۱۶ پاسخ

بابا داستانتونو از قبل بنویسید که ما اینقد انتظار نکشیم😂😂😂😂😂😂😂

خدا نکشت تو فقط غذا خوردی که 😂😂😂حالا من اصلا نمیتونم بخورم معدم کوچیک شده

اون‌وقت میگه بیاید راز وزن‌گرفتن بچرو بهتون بگم😄 خب خواهر همش داشتی میخوردی

وای عالیه که خوابت گرفته

فقط بخور 😂😂😂🤣

یک دقیقه نخورببینیم چیشد😁😅

چه خوب خوابیدی

بقیش😂😂

خوش بحالت خوابت برد 😂😂جون گرفتی ک زور بزنی

پارت سه هم بزار ببینم دیگه چی خوردی

خوشبحالت من مردم و زنده شدم تا بشم شدم۳، ۴سانت 😭😭😭

🤦😂😂😂

چقد خوبی تو😂😂

جرررررررررر😂😂😂😂

خوردی استراحتم کردی با خیال راحت

واقعا😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم
مامان فاطمه مامان فاطمه روزهای ابتدایی تولد
پارت اول زایمان

سلام به همگی امروز یکم حالم بهتره خداروشکر اومدم از تجربه زایمان بگم
چهارشنبه شب اخرای شب بود ک کمرم یهو از درد میگرف مثل درد کمردرد پریودی شوهرم هی ماساژ میداد بهتر میشد باز دردش میپیچید زیر دلم خلاصه یه نیم ساعتی همینجوری گذشت که دیدم دردام داره پشت هم میاد، درد داشتم اما با دردم رفتم حموم زیر دوش و اومدم بازم دردم اروم نشد که هیچ ،پشت سرهم شده بود دقیقه گرفتم دیدم هر دو دقیقه انقباض شکمی‌ با درد نسبتا زیاد دارم که به اصرار شوهرم اومدیم بیمارستان اما اگه به من بود که میگفتم بزار درد بکشم تو خونه بعدش بریم بیمارستان از ساعت ۱۲ و نیم بود دردم نسبتا شروع شد تا ساعت نزدیک ۲ و نیم تو خونه بودم دیگه به کمک شوهرم حاضر شدم و رفتیم دنبال خواهرم که قرار بود همراهیم باشه تو بیمارستان
دیگه ۳ و نیم نصف شب بود رسیدیم بیمارستان و اومدم زایشگاه معاینه کرد و گف ۴ سانت بازی و نوار قلب بچه رو گرف دید انقباضاتم ۲ دقیقه ۲ دقیق ست
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان
پارت اول

شب سه شنبه یعنی ۳ مهر بود که بچه خیلی خودشو صفت کرده بود و من نمیتونستم بخوابم شوهرم بهم گفتش که دراز بکش شاید از صفتی در بیاد ساعت ۷ صبح بودش که من ادرارم گرفت گلاب بروتون رفتم دستشویی اومدم دیدم شلوارم خیس شد دست زدم دیدم خیسه خیسه شوهرم رو صدا کردم زنک زدیم به دکترم گفتش بیاین پیشه من بعد به خواهرم زنگ زدم گفتش که من بچه هارو دارم صبحانه میدم بفرستمشون مدرسه وسیله هارو آماده کنم بعد بیا بریم مطب دکتر من شبش رفته بودم حمام صبح دیگه نرفتم یه چیزی خوردم حاضر شدیم رفتیم دم خونه ی خواهرم ، خواهرم رو برداشتیم رفتیم طرف دکتر
دکتر معاینه م کرد گفتش که ۲ سانت بازی برو بیمارستان رفتیم بیمارستان بعد من و بستری کردن من اصلا درد نداشتم حالم خیلی خوب بود بعدش اومدن دوباره معاینه کردن گفت همون دو سا‌نتی بعدش روی اون بعدش روی اون توپا نشستم و یوگا با توپ انجام دادم 😅 اومد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی اون موقع ساعت ۷ بود با خواهرم حرف زدیم و اینا با هم گفتیم خندیدیم اینا شد ساعت ۱۰ بودش که دکتر اومد گفتش که دردی نداری گفتم نه داخل سرمم آمپول زد بعدش رفت ساعت ۱۱ بودش که من درد داشتم ولی قابل تحمل بود
ساعت ۱۱ و نیم بودش که داد میزدم یعنی انقدر درد داشتم دکتر اومد معاینه کرد گفتش که ۱۰ سانت شدی دکتر گفت زور بزن زور بزن ولی من همون موقع دردم آروم شد😂😂 دکتر گفت چرا زور نمیز
نی گفتم که درد دیگه ندارم گفتش که الان درد داشتی که گفتم نمیدونم درد دیگه ندارم دکترم همونجا وایستاد دوباره ۵ دیقه دیگه دردم گرفت گفتم درد دارم دکترم گفت زور بزن زور بزن من تا تونستم زور زدم خواهرم م بقلم بود