سخت‌ترین جای مادر شدن تو این چند ماه برای من دیشب بود که مجبور شدم لباسای کوچیک شده شاهان که با عشق برای سیسمونیش گرفتم و بزارم تو ساک یه روزی تو شکمم بود یه وقتی لباساش بهش بزرگ بود الآنم همه کوچیک شده به سرعت برق و باد داره بزرگ میشه دلم برای این روزا تنگ میشه عمیقأ ترس از دست دادنشو دارم ذوق بزرگ شدنش و هم دارما ولی میترسم از بزرگ شدنش و دور شدنش از من🥺

ای جان
فقط ترسشو از خودت دور کن از وجودش لذت ببر

ای جانم منم همین طور

منم همین حس رو دارم
همش دخترمو بغل میکنم میگم‌زودی بزرگ نشو همین قدری بمون برام
بزرگ بشه میترسم دور بشه
بغضم میگیره

عزیزم حستو درک میکنم🥺
یه سوال بی ربط هم دارم اگر جواب بدید ممنون میشم چون دیدم پروفایلتون کرجه میپرسم
پسرتون رو پیش کدوم متخصص اطفال میبرید راضی هستی؟
من که پیش هر کی میرم هیچ تاثیری نداره خسته شدم از این دکتر و اون دکتر

وای منم همه این ترسارو دارم نمیدونم باهاش چیکار کنم

منم همین ترسو دارم دیگه از حس ترسم گذشته همش نگرانم از من دور بشه نمیدونم چرا میترسم ینفر از من بگیرتش دارم دیوونه میشم اصن🤦🏻‍♀️

زندگی همینه خواهر انشاالله تنش سالم باشع ❤️

خدانکنه،چرا باید ازت دور بشه🙁😐

انشاالله خدا همیشه برات نگهش داره