۲۴ پاسخ

ناشکری کنی زندگیت بی برکت تر میشه

عزیزم دکترا همیشه عیب میزارن رو بچه از خدا بخواه چیزی نباشه

امیدت به‌ خدا باشه انشاءالله که‌ چیزی نمیشه

انشالله چیزی نیست خودتو ناراحت نکن

ساره خوبی؟من تاپیکت رو الان دیدم؟چی شده ؟سبحان خوبه؟

سلام گلم دعا کن حضرت ابولفضل رو مادرش قسم بده بچتو شفا بده روی هیچکسو زمین نمیندازه … ایشالا خدا شفا بده💕🤲🏻با شکم حامله براش دعا میکنم منم🤲🏻

بچه منم اترزی مری هست🥲 ۲ سال و ۴ ماهشه
باردار هم هستم

انشاالله که چیزی نیس فدات بشم غصه نخور
به نیت پسرت دو بار سوره یاسین رو میخونم انشالله که بیای بگی عمل نمیخواد

بیضه داداش منم بالا بود اما یکیش که باعمل رفع شد گلم مشکل خاصی نیست نگران نباش

ساره تو چرا اینطوری شدی آخه تو رو خدا اینقدر خودتو اذییت نکن عزیز دلم

الان با خود خوری و ناشکری کردن چیزی حل میشه ؟
تا هر اتفاقی میفته میگی کاش مادر نبودم
احساس میکنم دلیل اصلیش نا امیدیه
کلا نا امید هستی

عزیزم براش حرز امام جواد بگیر و یه دکتر دیگه هم ببرش
بچه جاری منم یکی از بیضه هاش بالا مونده بود شش ماهگی عمل کرد. الان دو سال و نیمشه خوبه خداروشکر

همسرت هم احیانا فکر میکنه تقاص کار اونه؟
البته که حتما فقط آزمایش الهیه
داره از تو قوی‌ترین مادر برای سبحان را میسازه
شکرخدا گفتن هم سخت نیست

این که چیزی نیس عزیزم من دیگه باید چکار کنم بچم پا چنبری بود از دوروزگی پاش تو گچ بود تا دوسالگی

الهی بگردمت. انشالله که چیزی نیست و عمل نخاد🙏

عزیزم ی نذری هدیه ب حضرت زهرا بپز ،خیلی زود مشکلت حل میشه ان شاالله

عزیزم یه نذربده به نیت یکی ازاماما پسرتم بسپاربه خدا ایشالله که به جراحی نمی‌کشه خداهرلحظه انسانهاشو درحال امتحان کردنه

حالا بچه شما خوبه من بچم اصلا بیضه نداشت جفتش هم بعدا اومد بچم بدون تخم بود😂
بزرگ شدن پیوند مری هم زیاده تو بچه ها
کلا بچه همینه دگ منم خسته شدم از دکتر رفتن اینبار دکتر گفته سنگ کلیه داره
خدا درد داده درمونم داده چرا ناشکری میکنی اونایی ک بیماری نادر دارن بیماری بدون علاج دارن چی بگن پس

حق داری ناراحت باشی گریه کنی حتی چیزی بگی که از نظر دیگران ناشکریه
ولی...
ان شاءالله همون خدایی که پسرتو آفریده همونم خودش حفظش میکنه
یه چیزی هست میگن تو عالم ذر همه چیز زندگی دنیامونو دیدیم و خودمون انتخاب کردیم و از خدا خواستیم به دنیا بیایم
دردناکه آدم فکر میکنه یعنی من ای زندگی پر از سختی رو دیدم و انتخابش کردم؟؟
ولی حتما یا تحمل رو تو وجود خودمون دیدیم یا پاداش این سختی ها رو دیدیم که انتخابشون کردیم

سبحان چرا گذاشتی انقد بزرگ بشه بعد ختنه آخه سخته

توکل کن ب خدا عزیزم ایشالا ک چیزی نباشه بازم ی دکتر دیگه ببر از چند جا بپرس ماهم واست دعا میکنیم انرژی میفرستیم

عزیزم انشالله که جراحی لازم نمیشه خدا بزرگه نگران نباش دیگه همه درگیرم به نحوی ناشکری نکن خواهرم میدونم سخته ولی اینم میگذره پناه ببر به خدا صدقه بده

اِ اِ اِ ناشکری ؟؟؟؟این چه کاریه مشکلات واس همه هس هر کسی یه مدل داره بجای اینهمه بی تابی از خدا بخواه کمکت کنه و دنبال درمانش باش

عزیزم پسر اولم منم همین طور بود وقتی یکسال شد عمل کردیم. عملش هم خیلی راحته نگران نباش خیلی ها این طوری میشن

مشکلی نداره این که یه چیز عادیه درسته سخته ولی گاهی پیش میادچیز حاد و خیلی خاصی نیست غصه نخور ابجی

سوال های مرتبط

مامان سبحان و مَهلا مامان سبحان و مَهلا ۶ ماهگی
نه ماه بارداری منم تموم شد...
فردا میرم برای بستری
روزی ک فهمیدم باردارم دلم نمیخواست بفهمم چند هفته م میگفتم بزار بگذره یه چند هفته بعد برم سونو ک یکم زمان برام زودتر بگذره،و خوب مثل برق و باد گذشت انقدر زود گذشت ک هنوز کلی کار نکرده دارم و حس میکنم اصلا امادگیشو ندارم،اما واقعا از این وضعیتی ک دارم خسته م انکار بیشتر دلم میخواد این بارو بزارم زمین،این نه ماه خیلی خلق و خوم بالا و پایین بود و این خیلی اذیتم میکرد،بی حالی و توان نداشتن برای کارام واقعا اذیتم کرد، سه ماه اول ک حالم خیلی بده بود و همش توی جا اقتاده بودم،بعدشم ک شوهرم سر این دیسک گردن افتاد تو خونه و من دیگه اصلا نفهمیدم چی داره بهم میگذره،همه ی کارهای خونه افتاد روی دوشم بعدم ک ماه رمضون و بعدشم اثاث کشی و بعدم ختنه کردن سبحان وقتی خودم به عقب نگاه میکنم میبینم چه نه ماه پر تلاطمی ،از خدا ممنونم ک یکبار دیگه لطف مادر شدن رو بهم داد و این دفعه بهم یه دختر داد ک بتونم براش مادری بکنم و خلع هایی ک خودم داشتم رو نزارم اون هم بچشه،فقط ازش میخوام هیچوقت منو شرمنده بچه هام نکنه،و هیچوقت مایه سرافکندی و ناراحتی بچه هام نباشم،جای تعجب اصلا نگران فردا نیستم نمیدونم انگار یه امپول بی حسی بهم زدن،بعداز سبحان فکر میکردم حاملگی و زایمان خیلی سختی دارم اما انگار دست خدا رو پشت سرم حس میکنم،همه ی امیدم به امام حسینه و تمام حس میکنم خدا از آرامشش توی وجودم ریخته بمونه به یادگار از اخرین شب بارداری
مامان قندک مامان قندک روزهای ابتدایی تولد
ناشکری نمیکنما ولی نمیدونم چرا اینجوری شد نمیدونم بابت کدوم گناهم خدا داره اینجوری مجازاتم میکنه
من که همه جور درد و سختی ای توی زندگیم کشیده بودم
فک میکردم بارداریم لاقل اسون میشه
یسال ک اقدام بودم اخرش ک خدا لطف کرد بهم پنج ماه ویار شدید داشتم حسرت ی اب خوردن داشتم
بعد اونم انقباضم شروع شد و استرس زایمان زودرس
الانم ک از ۳۳ هفته بچه iugr شده وزنش خیلی کمه رشدش کمه
هر دکتری یه چیزی میگه
سزارین نمیتونم بشم چون بیمارستان خصوصی شهرمون هیچ دستگاه و امکاناتی برا بچه نداره
دولتی هم ک میگه طبیعی. ولی توی طبیعی چون کوچولو هم هست خطر داره براش.
دکتر ب دکتر دارم میگردم هفته ای چند بار ان اس تی و سونو دالپر
چشممو دوختم ب دهن اینو اون ک ببینم چی میگن ک ببینم بچم سالمه یا نه
وزنش مهم نیس دیگه فقط میخوام سالم باشه
دیگه خسته شدم الانم دارم میرم ازمایش دفع پروتئین
درسته همه ادما یه گناهایی توی زندگیشون کردن ولی دیگه خدا خیلی داره امتحانم میکنه
نکنه بچم چیزیش بشه خدایی نکرده😔