۱۱ پاسخ

ن مگو آبرنگ ارزششو نداره الان با ۷۰ چیزی نمیدن. شما از اول اشتب کردین بارتون اجازه دادین ک آبرنگ ببر خونه خواهرشوهر. ب نظرم نگی خیلی بهتره. بهش بده بگو این مال تو من برای پسرم میخرم

زشت نیست بری هفتاد تومن رو بخایی!

ببخشید ولی اگه اینقدر رو وسایل و هرچیزی، حساسی، باید قایمکش میکردی که نبره پسرت جایی، نه که طفلی رو بخاطر یه ابرنگ اینهمه دعوا کنی و منتش بدی و تهدید کنی، برا خودت میگم عزت نفس و اعتماد بنفس پسرت تو این سن خییییییلی خییییییلی مهم و حیاتیه . هرچه هم عصبی شدی، سعی کن دیگه جلو پسرت خودتو کنترل کنی . با بقیه حرف بزن هر انتقادی چیزی داری بگو ،ولی هرچی هم شد ، با پسرت مهربونترین باش. فدای سر بچه هامون که اسباب بازی یا لوازم خراب شد ،الان صبر کنیم و بعدا نتیجه اش میبینیم . فک کن دل و قلب کوچولوش بخاطر یه ابرنگ که اونهم خودش خراب نکرده بود چقدر ترسیده ،

مردم چه پروعن میگفتی ماله مهده مهدباره نمی تونم بدم

واقعا فاز مامانای که میگن برو بگو پول آبرنگ بده یا برات یه آبرنگ بخره رو نمی‌فهمم اولا قیمتی نداره برای خود آدم زشته که بخواد همچین حرفی بزنه بعدشم فقط میتونستی دوباره که اومد دنبالش بگی فردا میخواد ببره مهد لازم دارن اگر نباشه بچه گریه میکنه و اینا ن اینکه بگی چون استفاده کردی یکی نو برای ما بخر

بله بهدخواهرشوهرت بگو اینو من کامل میدم به شما چون دخترت استفاده کرد تموم شد شما لطفا یکی برا پسرم بخر به نظرم تواین زمونه نباید ازحق بگذریم وتلف کردن یاددبچه بدیم به پسرت هم بگو دیگه حق نداری وسایلت بدی کسی

بله باید بگی

آره بده بگو بیا زندایی مال تو استفاده شده دیگه بدرد مهیار نمیخوره

بنظرم کامل بده به دختر خواهرشوهرت یه بگیر برای پسرت جانن

ای داد پسر منم وسیله هاشو میده به دوستاش اونا نمیدن گریه میکنه ناراحت میشه هر چی هم میگم تاثیری نداره

بگو و بهش بگو بردش مهد

سوال های مرتبط

مامان لیانا و مسیحا مامان لیانا و مسیحا ۴ سالگی
امروز دوتا بچه هامو بردم پارک بماند ک چقدر تا اونجا پسرم دویید و من دنبالش بعدش تو پارک از تاب نیومد پایین چقدر اونجا باهاش حرف زدمو حواسشو پرت کردم همدلی کردم تا آروم شد و رضایت داد بعدش دخترم گفت بلال میخوام پول دادم گفتم من اینجام نگات میکنم برد بگیر تو پارک ی پسری داشت میفروخت رفت گرفت پسره دید بچست یدونه کوچولو وکاملا سوخته بهش داد با دخترم رفتیم گفتم این چیه دادی ب این بچه چون بچست باید اینو بدی؟خلاصه معذرت خواست و ی بلال دیگه داد دخترم ب دخترم گفتم وقتی پول ب چیزی میدی نگاش کن ک چیز خوبی بهت بده بعدش رفت آب معدنی بخره بطریش کج بود یکم کنار درش بردب فروشنده گفت یدونه خوبشو بده😅😅
توراه پیتزافروشی دید گیرداد ک من پیتزا میخوام گفتم باشه گفت همینجا بشینم بخورم حالا توش پر مرد رفتیم پیتزاشو خورد همونجا مردا کم کم رفتن پسرم کل اونجارو دویید و دست ب همه چی زد شالم رو زمین کشیده میشد قیافم دیدنی بود😅😅اینجا بود ک قدر شوهرمو دونستم بعدشم تا خود خونه دخترم گفت خیلی خسته شدم پسرمم گریه چون وقت خواب شبش بود خلاصه خیلی روز سخت و پر چالشی بود اما آخرش دخترم بهم گفت تو مامان خوب منی تو مهربونی و اینطوری خستگیم در رفت 💙😍