۶ پاسخ

🤣🤣🤣🤣🤣🤣ولی چه دردی کشیده بود بچه عزیزم

وااااای دقیقا اتفاقی که چند روز پیش برا من افتاد و منم همین فکر رو کردم از خواب بیدار شده بود و گریه شدید میکرد جیش که کرد آروم شد...رفتی بیمارستان سونو و اینا نکردن؟

خودتون چرا نگفتید بچه جیش نداری 🤣🤣🤣🤣🤣

اخ خدااااا🤣🤣🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
دیروز با خواهرشوهر و دوتا بچه هاش رفتیم بیرون این بچش ک همسن مهدیاره از هیچی ترس نداره ن از مترو ن اتوبوس ن گم شدن هیچی گفتم ک کمک کنم از اتوبوس بیاد پایین ک دستمو نمی‌گرفت خودشو پهن اتوبوس کرد خودشو رو اتوبوس می‌کشید پیاده بشه آخر اینقد لفت داد راننده اتوبوس داد زد لامصب بغل کنید بعدم ک یهو تو مترو وحشی شد بدو بدو نزدیک بود بیفته چاله قطار دستشو میگرفتم کمک کنم جیغ و داد ک تو محکم میگیری خب من اونقدر میگیرم دست بچه رو ک یهو از دستم نتونه در بره خدای نکرده مهدیار هم با این قضیه مشکل نداره قشنگ دست منو میگیره خلاصه این از اول ک جیغ و داد کرد تا برگشتیم مهدیار میگفت دیگه اینا رو بیرون نبریم هر دفعه این جیغ میزد یا لج میکرد مهدیار هم گوشیشو میگرفت داد میزد چرا اینا رو با خودمون آوردیم دیگه مهدیار اصلا بیرون رفتن باهاش دوست نداشت دست مهدیار رو نمی‌گرفت اخر دیگه مهدیار گفت اینا رو ول کن خودمون دوتایی بریم نمدونم چرا این بچه اینجوریه کسی هم بیاد خونه نمیزاره اتاقشو بهم بریزه میگه اسباب بازیامو تازه مرتب کردم بهم نریز یا اسباب بازی فقط تو اتاق تو سالن بیشتر ی دونه اجازه نمیدن ببرن کلا حواسش ب بچه ای ک میاد خونمون هست اشتباهی نکنه یا ب چیزی دست نزنه ب دکوریا ک بچه ای دست بزنه سریع اخطار میده اینا وسایل مامانه نباید دست بزنی ناراحت میشه یا زیر دستت پیش دستی بگیر کلا جلو بچه های دیگه ی پا مامانه برا خودش خخخخ خدا کنه اخلاقش عوض نشه اما این اخلاقش برا خودش مشکل شده با بچه ها زیاد نمتونه ارتباط بگیره فقط با بچه ای ک مثل خودش باشه دوست میشه فقط
مامان مش ماشالله مامان مش ماشالله ۴ سالگی
خستم کلافم اونقد پسرمو کتک زدم دستام درد گرف
اززندگی سیرم کرده هیچ جا رام نمیدن از بس شلوغکاره و بی ادب فحش های زشت میده حرفم ک درست و درمون نمیزنه فقط فش خواب نداره ساعت ۷ صبح بیدار میشه تا ساعت ۱ شب ی جوری کم میارم خسته میشم ک یهویی میبینم ی عالمه زدمش
خیلی بهش وابسته بودم خیلی دوستش داشتم ی مدت همه فک میکردن وابستگیم بده حس میکنن دعاییم کردن اصلا چشم دیدنشو ندارم مدام میزنمش اصلا نمتونم ببینمش مگ میشه؟خیلی کلافم بغضم داره خفم میکنه
گازش گرفتم از شدت حرصم پاش کبود شد
اونقد نمیخوابه بخدا اصلا بلد نیست حرف بزنه فقط چرت و پرت و بی معنی حرف میزنه
ساعت ۷ بیدار میشه ساعت۱۲ خوابش میگیره نمیخوابه روانیم میککنه الکی میخنده منم‌میزنمش مگه میشه ی بچه اینقد کم خواب
همه چیزو پرت میکنه با اسباب بازی بازی نمیکنه
سر همین کاراش با شوهرم اختلاف پیدا کردیم خودش ک نیست ببینه میگ ن هیچی نیست وقتایی ام ک باباش هست انگار ارامشش بیشتر کمتر اذیت میکنه
خیلی کم اوردم امروز ی لحظه ب خودم اومدم دیدم هم خودمو ی عالمه زدم هم بچمو ینی ی جوری بود داشتم فک میکردم چجوری بزنم ک دواتامون بمییریم راحت شیم
اونقد ترسیده بود دست و پاهاش هوای ب این گرمی یخ کرده بود ولی بازم میخندید انگار اصلا متوجه نیست
حالم از خودم از زندگیم از بچه هام از بابای بچه هام بهم میخوره کاش میشد ی ساعت بدون دغدغه بدون بچه بود خیلی خستم😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مامان یگانه مامان یگانه ۴ سالگی
سلام. ی. سوال. من مامانم. خورده زمین. یکم. تپله. مامانم. کمرش دردمیکنه خیلی. عکس شکستگی وفاصله. بین مهره. نشده فقط کوفتگی. حالا من. ی دختز چهارساله. دارم. ویک چهار ونیم ماهه. دوشبم. پیش مامانم موندم. تا اینکع دختر بزرگم. ک چهارسالشه. ی شب تا خوده صبح گریه میکرد ک گوشم. درد میکنه و بابامم را میخوام. مجبورشدم بیام خونه بخدا خیلی سخته با دوتا بچه کوچیک. یخوای مراقب مریضم باشی. ی خواهر بزرگتر دارم ک چهار تا یچه داره.بچه کوچیکش. شش ساله است. اون نمیادبمونه. ن خودش ن میزاره دخترش ک15سالشه. بمونه. من. نمیدونم چیکارکنم. از ی طرفم شوهرم ویروس گرفته. افتاده خونه. ..دلمم از مامانم. شکسته. مموثع زایمانم. حتی یک شب تو خونه. پیش من نموند بخدا فقط. دلم میخواس. ی نفرشب پیشم بمونه. و نمیخواست کاری کنه. هم‌نجا یخوایه. حتی دست برسیاه وسفید نزنه. ....هیچ وقت یادم. نمیره. من زایمان کرده ک ب شدت زایمان سخت و پرخطری داشتم. را اومد ی سر زد مامانم. گفت ما باید بریم. ابجیت شام. میاد خونه ما اگه شام خوب نپزیم ناراحت میشه. نگفت. بمونم پیشت تو حالت بده بخاطر اینکه خواهر بزرگم ناراحت نشه. یک ساعت نشست. سریع پاشدن رفتن ک اون میاد. حالاهمپن خواهرم. ن خودش. میمونه. ن گذاشت دخترش. بمونه. قاصله. خواهر مو مادرم. پیاده. ی ربع. بیس دقیقه. راهه تو ی محله ان با قاصله چن کوچه
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام خانومیا میگم قرصی چیزی هست آدم بی‌خواب بشه قهوه و اینا رو من جواب نمیده روزی ۴ یا ۵ فنجون میخورم بی فایدس کم کار تیروئید دارم قرص میخورم تحت درمانم
من اینقد خانواده خودم زخم زبون زدن دیگه ب سطوح رسیدم کمتر میرم خونشون کمتر مهدیار میبرم بازم خودشون میان مهدیار میبرن از قبل عید اونجا بود امروز مهدیار اومد خونه من خوابم سنگینه شب تو خواب متوجه هیچی نیستم خونه مادرم مهدیار شبا بیدار میشه گاهی گریه میکنه بقیه رو بیدار میکنه من دیر متوجه میشم اونا مهدیار رو آروم میکنن میگن تو چرا اینقد خوابت سنگینه کمتر بخواب مگه سبک سنگینیش دست منه یا اصول تربیتم اینه بچه از پس کاری ک خودش بر میاد باید خودش انجام بده تا مسئولیت پذیر باشه کفشاش خودش میپوشه لباساشو خودش میپوشه تا میکنه میزاره کمد خونه مادرم بره حتی دسشویی خودش نمیره بقیه رو صدا میزنه ببرنش بعد ب من میگن تو ب فکر بچه نیستی الان اومده خونه حتی غذا نمیخوره میگه من بچم باید دهنم بدی غذا رو خب بابا روش من فرق داره میگن تو مادر بی مسئولیتی هستی عایا من تربیتم اشتباهه دیروز ساعت ۶ صبح بیدار شدم ساعت ۴ خوابم برد همه میگفتن چقد میخوابی ب فکر بچت نیستی خونه مادرم نخوابم کجا استراحت کنم خیالم راحته ۳ نفر آدم حواسشون ب مهدیار هست دیگه وقتی اونا همه کاراشون انجام میدن مهدیار اصلا ب من نیاز نداره من خودم کار شخصی داشته باشم یا خرید یا هرچیزی حاضر نیستن یکساعت مهدیار بمونه خونشون هرکدوم ی بهونه میارن از دکتر و آزمایش تا خرید بازار همه جا میبرمش با خودم اصلا هم ب فکر بچه دوم نیستم هی میگن اگه دومی رو بیاری عین خر تو گل میمونی