پسرم فقط به خودم عادت داره خودمم درکل آرومم به صدای بلند عادت نداره خونه ی مادرشوهرم بالا کلا بالا نمیرم خودش میاد روزی یبار پسرمو میبینه امروز برد بالا پسرمو دخترشم اومد روروئک رو برد بعد داشتم خونمو مرتب میکردم صدای خنده ی اونا میاد پایین!و صدای گریه ی پسرم یکم اهمیت ندادم دیدم خنده ی اونا بدتر شد گریه ی پسرمم بیشتر انقد بلند بود میومد پایین
سریع رفتم بالا گفتم چیشده چرا اینجوری گریه میکنه گفتن ما میخندیم این گریه میکنه ماهم بیشتر خندمون میاد!سریع از دست مادرشوهرم کشیدم اوردم پایین حرف نزدم دخترشم روروئک رو آورد بهش گفتم اگ واسه خنده ی شما گریه میکرد اونجوری نمی‌خندیدین گفت ما فقط خندیدیم پسرمم هیچ جوره آروم نشد خیلی ترسیده بود مادرشوهرم اومد بهش گفتم به اونجور خنده ها عادت نداره خلاصه بردم سر کوچه بچه ها داشتن بازی میکردن اونا رو دید حواسش پرت شد آروم شد ولی خیلی عصبانی شدم میدونن خودشون پسر من عادت شلوغی و صدای بلند رو نداره

۸ پاسخ

عزیزم باید کم کم عادت کنه این اصلا خوب نیس

چند تا خواهر شوهر داری ا

اکه بزاری بچت بره اونجا عصبی میشه

یعنی مادرشوهرت واست غذا درست میکنه

چه بی وجدان ! آدم مکه از گریه نوزاد ،خنده اش میگیره . رو آب بخندن

یزیدن انگار

فک کنم مشکل دارن دیدن ترسیده بچه بیچاره هی بیتشر خندیدن بجای اینکه ارومش کنن یاچیزی بدن سرگرم شه حالم بد شد واقعا دیگه نزار بره اونجا چه اخلاقیه دارن اخه

من فک کردم خورده زمین ک گریه میکرده بازخداروشکرچیزی نشده،،، مادرشوهرایزیدوگذاشتن جیبشون بازخداروشکرازروزاول کلاجداشدم چیه زندگی بامادرشوهرتویه ساختمون ینی جهنم... خدایی سخته ی مهمونم بیادبرات بایدبری خونه اونادرست کنی🥺خدابت صبرررربده😒

سوال های مرتبط

مامان آرین‌کوچولو🩵 مامان آرین‌کوچولو🩵 ۶ ماهگی
دیشب بدترین شب زندگیم بود☹️😭
کارای خونه رو تا ساعت ۱ انجام دادم بچم و شوهرمم خوابیده بودن رفتم دوش بگیرم دیدم صدای گریه بچم میاد سریع اومدم بیرون هرکارش کردیم با شوهرم اروم نشد بدجوووور گریه میکرد مادرشوهرم از طبقه پایین صداشو شنید اومد گفت ببرش حموم بردمش حموم تاره شروع کرد لرزیدن نمیدونم چجوری فقط ی استین کوتاه تنش کردم و پوشکم کج و کوله تنش کردم با ی شلوار پیچیدمش زیر پتو ولی چنان گریه میکرد و جیغ میکشید ک کل صورت و لباش کبود بود با لباس خونگی و دمپایی خرگوشی نمیدونین چ وضعی رسوندیمش بیمارستان چندتا احمق ب تمام معنا اونجا بودن رفتم اورژانس بچمم گریه میکرد همچنان شدید ک همه جمع شدن گفتن برو پیش دکتر عمومی رفتیم معاینش کرد گفت احتمالا کولیکه😤برو اورژانس بچه از دست میره با این گریه ها رفتیم اورژانس گفتن برو اینجا اطفال نداریم نمیدونم چشه
برو بیمارستان امام حسین
بچمو برداشتم و فقط میدویدم و بچم گریه ک ن زجهههه میزد
خودمم. باهاش گریه میکردم تو ماشین همیشه اروم میشد اما دیشب جیغ میکشید تا کلینیک توحید نیم ساعت راه داشتیم رسوندمش اونجا دم در این تابلو ها هست ک زیرش چراغ داره اینارو ک دید اروم شد،🫤🫤🫤🫤
رفتیم پیش دکتر گفت چیزیش نیس ببرش خونه🥺
ولی واقعا دیشب فهمیدم مادر شدن دل شیر میخواد😭
مامان 💗دیانا خانم مامان 💗دیانا خانم ۷ ماهگی
خانوما شما اگ بچه اتون استفراغ کنه یکم زیاد واکنش همسرتون چیه.؟؟


من همسر خاک برسرم بالا اتاق بود من و دخترم پایین..

دخترم ساعت ۶صبح شیر خورده بود من ساعت ۱۰دوباره ۹۰تا بهش شیر دادم
ساعت ۱۱ونیم ی پیاله فرنی گلابی درست کردم ..کامل خورد.

بعد کلا هرچی خورده بود بالااورد تاحالا اینجوری استفراغ نکرده بود...ینی از دماغش اینا زد بیرون کلا لباس هاش و کریر همه چی کثیف شد...
من لباس هاشو دراوردم و اینا
بعد گریه میکرد شوهرم هی میگف چیشده منم گفتم بالا اورده ...اومد پایین ..برداشته کریر رو پرت مبکنه ی طرف ..زمین هرجی بود پرت کرد...برد پیاله رو انداخت تو ظرفشویی
گف اره انقد پر کردی شکمش بچه بالا اورده و ی عالمه بد و بیراه گفت..
حتی چاقو کره خوری زمین بود میخواست اونو بزنه از پام.
میگ تو مادر نیستی تو ب فکر بچه نیستی میگی فقط پر کنم شکمش تپل بشه و اینا..

منم لباس هاشو شستم خودشو تمیز کردم...گزاشتم زمین گفتم من بلد نیستم نگهش دارم خودت نگه دار..میگ هیچ کاری ک نمیکنی ی بچه ام نمیتونی نگه داری ...منم گفتم بچه واس خودت منم میرم خونخ بابام..
بچه رو خوابوند پاشد رفت بیرون..
گفتم مگ قراره با هر استفراغ بچه تو دیوونه بازی دربیاری وسایل پرت کنی این ور اونور

حالا شما بگین چیکار کنم؟