۶ پاسخ

اره منم با دخترم مشکل دارم اصلان نمیزاره موهاش شونه کنم خییلی اذیت میکنه

دخترم موهاش تا روی کمرش هس منو روانی می‌کنه تا شونه کنم و ببندم

من با جفت دخترام مشکل دارم مخصوصا بزرگه ۷سالشه

اره نمیزاره مگ اینکه خودش با خواست خودش بیاد براش ببندم وگرنه گریه میکنه .واینکه گلسر جدید هر وقت گرفته میاد ک بزن ب موهام تو اینه نگاه کنم .گاهیم میگه این مدل و اون مدل ببند برام .در مورد لباس هم عاشق پیراهنایی هست ک دامنشون چین داره ک هی بچرخه دامنش پرواز کنه ب قول خودش البته .میخواد برقصه میگه لباس خوشگلم بیار با بلوز شلوار نمیشه نمیچرخه😅

آره دقیقا با سختی دیگه میبندم

مشکل دامن که حل میشه.. خب هرچی دوس داره بزار بپوشه.. موهاش هم اگه نمیبنده کوتاه کن راااحت. دختر منم نمیبنده بهش میگم باید کوتاه کنیم، از قیچی میترسه میگه ببندیم😅 ولی بازم دلم میخواد کوتاه کنم راحت تر

سوال های مرتبط

مامان نیکی مامان نیکی ۳ سالگی
سلام مامانا
دخترم تازه سه ساله شده کلا از بچگی خیلی بدقلق بود از ۱۵ ماهگی بردمش کلاسهای مادر وکودک خیلی منزویه سخت ارتباط برقرار میکنه خیلی کم بهتر شده مشاوره براش گرفتم چندتا گفتن اضطراب اجتماعی داره که راهکار دادن مثل قصه درمانی جاضر نیست به قصه ها گوش کنه میگه قصه نگو کتاب مخصوص خودش گرفتم ولی فقط چندتا کناب محدود دوست داره لباساشو خودش انتحاب میکنه اصلا لباس جدید میگیرم حاضر نیست بپوشه اصلا نمیذاره موهاشو شونه کنم اصلا اجازه نمیده موهاشو کش ببندم یا مدل سنجاقشو عوض کنم خیلیم باهوشه ولی دیگه منو به‌زانو دراورده میخوام باهاش حرف بزنم میگه نه قصه تعریف میکنم میگم چی یاد گرفتی میگه دوست ندارم بگم همش چسبیده به من حتی با مربی که همیشه داره میبینه سرکلاسا جوش نمیخوره و همیشه من باید کنارش باشم حنی تکنیک های مشاورم نمیذاره روش پیاده کنم شما چنین تجربه هایی دارید نمیدونم شاید من کمالگرام ولی ارزو دارم برای‌بچم قصه بگم باهاش حرف بزنم بهم بگه چی‌ناراحتش کرده موهاشو گل سرهای قشنگ بزنم خوشتیپ لباس بپوشونم ارتباط بگیره با بچه ها تو جمع بچه ها شادی کنه بازی کنه نه اینکه یا بشینه یه گوشه یا بگه توام بیا پیشم
مامان النا مامان النا ۳ سالگی
مامانا خیلی دلم گرفته، شوهرم یه چندماهی میشه قرص آرامبخش میخوره هیچ مشکل جدی ای هم نداره بخاطر این میخوره میگه ذهنم همیشه خسته ست، من میگم خب بیشتر آدما همینجورین قرص نخور، از وقتی اونارو میخوره رابطه جنسیمون اصلا مختل شده به نعوظ نمیرسه شل می مونه سرد شده اصلا، وقتی هم که رابطه داریم پنج دقیقه هم نمیشه کلا، من از اون اول عاشق رابطه جنسی بودم خیلی برام مهمه دوست دارم طولانی باشه حالا یه مشکل دیگه هم پیدا کرده بیضه هاش التهاب داره واسه اونم دارو میخوره دیگه کلا رابطمون قطع شده، چندساله مسافرت نرفتم قبل بچه هم هیچ جایی نرفتیم خاطره مسافرت دو نفره حتی نداریم که دل بهش خوش کنم ۷ صبح میره ۹ شب میاد ۱۰ میخوابه حتی حال نداره با بچه بازی کنه، زندگیمون فقط شده کار کار کار، مسئولیت بچه همش با منه حالا شکایت نمیکنم ولی اینکه به من توجه نمیکنه واقعا داره اذیتم میکنه اخه من زنی ام هم که یه ذره بهم محبت و توجه بشه تا چند روز شارژ میشم و انرژی میگیرم، خیلی ناامیدم احساس بدی دارم این روزا...😔