میگم من از دست دخترم دیونه شدم هرروز غروب می‌ره جلو در با دختر طبقه پایینمون بازی کنه اونم خیلی بچه تخسیه تا وقتیکه تنهاست دوستاش نیومده میچسبه به دختر من دوچرخشو سوار میشه بعد ک دوستای خودش میان به دخترم میگه من باتو بازی نمی‌کنم قهرم باهات دخترمنم میمونه ناراحت میشه گریه می‌کنه دوباره فرداش میشه دخترم میگه مامان من میخوام برم با دختر همسایه بازی کنم بنظرتون چیکار کنم حس میکنم دخترم اعتماد بنفسشو از دست میده اینجوری بدبختی دختر منم همش اویزونه اینچ اونه ک بیان باهاش بازی کنن اصلا تنها بازی نمیکنه بنظرتون چ کنم؟؟؟

دختر من با خواهر زاده ام اینجورین اون یه سال بزرگتره کلی سو استفاده میکنه ازش کلی اسباب بازیاشو خراب میکنه تا دو سال پیش که کلی کتک میزد دخترمو تا من دهن باز میکردم مامان و بابام و خواهرم میگفتن تو دعوای بچه ها دخالت نکن خودشون کنار میان الان که دخترم از خودش دفاع میکنه میان دختر منو دعوا میکنن که کتک زدن خوب نیست و فلان

وای عین پسر منه خدایی دیونه شدم دیروز به همین خاطر با شوهرمم دعوام شد از دستش چند تا بچن تا باهم نیستن با پسرمن به محض اینکه همو دیدن پسرمو ول میکنن اینم هی نگاشون میکنه واقعا بخاطرش استرس دارم هر روز

ببرش مسجد تا دوستای جدید پیدا کنه بچهای من تو مسجد کلی رفیق پیدا میکنن
واسه خودتم خوبه کلی دوست پیدا میکنی البته باید حتما مستمر غروبا بری

بهترین راه اینه نذاری بره کوچه بازی کنه
بچه های ک کوچه بزرگ‌میشن خیلی بی تربیتن تو خونه مشغولش کن نره بیرون

کاملا درکت میکنم خیلی سخته من که کم آوردم دخترم خیلی لجبازی میکنه مثلا میگم توم مثل خودشون برخورد کن تو رو بازی نمیدن توم بازی نکن یا کسی میزنتش این نگاه میکنه فقط بعدا به من میگه 🙁

بنظرم قشنگ باهاش حرف بزن من شده که پسرم توی این جور موقعیت ها قرار گرفته باشه منم اون لحظه یا خودم میرم توی بازیشون شرکت میکنم یا خودم تنها باپسرم بازی میکنم

منم دخترم با اینکه بزرگ شده ولی هنوزم این حسو داره و البته ک دختر داداشم همینجوریه....باهم خیلی دوستن و صمیمی اما جای شلوغ باشه دخترداداشم میره با بقیه اینم غصه میخوره ینی خیلی روش تاثیر گذاشته