۱۱ پاسخ

روش خوبی امتحان کردی عزیزم

خدا صبر بده بهت 🥲

دقیقا پسر منم گشنس هیچی نمیدم حتی شیر انقد اویزونم میشه نمیدم تا غذا بخوره

چه حسی داره بزرگ کردن دوتا بچه باهم 😍😍

پسر من لب به هیچی نمیزنه😔

عاشق دوقلوام

ای جانم واقعا بچه های الان رو ب این روش باید غذا داد

نوش جونشون بشه کاش پسرم منم غذابخوره اصلالب نمیزنه

من نمیدونم اخه اینا گشنه آن ولی چرا نمیخورن واقعا پسر منم همینه

روش خوبیه برای غذا دان منم اونقدر نمیدادم خودم خوردنی شیرجه میزدن

لباس صورتیه نازگله؟

سوال های مرتبط

مامان ❤️آیلین ❤️ مامان ❤️آیلین ❤️ ۱۶ ماهگی
امروزمو خیلی بد شروع کردم هر چی دادم آیلین نخورد ک نخورد ایید داد زدم سرش ک فقط گریه میکرد خودمم فقط گریه کردم و خودمو نفرین کردم و کفر گفتم الانم دلم میخاد بترکه....
نگین ناشکری نکن...
دختر من بچه ای بود ک از 3 ماهگیش دیگه شیرو ول کرد 2 روزم شیر نمی‌خورد دنبالش نبود هیچ وقت بهانه شیرد نگرفت هنوزم ک هنوزه وزنش بشدت کمه و زیر نموداره
اینا رو گفتم ک بدونید چی کشیدم اون موقع هر روزم گریه بود وقتی رسید 7 ماه اینا ویگه بیخیال شیر شدم گفتم همی غذا هم بخوره بازم راضیم هر چند هر دکتری میبردم میگفت فقط شیر زیر 1 سال خوبه
حالا ک رسید ب 1 سال دیگه داره غذا رو هم ول میکنه 1 هفته تمامه هر چی درست میکنم لب نمیزنه و میریزم دور نفسم دیگه بند میاد همش ایقد استرس کشیدم ایقد من تلاش میکنم و بی نتیجه میمونه... شوهرمم ک پیشم نیس همش خودم تنهام و این فشارو برام بیشتر میکنه... مطمئنم داره رفته رفته غذا رو هم ول میکنه و من باز باید گریه هام و بدبختی هام شروع بشه....
آرزو داشتم برمیگشتم ب دوران مجردیم هیج وقت ازدواج نمیکردم هیچ وقت....
بچه ها خیلییی دلم پره خیلیییییی

سن
قد
وزن انومالی
مامان شــاهان🩵 مامان شــاهان🩵 ۱۶ ماهگی
امشب پسر یکسالم خیلی بی تابی میکرد،نمیدونم چ دردی داش هرچند دقیقه بیدارمیشد گریه میکرد گریه شدیددددد...اینقدری ک بغلم راهش بردم تا آروم شه دیگ خودمم نا نداشتم،آخرین بار داشتم شیرش میدادم دستم زیرسرم خابمون برد هردمون ک بعدچنددقیقه با جیغش باز بیدارشدم دستمم خواب رفته بود...

هرچقد شوهر عنمو ک کنارم بود صدا زذم ک بیا بغلش کن دستم خابیدع اصن محل نداد هی میگف ول کن و باشه ولی بلند نمیشد منم پاشدم همونطور بچمو بغل کردم تو خونه راهش بردم حس کرذم داره از دستم میفته اونم هی جیغای بد میزد و طوری ک انگار میخاس خودشو از بغلم پرت کنه پایین،گذاشتمش رو تشکش شرو کردم ب گریه ک مامانی چیکارکنم خوب بشی و گریه نکن😭کم آوردم دیگ همونطوری ک گریه میکرد رفتم سمت شوهرم زدم ب پاش یکم محکمترازحالت معمولی و زذم ب پیشونیم باگریه ک خاهش میکنم بلندشو کمکم کن اونم باعصبانیت پاشد و گف چی میگی دیوانه روانی آشغال بیشعور احمق چی میگی این بچه رو هم تو دیوانش کردی و این حرفا...بعدم بچمو برداش بردش اونور خونه همونطوری ک اون طفل معصوم از درد جیغ میزد این احمق هم گف چته دیگ توهم هر پنح دقیقه الکی پامیشی اینکارا ازخودت در میاری...


خدایا به هرچی ک برات عزیزه ازش نگذر😔

خاهشا به یه طریقی منوبچمو ازش  جداکن