۱۱ پاسخ

چقد ریلکس 😐بنظرم باید میگفتی نیا .بخدا بچه های من الان یک ماهه تو حسرت خونه بازین ولی چون سرماخوردگی دارن نمی‌برم میگم مردم چ گناهی کردن

بچه تب داره چه دل خجسته ای داره که پاشد اومد مهمونی طفلی بچرو بعدازظهر میبرد بیمارستان یکم شربت سرماخوردگی استا به بچه هات بده بینیشونو اسپره بزن الانم دروپنجره هارو باز کن پیاز بذار اسپند بدود کاش اول اومده بود لای پنجره باز میذاشتی پیاز میذاشنی

انشاالله ک چیزی نمیشن اصلا اینکه فکر نکرده بچه های شما مریض میشن هیچی دلش ب حال بچه ی خودش نسوخته بچه مریض و برداشته رفته مهمونی خب ب اون بچه بدبخت برس

خیلی واجب بود بیاد مهمونی ب نظرم ازسلامت بچه ها ک مهم ترنبود میگفتی ببخشید بچه های منم مریض میشن ی فرصت دیگ میبینمت ناراحتم شد بشع

انشالله چیزی نمیشه یه اسپند دود کن تو خونه دودش بپیچه بچه هاتون دست و صورتشان رو با مایع. و شامپو بدن بشور ، بهشون یه عسل و آبلیمو داخل آب گرم درست کن بهشون بده تا قبل از خواب بخورن ، ولی در کل عجب آدمی بوده ، چطور تو حالت مریضی بچش بلند شده رفته خونه مردم من وقتی پسرم مریض میشه یه لیوان آبم یادم می‌ره بخورم اینقدر ذهنم درگیره که چی کار کنم زود خوب بشه

عزیزم چرا فکر کردی بدون بچش میاد اونم وقتی تب داره

واقعا آدم میمونه چی بگه سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد... 😑😑😑😑😐😐😐

از اول خودت باید میگفتی ن
معلومه بیاد بچشم میاره

تقصیر خودته ن اون معلومه بچشم میاره

باید میگفتی خونه نیستم

بهش میگفتی، اه چقدر بیشعوری آدما آزار دهندست خب خودتو بذار جای طرف بچه خودتم باشه مشکلی نداری مریض بشه؟!😏باش قطع رابطه کن😂

سوال های مرتبط

مامان لیانا و مسیحا مامان لیانا و مسیحا ۴ سالگی
امروز دوتا بچه هامو بردم پارک بماند ک چقدر تا اونجا پسرم دویید و من دنبالش بعدش تو پارک از تاب نیومد پایین چقدر اونجا باهاش حرف زدمو حواسشو پرت کردم همدلی کردم تا آروم شد و رضایت داد بعدش دخترم گفت بلال میخوام پول دادم گفتم من اینجام نگات میکنم برد بگیر تو پارک ی پسری داشت میفروخت رفت گرفت پسره دید بچست یدونه کوچولو وکاملا سوخته بهش داد با دخترم رفتیم گفتم این چیه دادی ب این بچه چون بچست باید اینو بدی؟خلاصه معذرت خواست و ی بلال دیگه داد دخترم ب دخترم گفتم وقتی پول ب چیزی میدی نگاش کن ک چیز خوبی بهت بده بعدش رفت آب معدنی بخره بطریش کج بود یکم کنار درش بردب فروشنده گفت یدونه خوبشو بده😅😅
توراه پیتزافروشی دید گیرداد ک من پیتزا میخوام گفتم باشه گفت همینجا بشینم بخورم حالا توش پر مرد رفتیم پیتزاشو خورد همونجا مردا کم کم رفتن پسرم کل اونجارو دویید و دست ب همه چی زد شالم رو زمین کشیده میشد قیافم دیدنی بود😅😅اینجا بود ک قدر شوهرمو دونستم بعدشم تا خود خونه دخترم گفت خیلی خسته شدم پسرمم گریه چون وقت خواب شبش بود خلاصه خیلی روز سخت و پر چالشی بود اما آخرش دخترم بهم گفت تو مامان خوب منی تو مهربونی و اینطوری خستگیم در رفت 💙😍
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
آدم از بی مسیولیتی یه عده وا می مونه صبحی ماهلین خوب بود سرحال و قبراق جفتشون رو فرستادم مهد ظهر که رفتم مهد مدیرشون گفت دلوین خیلی بیحال بود خواب بود گفتم شاید به خاطر داروهاشه حالا نگو ماهلین بوده همیشه این مدیرشون قاطی می کنه این دوتارو بعد گفتم شاید به خاطر دیروز که خواب آور بهش دادن هنوز تو خونشه ولی سابقه نداشته اصلا هیچی اومدم خونا میبینم بچم داغه داغه چشماش به زور باز میشه تبشو گرفتم دیدم ۴۰ درجه تب داره😱😱واسه ماهلین خیلی خطرناکه بعد زنگ زدم مدیرشون میگم وقتی این بچه بیحال بوده یه نگاه می کردید میدید داغه سریع زنگ می زدید به من می گفتید میگه من از کجا بدونم 😐😐😐میگم‌عه تو که الان به من گفتی گفت باید خاله رعنا حواسش جمع می کرده اونم نفهمیده یکی بگه آخه زنیکه ی احگق با من لج پیدا کردی چرا با بچه هام اینجوری می کنه بچم تو تب داشته می سوخته شما اهمیت ندادید😭😭😭اگر تشنج می کرد چی بعد اینقدرم گیجن همیشه این دوتا رو قاطی می کنند با هم بعد مدیرشون میگه من که گفتم اگه مزیضه نفرستش گفتم ای خدا اون دلوین بود که اونم مریض نیست 😫😫گفتم چرا اینقدر قاطی می کنید گفت والا من همیشه این دوتا را با هم قاطی می کنم 🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️از خالشون بدم اومده چطور بچه ی منو تا ظهر نگه داشتن وقتی فهمیدن حال نداره این بچه اگه تشنج می کرد کی جوابگو بود😔😔😔😔