۹ پاسخ

دخترای من کاملا برعکس هم هستن بزرگه سرزبون دار و الانا از مردا فراری...چند وقت پیش داییم اومده بود خونه مادرم منم با دخترا اومدیم خونه مامان ...تا رسیدیم آلانا فهمید مامانم مهمون داره هرکاری کردیم تو نیومد بعد یک ساعت خواهش تمنا بغلش کردم بردمش تو اتاق،گفتم یخ هاش باز میشه میاد بیرون ولی تا دو روز که اونجا بودیم کلا ناهار شام تو اتاق می‌بردیم می‌خورد واسه دستشویی هم خودشو به خواب میزد بغلش میکردم میبردمش دستشویی...یه فیلمی شده بود جالبه که آترینا جلو داییم اینا داد میزد آلانا بیا بیرون مگه دایی احمد میخواد بخوردت بخدا ترسی نداره خیلی مهربونه فقط منو یه بوس کرد....وااای ما مرده بودیم از مکالمه این دوتا خواهر🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂

وای فقط پارچه فروشیه خیلی باحال بود چقد خندیدم😂😂😂خدا حفظش کنه

یکی مثل من از خجالتی بودن عذاب میکشه
یکی ام مثل شما
این بچه ها چرا حد وسط ندارن اخه🥴

دختر من هفت سالشه متاسفانه خیلی زود صمیمی میشه دو نفر مرد میاد من به سلام و احوالپرسی بسنده میکنم ولی شدت صمیمیت دخترم زیاده یا تو مدرسه می‌ره همه چی تعریف می‌کنه حالا من ازش بپرسم هیچی یادش نمیاد
ولی من فکر میکنم بخاطر کمبود توجه اینکارا رو می‌کنه شوهرم متاسفانه خیلی وقت نمیزاره برا بچه به حرفاش گوش نمیده اینه که همه جا دوست داره حرف بزنه

دقیقا دختر منم همینه

به این شدتی که شما میگین نه.حتی از بعضی قیافه ها خوشش نمیاد و فرار.ولی شده یه حرفایی بخواد حرف بزنه.ولی براش توضیح دادم.ببین هر وقت جایی می‌ره خیلی سوال ازش نکن چکار کردین بچه عادت می‌کنه.اما در کل بزرگ میشه و منطقش کار می‌کنه الان بچه ها درک درستی ندارن خودت باید مراقب باشی.از الان یادش بده غیر از عمو خودش به کسی عمو و خاله نگه آقا و خانوم.وقتی شش هفت سالش شد یاد میگیرن نگران نباش

دختر من هم خیلی راحته مغازه میرسم نمیذاره من حرف بزنم میگه اقا این کیلو چند اون چند خودشم هر چی بخاد میگیره
یا مثلا با همه تو حوچه سلام احوالپرسی میکنه هر چقدر بهش میگم اصلا بی فایده اس نمیفهمه نباید بت غریبه حرف بزنه

یا که چیزی بشه میگه مامانم بگم به مامان جون؟

وای عزیزم چقدر بد،بهش توضیح بده که نباید هر چی رو بگی،پسر منم قبلا هر جا میرفتیم بیرون مثلا رستوران و...براشون تعریف میکرد بهش توضیح دادم که اگه بگی اونا ناراحت میشن کم کم یادگرفته دیگه نمیگه

سوال های مرتبط

مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
دخترم دو هفته شت میره مهد، از این هفته میگه الا و بلا نمیرم دیگه دیروز و نذاشتم بره که مثلا دل زده نشه (که اشتباه کردم) امروژ دیر تر بردم با این بهونه که آراد رو هم میخوام ببرم مهد امروز خوب اومد همش میگفت مامان خوشحالم که آرادم میخواد بره مهد کودک بردمش اونجا سکم دوباره بغض کرد و گرسه من اومدم خونه رفتیم دنیالش خوشحال و خندان اومد
بعد از ظهر دوباره میگه نمیخوام برم منم گفتم هم اراد و باید ببرم مهد هم خودم میخوام برم کلاس خیاطی
دلیل نرفتنش هم میگه دلم برات تنگ میشه با اینکه من نه مامان مهربونی هستم، نه لوسش کردم وابسته من نیست کلا! امروز یه مامانه هم میگفت دختر منم اولاش اینجوری بود بعد عادت کرد
از یه لحاظ میگم شاید مربیشون بداخلاقه که نیست گفتم فردا گوشی بذارم یواشکی تو کیف دخترم ضبط کنم ببینم لحن مربیشون چطوره
ولی برگشتنی حالش خیلی خوبه همیشه هم ازش میپرسم چطور بود میگه خیلی خوش گذشت برای همین میگم رفتار مربی بد نیست اگه بد بود برگشتنی هم با گریه میومد
نظر شما چیه؟
مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
مامانا بدبخت شدم🤪
دخترم همیشه تو حرفهاش میگفت میخوام برم مدرسه کی میرم مدرسه... از این مدل حرفا خیلی علاقه نشون میداد
منم یکشنبه هفته پیش بردمش مهدکودک ثبتنامش کردم از ساعت ۷ میره تا ۱۱:۳۰
هفته اول خوب بود خیلی دوست داشت
دیروز برگشت گفت مامان من امروز گریه کردم اخه دام برات تنگ شده بود😩 امروز صبح بیدارش کردم گریه کرد که من نمیرم دلم برات تنگ میشه
دیگه کلی حرف زدم و قانعش کردم گفت نمیرم امروزنبردمش گفتم استراحت کنه!
چون همه چیزم بهم میگه میدونم اتفاق خاصی نیفتاده با شناختی که از دخترم دا م، فکر میکردت مهد کودک چی هست رفته دیده باب میلش نیست
بازم با شناختی که ازش دارم میگم بخاطر این موارد نمیخواد بره
۱ - تو کارهای من خیلی دخالت میکنه دو خونه همش دنبالمه ببینه من چیکار میکنم ، فکرش اینجاستکه نمیتونه سر از کار من در بیاره
۲ فکر میکنه من با آراد تو خونه چیکار میکنم اون رفته مهد من با آراد تنهام که برای این موضوع اعلام کردم از فردا آراد هم میخوام ببرم مهدکودک برو آدرینارو بذارم مهد، بعد آراد و ببرم، بعد برم دنبال آراد بیام دنیال تو
اینو گفتم مقاومتش یکم کمتر شد بهش گفتم زود میام دنبالت
۳- از اونجای یکه بچه ای هست کهآذوم و قرار ندا ه یه جا نمیتونه بشینه، چند روز پیش هی بلند میشده تو کلاس، مربی میگه بچه ها بدون اجازه من بلند نشید
حالا چون نمیتونه جولان بده نمیخواد بره
امروزم الکی به گوشیم زنگ زدم که انگار از مهد زنگ زدن برای آدرینا جایزه گرفتیم نمیاد؟
حالا چیکار کنم بره بدون دردسر؟ خونه بودنی انقدر اذیت میکنه که بخاطر اذیت هاش فرستادم مهد