لطفا نظراتتونو بهم بگید ممنون میشم ❤️
من تو یه شهر غریب تکوتنهام و بسختی دارم دخترمو بزرگ میکنم چون دیسک گردن دارم بخاطر همین گردن و دستام بشدت درد میکنن
چند روزه کلا بخاطر پریودی و دلتنگی و این داستانا خودمم حوصله ندارم زیاد با دخترم بازی کنم
هر روز یه نیم ساعت یک ساعتی میریم پیاده روی پارک ولی چون دخترم کوچیکه و اکثرا بچه ها گروهی اومدن کسی با دخترم حتی حرفم نمیزنه من خودم با بچه های دیگه حرف میزنم بلکه با دخترم دوکلمه حرف بزنن از تنهایی دربیاد و کلا اجتماعی بشه و از ادما نترسه ولی خب جز دوبار اونم درحد چند کلمه کسی باهاش حرف نزده
حالا از دیروز که خودمم حالم بده دارم فکر میکنم حتمااااا دخترم یه خواهر برادر میخواد اینجوری اصلا نمیشه.
دارم به این فکر میکنم که کی بدنیا بیاد؟ دو سالگی یا سه سالگی؟
درسته پاره میشم از هر لحاظ ولی بخاطر دخترم چاره ای نیست . نه من اونقدر توان دارم ۲۴ ساعته باهاش بازی کنم نه خودش دوست داره اونقدر بامن بازی کنه
میگم دوسالگی که دخترمو از پوشک و شیر گرفتم اون یکی دنیا بیاد چطوره؟
کسی تجربه ی این مدلی داره؟ بنظرتون چطوره؟
واقعا دوست ندارم یه بچه بره مدرسه دوباره یکی دیگه به دنیا بیاد این مراحل طی کنیم حداقل باهم همبازی میشن اصلا دعوا میکنن ولی سرگرمن

تصویر
۱۴ پاسخ

ببین منم شرایط تورو داشتم
دومی رو اوردم که بچم تنها نباشه از چاله افتادم تو چاه
وحححشتناکه دو تا بچه

بنظرم بذار دوسالش بشه بعد اقدام کن

فاصله سنی ۳ سال خیلی عالیه اگه بتونی

از پس این بر نمیای چطور دومی رو میخوای اونم با این فاصله سنی کم

فاصله سنی سه سال عالیه عزیزم
اما شهر غریب خیلی سخته مامان نیکا

سلام عزیزم.منم طرز فکرم مثل شما بود واسه همین وقتی دختر اولم ۲۰ ماهش بود دومی رو باردار شدم به خواسته خودم که با ام بزرگ بشن و بچم هم بازی داشته باشه.اما بچه با بچه فرق میکنه من دختر اول خیلی آروم بود اصلا اذیتم نکرد نا تو بارداری و نه بعداز زایمان.
اما بچه دومم پدر منو درآورد هم تو بارداری هم بعدش واقعا خسته شدم افسرده شدم داغون شدم عصبی شدم در واقع با این اوضاع در حق هر دو تا بچه ام بد کردم.
بزار بچه اولت یه مقدار بزرگ تر بشه بعد چون واقعا سخته .

سه سالگی بهتره به نظرم

ببین به توان خودت فک کن
بنظر من خیلی سختع
قرار نیس همش باهاش بازی کنی سعی کن خییلی کارا رو باهم انجام بدید بشه پایه خودت
باهم مثلا برید استخر
منم خیلی وقتا به دومی فک میکنم ولی من دیگع توانشو ندرم
بارداری سخت و افسردگی بعد از زایمان و و و و.... انقد این مدت سرم اومده نمیتونم به دومی فک کنم

اگه خدا صلاح بدونه بخواد بهم بده از ۱سالگی اقدام میکنم تا بدنیا بیاد همون میشه دوسال

والا دوست عزیز من باهاتون مخالفم
بزار این یکی به قول خودتون یکم پارک و مهد و ... بده بعد
منم غریبم و دخترم کلاس دوم شد بعدی رو آوردم و خیییلی راضی هستم
بچه ی بعدی رو بیاری ۹ ماه بارداری و یکسال تر و خشک کردن اون تا یکم جون بگیره و این طفلی هیچی از بچگی نفهمیده آدم باردار و نوزاد دار حوصله بچه ی بزرگتر رو کمتر داره ( مخصوصا بدون کمکی )
انتظار نداشته باش بچه های پارک تو این سن باهاش بازی کنن این خیلی کوچولوئه
بزار دوساله بشه بیریش پارک دیگه خونه نمیاد
بزار بچگی کنه بازم صلاح با خودته گلم

به نظر من اول به توانایی خودت نگاه کن .... واقعا سخته
به زبون آسون دو تا بچه
دخترتون ببر مهد هایی که از نوزادی قبول میکنن بچه ها رو .... روزی یک ساعت دو ساعت بازی کنه و آشنا بشه از دو سه سالگی هم که همه مهدها بچه ها رو قبول میکنن
قرار نیست دو تا بچه بیاری با هم بازی کنن
قراره برا دوتا بچه وقت بگذاری کامل از خودت بگذری

همون دو سالگیش اقدام کن منم قصدم همینه
دختر عمم خیلی راضیه میگه اصلا نیازی نیست من باهاشون بازی کنم
الان اختلاف دخترام چهار ساله زیاد با هم بازی نمیکنن

من با فاصله یک سال آوردم خیلی سخته چون اولی پسر و شیطون ولی شما بچه اولت دختر و شرایط فرق میکنه دو سال خوبه تا اون بخواد دنیا بیاد اینم سه سالش شده

من خودم اختلاف اولی دومی حدود۴سال

سوال های مرتبط