مینویسم از روز های که سخت میگذرد:)
روز های که همش از کوره در میرم و مجبور میشم فیزیکی به سر وصورتم بزنم
دخترک کوچکم این روزا خیلی بی تابی می‌کند مدام باید او را بغل کنیم درست و حسابی شیر نمی‌خورد و باعث میشه همه ی فکر و ذکرم بهم بریزه
خوابش به کل بهم ریخته
به زور حرز امام جواد و اسپند می‌خوابه
این روزا خیلی سخته خیلی!
میدونم میگذرن و من دلتنگ این روزا میشم
خیلی سخته یه مادر ۱۸ ساله باشی دور از همه تنهایی زندگی کنی
تنهایی بچه بزرگ کنی🙂
خداروشکر همسرم در کنارمه ولی خوب یه وقتایی له دوتامون فشار وارد میشه
امیدوارم بتونم از این روزا لذت ببرم
هرچی نباشه دختر کوچولوم من و داره
نیاز داشتم اینارو اینجا بنویسم تا هروقت خستگی به سراغم امد بیام بخونمش

ای جان....مطمن باش این روزا میگذره زودتر از اونی که فکرشو بکنی..با همه سختی هاش میگذره...و بر میگردی و به این روزا فکر میکنی و لبخند میزنی در حالی که دختر کوچولوت دیگه خانم شده...

منم دقیقا حال وروزم همینه،از وقتی زایمان کردم روزی نبوده که گریه نکنم

وای دقیقا مث من دست تنها و دور از خانواده اونم با بچه ای ک همش جیغ و داد میزنه🥺
ینی روزی بیاد ببینم ساکت باشه جای تعجب داره

🥲منم عین تو ام بااین تفاوت ک شوهرم پیشمون نیست و دلمون خوشه ب اینکه عصر و سر ظهر زنگ میزنه قربون صدقمون میره
تازه من مجبورم عین اواره ها از خونه بابام برم خونه پدر شوهرم از اونجا بیام خونه بابام و توی این رفت و امد ماشینمونو هم شوهرم برد سرکار و نمیذاره تنهایی خونه خودمون بمونیم🥲 همشم مسولیت نگهداری بچم بر عهده خودمه تنها زمانی ک میذارم نگهش کنن یعنی خواهش میکنم ک نگهداری کنن ازش زمانیه ک میخوابونمش میرم یه دوش۱٠دیقه ای کنم و بیام بیرون ک اون بین هم یا خوابه یا اگه بیدار شده بغلش کردن🥲منم گاهی خسته میشم داد میزنم ناخواسته میکوبم تو سر خودم ولی شب ک میشه تا صب چند بار بیدار میشم بوسش میکنم دخترمو و بوش میکنم🥲واقعا مادر بودنم سخته 🥲

دخترا سلام.. اگ فرزند اول تونه! اصلا نگران نباشید..گاهی داد بزنید گریه کنید.. ب خودتون حق بدید خسته بشید..
اتفاق مهمی تو زندگیتون افتاده..شما پناه یه انسان بی پناه شدید.. کار خیلی ارزشمندیه... و البته کمی سخت..
اما
بهتون قول میدم خیلی زود میگذره..هیچکدوم از این ناراحتی ها و اذیتها هم یادتون نمی مونه😃

منم عین توام ولی تفاوت ام باهات سنمه که تقریبا دوبرابرت سن دارم