیه دوباره ی منی
وصله ی جان منی
همه ی آرزوهامی
ان شالله ۱۲۰ ساله بشی پسر خوشگلم
پسرم تولدت مبارک من و بابایی ❤️😘❤️🥳🥳