ادامه تاپیک قبلی
خیلی سخت بود جلوشو بگیرم حتی شیر پرچرب به عنوان نوشیدنی میخواست بده چرا؟چون میگفت تو دیگه شیرت رو نده چون لاغر شدی بجاش همه چی رو به مهراب بده منم برای هرچیزی باهاش بحث داشتم که اجازه نمیدم بدی چون من طبق نظر دکترش تا الان پیش رفتم کلی مسخرم کرد که دکترا چرت و پرت میگن و ازین حرفا منم برام مهم نبود مهم کار خودم بود چون میخواد مادر خودم باشه میخواد مادرشوهرم باشه .حتی میگفت بزار یه ذره بزارم دهنش ببینم دوس داره شاید دوست نداشت و نخورد منم گفتم مادر من مهراب هرچی بدی بهش میخوره ولی اجازه نداری بدی در کل کلی ماجرا داشتم سر چیزی دادن واینکه میخواست به زور شیر مهراب رو قطع کنه .😑😑😑یعنی ماجرای من با مادرشوهرم تموم شو رسیدم به مادر خودم.در کل این حرفارو گفتم که بگم اگر دکتر گفته اینکارو نکنید به حرف مادر و مادر بزرگ و فلانی فلانی گوس نکنید که این خورده چیزیش نشده اون خورده حالش خوبه.طبق منطق و فکر خودتون پیش برید حتی اگه ناراحت میشن.من با خانوادمم یه دو هفته زودتر یه تولد برای مهراب گرفتم و خوش گذشت جاتون خالی🥰🥰

۵ پاسخ

ای جان دلم مبارکش باشه، چه زود گذشت و بزرگ شدن
ما از بچه ها خسته نشیدیم ولی از کارای بزرگترا چیزی نمونده دق مرگ شیم
نمیدونم چرا انقد به خورد و خوراک بچه های انقدی گیر میدن، یه چند وقت دیگه بزرگ که میشن اونوقت بشوری بهشون بگی غذا بده بهش نمیدن

🤣🤣 باور کن ماهم مادر بزرگ میشیم همین رفتارارو داریم

عزیز دلم
بهترین کارو کردی ،هیچکس جز تو نمیدونه جزئیات بچه داری و زندگیت چطوره و بر چه اساسه
بزار بخندن مهم اینه خودت میدونی که راه و روشت درست ترینه بر اساس زندگیت

عزیزم امیدوارم همیشه به گردش و تفریح باشین😘

مامانای قشنگ من آنلاین شاپ لباس بچگانه دارم توی این وضعیت بد جامعه که هرروز قیمت دلار داره میره بالا من لباس بچگانه رو از همه ی پیجا و مغازه دارا ارزون تر گذاشتم که همه ی مامانا بتونن لباس قشنگ تن بچه هاشون کنن اگه دنبال لباس عید برای دختر یا پسرتی بیا پیج اینستاگرام منو ببین
اگه اسم گهواره رو دایرکت بفرستی و فالوم کنی حتما بهت تخفیف میدم اسم پیجم👇🏻
Kids.yar
Kids.yar
Kids.yar
Kids.yar
Kids.yar
Kids.yar

تصویر

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
سلام خوبید؟ما امروز از تهران برگشتیم یزد بخاطر کار همسرم کم موندم خیلی مامان و بابام و داداشام اصرار کردن بمونم ولی بخاطر نزدیک عید و کاراش و کاز همسرم باید برمیگشتم.از تجربه سفر بعد یک سال با فسقل کوچولو بگم اول از همه من خیلی میترسم با مهراب مسافرت برم چون ۷ساعت راه یزد تا تهران بدون توقف هست اگر توقف هم بکنی بیشتر هم میشه و خداروشکر تو سن خوبی این مسافرت رو رفتم برای بچه های کوچیکتر از سن مهراب مسافت های ۲یا ۳ساعت خوبه ولی بیشتر نه چون نمیتونی چیزی بدی زیاد و برای شیر دادن هم چه شیر خشک چه شیر مادر اینکه همش شیر بدی یکم سخته ولس برای سن مهراب یا بزرگتر این مسافت طولانی خوبه کمتر اذیت میکنن و دستمون بازتره .و حتما برای راحت بودن باید از قبل میوه و همه چی رو آماده کنی تو ظرف و یه سری چیزها جلو دستت باشه که هم به شوهرت برسی هم به بچت هم به خودت .و برای جا عوض کردن فسقلی ها زیاد تو مسافرت نباید حساسیت به خرج داد چون اذیت میکنن تو یه تیکه جا که میخوای عوض کنی و در کل راحت بود من اذیت نشدم نه رفتنی نه برگشتنی خیلی خوب بود .تهرانم رفتم نتونستم به هیچکدوم از دوستام سر بزنم چون برف شدیدی اومد و حسابی نشسته بود.و اینم بگم من استرس غریبگی کردن مهراب رو داشتم و بله اولش کلا دوری می‌کرد ولی داداشام و بابام انقدر باهاش بازی کردن که دیگه خودش میرفت پیششون بازی کنه.رفتم اونجا مامانم خیلی چیزهارو میخواست به مهراب بده مثل غذاهای نمک دار مربا توت فرنگی.و خود توت فرنگی و عسل و...خیلی سخت بود جلوشو بگیرم
ادامه در تاپیک بعدی
مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
سلام ما اومدیم برید کنار که مهراب کوچولو اومد وای فسقلی من یک سالش شده خاله های گل 😍تازه خبر بعدی اگه گفتید چی؟بگید چی؟🤣مهراب کوچولو دندونش نیش زده اول فکر کردم توهم زدم ولی هم دوستم هم مادرشوهرم بهم گفتن.وای خدایا شکرت😍تبریک به خودم تبریک به تو و بقیه🤩.یکسال از روزی که رفتم مطب دکتر و شب کیسه آبم پاره شد و مهراب من قرار بود سزارین بشه ولی خودش عجله داشت تو یه روز برفی وقتی بابا مجیدش گفت نگهش دار هفته دیگه دنیا بیارش🤣وقتی هیچکس کنارم نبود هیچکس خبر نداشت من بیمارستان ساک بچه هنوز آماده نبود مهراب کوچولو با وزن ۲۴۷۰دنیا اومد اونم چه دنیا اومدنی زایمان طبیعی و وقتی من رو داشتن میبردن اتاق عمل گفتن وایسید بچه سرش بیرونه و داره میاد🤣پسر کوچولو فضول من زیادی عجله داشت که تو روز برفی تو یزد دنیا بیاد😍پسر یزدی تهرانی تولدت مبارک عشق دردونه من دوست داشتنی من 😍🤩🥰💋🥳
امروز دومین جشن کوچولوی من خونه مادرشوهرم گرفته شد .البته همسر جان بجای اینکه بره کیک بچگونه بخره برای مهراب😅کیک کاکائویی مورد علاقه من رو خریده 😂ولی جای همگی خالی حسابی خوش گذشت همه چی عالی بود.
مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
میخوام از بغل مادر و محبت مادری بگم از چیزی که خودم تجربه نکردم مادرم دوست نداشت همش میگف این اداها چیه خوشم نمیاد مثل دخترای لوس از بچگی این کمبود رو داشتم که دوست داشتم مادرم بغلم کنه و نمی‌کرد چون مادربزرگمم اینطور بود و حتی نمیزاشت باهاش حرف بزنم و خیلی چیزهایی که مادرا به دختراشون یاد میدن مادر من به من یاد نداد همیشه میگفت برو بیرون یاد میگیری ولی من برای پسرم نمیخوام اینجوری باشم همه جوره بغلش میکنم و محبت میکنم بهش تا هروقت ترسید بیاد بغلم هروقت مشکل داشت و خواست آرومش کنم بیاد بغلم بغل مادر بهترین بغله آرومت میکنه که من تجربه نکردم من هر وقت دلم می‌گرفت مثلا مریض تومور بدخیم داشت میدونستم خوب شدنی نیست میگفت دعام کن خوش‌خیم باشه دعا کن خوب بشم یا پسر بچه کوچولویی که ۴تا آلت تناسلی داشت و به اشتباه دکتر ۴تا زده شد و پسر بچه میگفت میدونم که میمیرم یا پسر جوونی که دیابت داشت و پاش سیاه شده بود و قطع کردن و بدنش طاقت نیاورد و فوت کرد و خودم کفن کردمش. و...من میومدم خونه حالم بد بود خیلی بد دلم بغل مامانم رو میخواست که هیچوقت نمیزاشت و من روز به روز داغونتر میشدم.مادری کردن فقط زاییدن نیست فقط شب بیداری و شیر دادن نیست مادری کردن یعنی از خودت گذشتن یعنی هروقت بچت احتیاج به محبت داشت کم نزاری براش که بچه های دیگه رو که میبینه بغض کنه
مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
سلام
یه کلیپ دیدم تو اینستا جالب بود برام میگفت ما دوره سختی رو میگذرونیم چون میخوایم اشتباهات قدیمی ها رو دیگه تکرار نکنیم اشتباهات مادر و مادر بزرگ و چند نسل قبل که به هم انتقال میدادن از تربیت بگیر تا غذا دادن و همه چیز و همینجور نسل به نسل ادامه داشت ما میخوایم شروع کننده راه جدید راه درست تو همه چیز باشیم پس سخته خیلی سخته این تغییر دادن باید خیلی قوی باشیم تو این راه .من مادرشوهرم بالاخره اعتراف کرد که جوری که تو غذا میدی فکر میکنم بهتره چون مهرابم داره غذا خوردنش مثل تو میشه و بد غذا نمیشه و همین استارت برای من خوب بود مثل شیر دادن که بهم گفت اینکه از حرفت کوتاه نیومدی و هرکی هرچی گفت کار خودت رو انجام دادی عالیه.اینکه این حرفارو مادرشوهرم که انقدر تیکه مینداخت بهم و این حرف رو بهم زد بهم انرژی میده چون میدونم کارم درسته چون طبق علم دارم میرم جلو نه طبق حرفای خاله زنکی و تو زندگیمم سعی کردم اینکارو بکنم سخت هسن نمیگم راحته نه ولی شدنیه.ماها باید رفتار درست رو یاد بچه هامون بدیم من از الان شروع کردم همه رو دارم آماده میکنم که دخالت نکنن چون میخوام بچه هرچی خواست بهش چیزی ندم گوشی کادو یا بچه شرطی نشه یا زود کوتاه نیام تنبیه نکنم ولی جدیت رو داشته باشم بازی بکنم وقت بگذرونم ولی برای هرکاری بچه انجام داد قول کادو ندم چون این بچه بزرگ هم بشه برای هرکاری میخواد بکنه انتظار کادو داره .امیدوارم هممون بتونیم از پس این مسئولیت ها بربیایم
مامان آلما مامان آلما ۱۱ ماهگی
«مادر شدن یعنی دوباره متولد شدن... اما این بار، با قلبی که بیرون از بدنت تپش می‌زنه.»

وقتی دخترم به دنیا اومد، حس کردم یه فصل تازه از زندگیم باز شده. فصلی که پر از عشق بود، اما بی‌نقشه. هیچ کتابی، هیچ جمله‌ای تو رو برای لحظه‌هایی که مادری قرارت می‌ده، آماده نمی‌کنه.
کاش یکی اولش بهم می‌گفت:

*اینکه خسته‌ای، طبیعیه. اینکه بعضی روزا فقط دلت می‌خواد یه ساعت سکوت باشه، یعنی آدمی، نه اینکه مادر بدی‌ هستی.
*مامان کامل وجود نداره. اونی که فقط شیرخودشو می‌ده، اونی که شیرخشک می‌ده، اونی که کار می‌کنه یا خانه دار هست، همه‌شون مامانای خوبی‌ان.
*غذا نخوردن بچه، خواب پاره‌پاره‌ش، گریه‌های بی‌دلیلش... همه‌ش یه فازن. می‌گذره. تو فقط کنارش باش.
*خودتو فراموش نکن. ناخن‌هات، یه لیوان چای داغ، یه دوش چند دقیقه‌ای، حتی یه صفحه کتاب — اینا نجاتت می‌دن.
* هیچ‌کس اندازهٔ یه مادر، عاشق و شکسته و قوی نیست. خودتو تحسین کن. چون داری عالی عمل می‌کنی.
الان که به عقب نگاه می‌کنم، می‌بینم چقدر تو لحظه‌ها بزرگ شدم. چقدر قوی‌تر، صبورتر، و عاشق‌تر شدم.

تو هم اگه مامانی، برام بنویس:
کاش یکی به تو چی می‌گفت...؟