۷ پاسخ

راحت شدم

راستش خیلی بهم ریختم حس کردم دیگه بچم هیچ وابستگی دیگه بهم نداره حس میکنم دیگع ی ادم مستقله و این خیلی برام سخته

منکه دارم نفس میکشم
فقط ی روز اذیت شدم اشک تو چشام جمع میشد
بعدش دخترم راحت کنار اومد خودمم روحیم خوب شد

از وقتی گرفتم لاغر تر شدم

اولش ناراحت بودم
دلم برای شیر دادن به دخترم تنگ شد
ولی بعدش راحت شدم
شب تا صبح میخوابه

اولاش از نظر روحی ادیت بودم ولی بعدش راحت شدم
هم خودم راحت شدم هم دخترم
الان قشنگ شب تاصبح میخوابه بدون اینکه بیدار بشه

عذاب وجدان گرفتم افسرده شدم

سوال های مرتبط