۸ پاسخ

وای چ قشنگ‌‌....امان از طعنه ها و احسنت که ثابت کردی قوی هستی🥰😘

عزیزم چ عکس قشنگی

دقیقا منم همینطور دخترم جدیدا ی دفه میاد پیشم میگه مامانی بغل یا مامانی بوس بعد میره خیلی بامزس حرکتش🥰🥰🥺❤️

بسیار زیبا ...الهی که تنتون سالم و دل تون خوش

نیش وکنایه روخوب اومدی من ک هنوز نمیتونم حرفا مادرشوهرمو یادم بره کمکم میکردا ولی هنوز ک هنوزه برام بزرگتری میکنه دایه مهربونتره مادر

ماشاالله ب هر دو تاتون
چ زیبا نوشتی احسنت بر تو

جوووووون دلم😍🥺
یه مامان قوی و زیبا 🤍

عزیزم.حالاپسرمن چون رفلاکس وکولیک داشت عادت داشت بغلم بخوابه.توبغلم چنان خوابش میبردمنم رومبلی نشسته.بابام می‌گفت مدیونی تکون بخوری مبادابیداربشه.،😃بذاربخابه مهرسام خوشگل.

سوال های مرتبط

مامان رمان نویس✍🏻 مامان رمان نویس✍🏻 ۳ سالگی
&محکومم به عشقت&پارت 75یک چیر الکی همه چیز رو بهم زدم وقتی که حتا دختر عمم جلوی چشمام گریه کرد و من پسش زدم چون من دلم گرفتار قلب یارم بود
هیچجوره نمیدونستم از دستش بدم هیچجوره وقتی شنیدم براش خاستگار امده دیوونه شدم بهم ریختم بابام رو مجبور کردم بیایم خاستگاریش ولی اون بهم بی اهتنایی میکرد انگار دلش. با من نبود وقتی که فهمیدم کی دیگه رو میخواسته داشتم میمردم برام خیلی سخت بود ولی هرجوری بود باید مال خودم میشد برای همین سفت سخت پافشاری کردم رفتم ساختگاریش پدرمادرش راضی بودن الا دختره براش، بهترین عروسی رو گرفتم شب عروسی وقتی دیذم مثل بند بید میلرزه و گریه میکنه دلم براش رفت نمیتونستم تحمل کنم اشک چشماشو بیبنم ولی غرورم رو هم داشتم نیتونستم فوری بهش بگم عاشقشم ترس سنگینی داشتم که منو پس بزنه برای همین اصلا اعتراف نکردم شب عروسی رفتم پامو با تیغ زدم تا بیشتر عذاب نکشه نمیدونستم چیکار کنم که دیگه نه ازم بترسه نه گریه کنه هرفکری که به زهنم میرسد کردم تا صبح دم اتاقش نشسته بودم وقتی صدای گریه هاش رو میشنیدم میشکستم نمیتونستم تحمل کنم درو شکستم امدم تو با دیدنش که رگشو زده بود دنیا روی سرم خراب شد هل کرده بودم فوری بردمش بیمارستان خیلی عصبی بودم معلوم بود به خاطر چی این کارو کرده اون روز که تو بیمارستان بیهوش بود با خودم دوتا چهار تا کردم من نمتونستم ازش دست بکشم یا بزارم بره کنار اونی که میخواد بمونه برام سخت بود عذاب کشیدنش تحمل اشک داخل چشمش رو نداشتم نمیتونستم چی بگم که اروم بگیره وقتی بهوش امد انگار دنیا رو بهم دادن وقتی بردمش خونه کلی فکر کردم واقعیتو بهش بگم یا نه نمیتونستم انگار جرعت عشقمو به زبون بیارم نداشتم برای همین اون حرفای مسخره رو بهش زدم تا کمی اروم بگیره
مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
چالش بعدی دفع شماره ۲ ( مدفوع) بود 😓😓 شماره ۱ بعد چند روز دیگه خطا نداد ولی مونده بودم چطوری شماره ۲ رو بهش یاد بدم چون یا تو شلوارش انجام میداد یا دیر خبر میداد....
خدا خیرش بده یه مادری گفت از برچسب حیوانات استفاده کن. منم براش برچسب گرفتم و هر بار که میرفت سرویس عکس یکی از حیوانات میچسبوند به کاشی....
منم براش قصه میگفتم که مثلا این حیوونا هم باید جیش و پی پی کنن آریا بهشون نشون بده چطوری این کار بکنن... اونم میشست رو صندلیش و الکی به خودش زور میزد تا به مثلا به حیوونا یاد بده 😅😅😅 این وسط شماره ۲ هم میکرد و تازه یاد گرفت که خودش میتونه مدفوعش کنترل کنه
یه قصه هم از اول براش گفتم این بود که این جیش و پی پی ها باید برن خونشون و ما باید کمکشون کنیم برن خونه لالا کنن... واسه همین بعد هر بار ما باهاشون خداحافظی میکردیم و دست تکون میدادیم آریا هم میگفت لالا لالا...😄😄😄( یعنی برین خونتون لالا کنید)
شورت های رنگی هم براش گرفتم که اونم موثر بود در یادگیریش
شورت آموزشی اصلا استفاده نکردم چون بنظرم بچه ها باهوشن و متوجه میشن چون میبینن که جیش کردن ولی شلوارشون خیس نشده.
تا یه مدت هم خونه کسی جز پدر و مادرم نمیرفتم که از پوشک و شورت اموزشی استفاده نکنم.
الانم که دو هفته گذشته خونه هرکی میریم خودم ازش مدام میپرسم حتی گاهی که مقاومت داره با همون قصه ها با خودم همراهش میکنم و میبرم دستشویی که یه وقت حواسش پرت نشه و خودش خیس نکنه.
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
پسرک در برج آفتاب
اول کلییی شن بازی کرد
بعد با زحمت نصف میان وعده ای که براش برده بودم رو تونستم بهش بدم. (ناهارش رو خونه داده بودم و بردم خودمونم همونجا ناهار خوردیم)
بعدش رفتیم طبقه بالا که آرایشگاه کودک داشت. اسمش رو گذاشتن تو نوبت و چهل دقیقه ای طول کشید که توی اون مدت رفتیم شهربازی که همون طبقه بود.
درنهایت نوبتمون شد. صندلی ها همه به شکل ماشین طراحی شده بودن. آرایشگرها دوره های ارتباط با کودک گذرونده بودن. بهداشت محیط خوب بود. برای هر کودک یک مانیتور روبه روش وجود داشت که میتونستیم انیمیشن موردعلاقه ش رو انتخاب کنیم. انتخاب ما گوکوملون بود.
خداروشکر همه چیز به خوبی پیش رفت و رایان با آرایشگر و محیط ارتباط خوبی گرفت. نتیجه کارم توی تصویر می بینید.
این دومین بار بود که موهاش رو کوتاه کردیم.
بار اول آرایشگاه کودک توی مجتمع اوپال و این بار هم اینجا که البته نتیجه اینجا راضی کننده تر بود.
عکس های سمت راست هم اولی شهر شنی
و باقی شهربازی هست
مامان ❤️فاطمه❤️ مامان ❤️فاطمه❤️ ۲ سالگی