۶ پاسخ

عزیزم بچه ها در حال رشدن و همونطور که جسمشون تغیر میکنه حالات روحیشونم تغیر میکنه و متفاوت میشن دخترتون هم شمارو دوست داره هم پدرشو فقط خلقیاتشون همش در حال تغیره و این اصلا تعجب اور یا باعث افتخارو این چیزا نیست لطفا حرفای مادرشوهرتو جدی نگیر و بگو من عاشق اینم دخترم وابسته باباشه عشق میکنم حس بینشونو میبینم تو خونه همش درکنار شماست وقتی باباشو میبینه دوست داره بیشتر با باباش وقت بگذرونه ❤️

واقعا به این چیزا اهمیت میدی یعنی الان اون دوره هست بچه هم باباشو دوس داره هم ماماشو هم اطرافیان الان هم نمیشه گفت باباییه ماماییه بچه بزرگ بشه درک میکنه که کدوم خوبن اونو دوس میدارا الان شما یا پدرتو بیشتر دوس داری یا مادرتو چون درک داری میفهمی بچه هم بزرگ بشه میفهمه بعد بچه این سن دنبال بازی کردنه فقط بابارو هم کمتر از مادر میبینه فک میکنه قراره بره ولی مادرو فک میکنه همیشه کنارشه

دختر من ب شدت باباییه شبا حتما باید بچسبه ب باباش و بخابه وقتی باباش خونس فقط میخاد با اون بازی کنه وقتی گریه میکنه فقط بغل باباش اروم میشه و…..

عزیزم اول و آخر پسر یا دختر طرف مادره چون پدرش روزا پیشش نیست حس دلتنگی داره بهش دختر منم نه تنها به باباش نسبت به همه همینجوره بعضی وقتا احساس میکنم هیچ حسی بهم نداره ولی بزرگ بشن خودشون طرف مادرن

دختر من فعلا که مامانیه
عزیزم بنظر من هییییچ کس جای مادرو برا بچه نمیگیره نگران نباش
و اینکه بچه ها عاشق بازی اند، هرکی بیشتر باهاشون بازی کنه بیشتر دوسش دارن، پایه دخترت باش شاید بهتر شد

مادر شوهرا کلا کرم دارن ولش کن

سوال های مرتبط

مامان فرشته ها🧚🌈👼 مامان فرشته ها🧚🌈👼 ۲ سالگی
سلام قشنگا حالتون خوبه ؟
میگم مادرشوهرم بچه هاشو خیلی لوس کرده،مثلا صبحانه برای دختر22سالش بلله درست می‌کنه که اذیت نشه ،یا مثلا استانبولی رو گازه ،خودش نمیره بریزه و مامانش می‌ریزه و براش آب و ماست میده که بخوره،یه جوری رفتار می‌کنه انگار دخترش مشکل حرکتی داره و باید این کارهاشو کنه،البته فقط دخترش نیستا با پسراشم همینجوریه،اصلا نمیزاره بچه هاش کارهاشونو کنن،مثلا وقتی من تازه ازدواج کرده بودم میرفتن چند هفته دهات میموندن و به من و شوهرم میگفتن برین بمونین پیش بچه ها،منظور از بچه ،یه دختر18ساله و یه پسر34ساله بود،و من میرفتم غذا میپختم براشون و خونه رو تمیز میکردم،بعدش که باردار شدم دیگه به من نگفتن،و خاله ی شوهرم می‌رفت کارهاشونو میکرد،یعنی دخترشون که 18,سالش بود نمیتونست یه غذا برای خودش وداداشش بپزه و یه نفر دیگه رو اسیر میکردن که بهشون سرویس بده،البته الآنم که 22سالشه همینه
بعد مادرشوهرم هرجا میشینه میگه عروسم تنبله،یواشه و ....
توقع دارن من کارهای خودمو کنم و برم به اونا هم رسیدگی کنم