۹ پاسخ

منم خیلی تنهام،با اینکه تو شهر خودمم،با اینکه خانوادم کنار گوشمن،فقط شوهرمو دارم،بازم خدا رو شکر.

دختر گلم اینجوری ک کنی خودتو داغون میکنی ولش کن میگذره بچم بزرگ میشه میدونم خسته ایی همه ما والله خسته ایم منک بعضی وقتا شوهرم نباشه دیونه میشم بااینکه خونه مامانم میرم

چقد مثل منی بی مادر و بی خواهر و بی کس

همدردیم عزیزم نگران نباش اینم تموم میشه

منم تنهام پسرمم خیلی اذیت میکنه اما بریم بیرون خوشش میاد چرا خودتو حبس کردی

عزیزم بچه منم بد قلقه ولی بیرون هم میرم مهمانی میرم.خیلی سخت نگیر.این روزا میگذره.

عزبزم از شير شب بگير درست ميشه الان وفتشه هرچي دير تر بگبري سخت تر بعد برو مهماني چرا نميري

تصویر

خوب واسه خودت با همسرت برین بیرون.همش تو خونه که ادم دق میکنه.شهر غریب هستی؟

مشکل بچت چیه؟
بزار تو کالسکه ببرش بیرون

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۷ ماهگی
میخوام بگم مادر بودن و زن بودن چقدر سخته، بخوای نخوای باید قبول کنی باید مسئولیت پذیر باشی درک کنی، صبر کنی، بی خوابی بکشی و از همه مهمتز حوصله داشته باشی...
واقعا درسته که مادر بودن تنها شغلیه که نه مرخصی داره نه حقوق...
امروز با درد پریودی از خواب بیدار شدم از طرفی سرما خوردگی گرفتم گلو درد دارم بعد زنگ زدن یسنا رو بردم واکسن زدن تا نزدیکای ظهر حالش خوب بود بعد بیقراری هاش شروع شد🫠
شوهرمم سرما خورده براش سوپ گذاشتم فرنی با دارچین براش درست کردم از شدت بدن درد خوابش نمی‌برد پکیجامون خراب شدن مجبور شدم خودم تنهایی بخاری هارو روشن کنم حمومش کردم همه جاشو ماساژ دادم بعد بهش سوپ دادم خوابید مادر شوهرمم تازه شیمی درمانی شده به شدت بی حال گوشه ی خونه افتاده اونم بردم حموم غذاشو دادم گذاشتم استراحت کنه این وسط دخترمم همش بی قراری می‌کرد تا نهار درست کردم و یکی یکی غذاشونو دادم خودم نتونستم چیزی بخورم تا الان از سه تاشون پرستاری کردم الان خوابیدن خودم انقدر حالم بده که خوابم نمی‌بره اصلا توان اینو ندارم برم واسه خودم یکم سوپ گرم کنم از طرفی نمیتونم بخوابم میترسم خوابم سنگین بشه یسنا تبش بره بالا انقدر خسته م انقدر درد دارم و حالم بده توان راه رفتنم ندارم و هر لحظه ممکنه مادر شوهرم بیدار بشه و حالش بد بشه مجبور شم ببرم بیمارستان...
ولی با همه ی اینا بازم خدایا شکرت🙂🤲🏻