من حس میکنم افسرده شدم ..نه دلم میخواد جایی برم نه میخوام کسی بیاد خونم ..خیلی خستم ..حال جایی رفتن ندارم ..یه شب با شوهرم رفتم بیرون انقدر استرس داشتم که بیدار نشه شیر نخواد با اینکه شیر خشکشم اماده کرده بودم …قبلا ورزش میکردم دوچرخه سواری میکردم ..به خودم میرسیدم خیلی …الان چی ..پسرمم خیلی اذیتم میکنه ..شبا نمیخوابه تا میذارمش تو جاش بیدار میشه ..خیلی کلافم …امشب خونه مامانم اومدم برای واکسنش ..تونستم موهامو شونه کنم ..با اینکه شوهرم خیلی کمک میکنه با اینکه تمیز کار میگیرم با اینکه مامانم دو روز یه بار میاد بچه رو میگیره و با اینکه خالم یه روز در میون میاد صبح ها تا ظهر میگیرتش من خیلی خسته شدم …شاید اگه بد خواب نبود من اینقدر اذیت نمیشدم ..دیشب ۱۰شب تا ۳/۳۰ بیدار بود ..امشبم فک کنم همینه با اینکه واکسن زده و استا خورده نمیخوابه …..خدایا ناشکری نمیکنم ولی واقعا اگه برگردم به عقب حتی بهش فکرم نمیکنم ..ولی الان میگم خدایا شکرت 😭

۱۳ پاسخ

سلام عزیزم خسته نباشی اصلا خودتو اذیت نکن و انرژی منفی به خودت نده منم این روزارو گذروندم ولی نگران نباش منم پسرم تا سه ماهگی خیلی اذیت میکرد جایی ک حتی میگفتم من دیگه نمتونم یه شب انقد جغجغه شو تکون دادم ک اروم بشه اروم نمیشد انقد باهاش زدم تو سرخودم خوردشد الان به اون دوسه ماه اول میخندم نمیگم الان خوبها ولی خوابش تنظبم شده بهتر شده شما که میگی کمکی داری خاله مامانت میان استفاده کن من تا پامیشم پسرمو میزارم تو کریر باخودم میکشم از این اتاق جم میکنم تا اون اتاق و اشپزخونه اونم تو کریره🤣 وسط کار میخوابه میزارم تو جاش باز بیدار میشه باز با کریر تاب میدم تا یه ناهار درس کنم یا شام ولی دیگه میدونی چرا بهتر شدم چون دیگه بگذشته فکر نمیکنم زندگی جدید شرایط جدیده دیگه نمینونی الان دوچرخه سواری کنی بجاش کارای دیگه بکن الان بچه اومده تو اونو خواستی پس باید با شزایطتت وفقش بدی حتی بنطر من اگه کمکی داری دوچرخه سواریم میتونی بری تازه من بچمم فقط شیر خودمو میخوره شیسم نمیگیره 😫شیر خشک اگه میخوره ک با شیشه بزارش خونه مامانت تنهایی یه پیاده روی هم برو برای حال روحیت خوبه از افسردگی جلوگیری میکنه امید وارم تونسته باشم یکم ارومت کنم هرچند سخته ولی چاره ای نیس فقط نیاز به صبر داره تا کم کم به محیط عادت کنی انشالله که موفق میشی😘

دختر تو با این شرایطی که گفتی نباید خسته باشی اگه شرایط مارو داشتی چی میگفتی خواهر😭😭😭

خوشگلم خیلیا حسرته این بیدار موندنارو دارن🥺 خدا برات حفظش کنه اینجور بچه ها که اولا بی تابی میکننرفته رفته خیلی بچه ارومی میشن نترس😍

شما به تراپیست احتیاج داری عزیزم وگرنه با این همه کمکی اصلا شرایطت بد وخسته کننده نیست

واما مثلا من بااینکه یک دخترمدرسه ای دارم بااینکه یک دختر۶ساله دارم ک اونم میره مهدبااینکه شوهرم اصلا کمک نمیکنه وپادرد شدید وکمردرد گرفتم بعدزایمان چون۳تاآمپول فشار بهم زدن هیچکس کمکم نمیکنه هیچکس بچمو حتی دوساعت نمیگیره که مثلا من برم بازار براخودم لباس زیر بگیرم چون‌لباس زیرام بعدبارداری وزایمان کوچیک شدن،چون غش میکنه نفسش میره،، ناهاروشامم باید آماده باشه بچه هاهم باید مرتب وتمیزباشن کارامم خودم میکنم تمیزکارنمیگیرم خالمم نمیادکمکم صبح ها،شبهاهم اکثراخواهرشوهرم ودختراش میان شب نشینی ودیدن بپه ها که اگر خونه تمیزنباشه اوووه تمومه😶‍🌫️تازه بعضی وقتا میرم خونه مامانمم تمیزمیکنم چون مامانم ناراحتی قلبی داره نمیتونه،بازم میگم خداروشکربخاطر همین روزمرگی های تکراری وخسته کننده ولی شیرین💖🙏🤲

حتما برو پیش تراپیست چون شرایطت بد نیست و قرارم نیست پسرت تا آخر بی خواب بمونه همه ی اینا نشونه ی افسردگی بعد زایمانه…

اخی عزیزم
نگران نباش همه ما داریم این چالش ها رو پشت سر میزاریم
قطعا سخته
بچه خودمم خیلی اذیت میکنه الان دارم از بیخوابی میمیرم و ۴ ساعت در روز میخوابم
ولی میگم اشکال نداره میگذره
گریه میکنه شیر میدم بالا میره
بعدش هی زور میزنه گرررریه میکنه قرمز میشه اخه رفلاکس داره دکتر براش شیر خشک نوشته
ولی میگم خدایا فقط سالم باشه

عزیزم جای مه باشی چی میگی مامانم هی ی هفته پیشم بود و رفت هیچکسم ندارم نه خواهر ن کسی تمیز کاریم خودم انجام میدم کسیم نیست بگیره بچرو

منم بعضی وقتا میگم کاش یکم دیرتر حامله میشدم بااینکه سه سال تمام تو مطب دکترا بس نشستم خدا بهم بچه بدع
خدا هم تو کار ما مونده

باز هم خداروشکر کمک داری منی ک ن مامانی دارم کمکم کنه نه تمیزکاری چی🥲

عزیزم شرایط منو داری بچمو شبا میگیرن کامل پیش مادر شوهرم روزام همش خوابه ولی ی خستگی تو بدنم هست روحم خستس حالم اصلا خوب نیست

تو افسرده شدی فقط وگرنه شرایطت سخت نیست و اینهمه کمکی داری

شرایط همه ما اینجا یکسانه و داریم این روزا رو میگذرونیم تازه من نه مامانم میتونه بیاد بچه رو نگه داره و نه خاله ای در کاره🥲چاره ای نیست جز قوی بودن باید قوی باشیم تا در آینده بچه هامون ازمون یاد بگیرن و اینکه بچه بیاد تو ۴ ماه یه کم راحت تر میشی نگران نباش❤️

سوال های مرتبط

مامان لیا❤️👶🏻 مامان لیا❤️👶🏻 ۸ ماهگی
🥺🥺ومنی که امروز از خودم و مادرشدنم بیزار شدم😭😭😭لیا از ۳ شب بیداره و فقط در حد ۵ دقیقه چرت میزنه و گریه میکنه از صبح هم چندین بار استفراق از دماغ و دهنش زده بیرون اصلا نه خودش خواب داره نه من 😔منی که هر روز به خودم میرسیدم موهامو اتو میکردم منی که شغلمو که خیلی دوسش داشتم و درامدی عالی داشتم منی که همه از مرتب بودنم و اندامم تعریف میکردن حتی تو ۹ ماه بارداری هر کسی میدید تعجب میکرد نه ورمی نه لکی نه ترکی هرکی میدید میگفت خیلی حاملگی بهت میاد خیلی شیک حامله شدی🤭 منی که همیشه سرحال بودم منی که هر روز با شوهرم میرفتیم بیرون منی که انقدر خواب دوست داشتم منی که هزاران چیز دیگه حالا تبدیل شدم به یه زن که ۳ ماهه نتونستم حتی برم بغل شوهرم باهاش حرف بزنم با خیال راحت چه برسه به رابطه و بوس ....شدم پوست و استخون به خاطر رژیم چون دخترم کولیک و رفلاکس داره از کت و کول افتادم انقدر که بغلش کنم و راه برم درحد ۵ دقیقه حموم میکنم و نمیرسم موهامم شونه کنم ۳ ماهه نتونستم ۲ ساعت مفید بخوابم همش خواب و بیداریم همش خونم و شوهرم خودش میره بیرون منم باید بابچه سروکله بزنم زیر چشام گود افتاده کل لباسام گشاد شدن ازبس لاغر شدم روحیمو کلا از دست دادم از شوهرم گرفته تا هر کس دیگه ای که منو میبینه میگه چرا اینجوری شدی بهم ریختی .ومنی که کاملا مستقل بودم الان کلا تو خونه زندانی شدم چون یه بار با بچه رفتم بیرون از دماغم اومد بیرون و با گریه برگشتم خونه چون بچم گریه و بیقراری میکردو با بچه و کار خونه سرو کله میزنم ....اصلا ناشکری نمیکنم یه تار موی بچمو با دنیا عوض نمیکنم ولی خیلی خستم خیلی امروز به معنای واقعی میگم که من کم آوردم
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
سلام مامانا دختر من یه مدتیه که شب از ساعت یازده که میگذره یهو خیلی بی‌قراری می‌کنه هی گریه می‌کنه و اشتهاش باز میشه با اینکه از صبح تا شب خیلی کم شیر میخوره و خیلی بی اشتهاس شب که میشه یهو خیلی عصبی میشه و میخواد شیر بخوره اونم با گریه و عصبی سینه قبول نمیکنه و سرش رو برمی گردونه با شیشه شیرم با گریه میخوره اونقدر این کارو کرد که مجبور شدم با شیشه بهش بدم شیرو که الان سینه نمیگیره کلا والا نمیدونم چیکار کنم دلیل این بی قراریاش و این کاراش چیه چندتا دکترم بردم گفتن نباید بهش شیشه میدادی ولی من نمی‌تونستم تا صبح گریه کردناش رو ببینم با اینکه از صبح تا شب دو سه بار سینه میخورد اونم بزور و سه چهار دقیقه شبا هم نمیگرفت و با اعصبانیت گریه میکرد و مجبور شدم با قطره چکان و قاشقم قبول نمیکنه یعنی چند روز پیش گفتم از صبح تا شب بهش با قاشق شیر بدم تا سینمو باز بگیره تا شب با قاشق دادم شب که شد اونقدر گریه کرد و قاشق رو قبول نکرد و سینه رو قبول نکرد و جیغ کشید بازم تسلیم شدم و تو شیشه بهش شیر دادم تو رو خدا اگه تجربه ای دارید یا چیزی میدونید بهم کمک کنید خیلی در مونده شدم با اینکه شیر دارم این کارا باعث شده که کم کم شیرم داره کم میشه😭😭😭😭