۵ پاسخ

اعتماد کرده بهت نزار این اعتماد از بین بره اصلا

دختر منم همینجوریه

دقیقا پسر من همینه.کل دنیا بهش بگن این غذا بخور من بگم ضرر داره نمیخوره

پسر منم اینجوری با این تفاوت که منتظر تایید جفتمونه هم من هم باباش

پسر منم همینطوریه ، حالا بعضی موقع ها هم برعکس میشه فقط حرف باباشو قبول داره ، طبیعیه ، انگار دنبال حرف زدن و تایید همه هستن

سوال های مرتبط

مامان بنیامین مامان بنیامین ۳ سالگی
اونشب اومد جا پهن کنه من داشتم ظرف جمع میکرد دیدم دوتا تشک انداخته رو کولش داره میاره گفتم زهرا چرا صدا نکردی بیام کمکت گفت چرا مگه چیشده گفتم برات خوب نیست گفت چمه گفتم باردای اینو که گفتم شکه شد من اونجادهم شکم بیشتر شد که باردار نیست اما بازم صبر کردم توی این مدت هروقت میگفتم سونو دادی میگفت رفتم بسته بود رفتم متصدی نبود رفتم گفت باباش فوت مرده نیست من میگفتم مگه میشه اخه اما دیگه میدونستم یه خبزی هست این وسطا گفت فشار گرفتم فشارم بالاس گفتم قرص بهت داد گفت نه، ما هم این وسط براش کلی سیمونی خریدیم چون میدونستیم باباش اینا نمیتونن بخرن من کلی لباس و حوله و پتو ماشین و اینا و یه ست کالسکه و رخت خواب براش خریدم بابام هم گفت براش کمد میخره مامانمم لباساشو خرید،اما از دیدنشون خوشحال نمیشد من ک باردار بودم یکی برام یه چیز ساده میخرید کلی ذوق میکردم،هروقت بهش میگفتم چند هفتته میگفت 3ماهمه یه بار گفتم چطور تو اصلا سن بارداریت بالا نمیره