آخ که چه روزی بود امروز
عصر همسرم جایی کار داشت رایان هم همش میگفت ما هم بریم، دیگه راضیش کردم که بریم خونه خاله (چون با خواهرزاده هام بازی می‌کنه خونه خاله رو به هر جایی ترجیح میده)، رفتیم خونه خواهرم موقع اومدن داشتم وانیا رو آماده میکردم، نمی‌دونم اصلا چجوری و چرا رایان رفت روی تخت خواهرم اینا بپر بپر کرد چونه اش خورد لبه تخت و شکافت و خووووون میزد بیرون 😫😫😫😫😫 کلی نگهش داشتیم تا خونش بند اومد یکم فقط شانس آوردم دکترش بود بردمش سریع گفت حتما بخیه بزن 😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨
گفتم دکتر چسب بخیه بزنیم؟ گفت گوشت اضافه میاره زیاده برشش 🤦🤦 هیچی دیگه با چهارتا بخیه اومدیم خونه 🫤🫤🫤
حالا همسرمم بیخبرررر با خواهرم رفتیم
کلی آماده بودم بیاد غر بزنه ولی خداروشکر هیچی نگفت 🥹🥹🥹
خیلی روز سختی بود ... مادر قوی بودن هم سخته ها ...

۲۵ پاسخ

خداروشکر بخیر گذشت بچهارو خدا نگهمیداره وگرنه با این همه شیطونی

خداروشکر بخیر گذشته از بس این بچه ها آروم نمیگیرن

الهی بمیرم چی کشیدی خیلی سخت
آرادمنم زیر چشمش بادکرده نمی دونم جای نیش
چیه مامانم میگه نبر دکتر لامصب بدجایی چشمش باد کرد حالت کبود وقرمز
یا جوش نمی دونم بزرگ
الان حال رایان خوبه ؟

عزیزم شخصی پیام گذاشتم چک کن

خداروشکر بخیر گذشته

الان بهتره رایان عزیزم؟ اشتباهی خوندم چهل تا بخیه یهو برق ازچشام پرید

خداروشکر بخیر گذشت عزیزم صدقه بده حتما

خدا روشکر بخیرگذشت...الهی همه بچها از جمیع بلاها دور باشن

الهی🥲 طفلی چقدر درد کشیده چونش الان😢 خدا رو شکر سرش نخورده ناراحت نباش ♥️

بخیر گذشته گلم حتما صدقه کنار بزار.

ای هامین هروز همی کارشه چقد نفهم بازی میکنن 🫤🫤🫤

الهی عزیزم صدقه بده براش خداروشکر ب خیر گذشت🥲

خداروشکر
اتفاقه دیگه کاریش نمیشه کرد
صدقه بده

وای چه شرایط سخت و دردناکی ...
طفلی چه عذابی کشید

خداروشکر عزیزم که بخیر گذشت

واااااااییی🥺

اوف واقعانم همینطوره مادر قوی بودن گاهی میگیم واقعا این منم دارم این همه کار و سختی و مدیریت میکنم

خداروشکر عزیزم به خیر گذشته....بچه ها شیطنت و بازیگوشی رو دارن هرچقدر ما حواسمون باشه و مراقبت کنیم باز اون اتفاقه که نباید ، میوفته...

خداروشکر بخیر گذشت والا منم تن و بدنم لرزید تعریف کردی خدا به داد تو برسه ک چه حالی داشتی
حتما صدقه بده

دقیقا مثل من امروز وقت دکتر زنان داشتم باچهارساعت معطلی واینکه خواهرم وبچه هاش خونه بابام اینابودن ومنم هاناروبردم اوناوباپسرخواهرم داشتن بازی میکردن که دست پسرخواهرم میره توچش هانا من بعدچهارساعت اومدم خونه ودیدم هانا گریه کنان که چشمم دورازجون نمیبینه سریع باپدرش که تازه از سرکاراومددنبال من بردیمش بیمارستان ومعاینه کردن گفتن چشمش سطحی زخمی شده وچن تاقطره دادیم هفته استفاده کنه.وساعت 11برگشتیم خونه.مامانم ایقدبرادخترم ناراحت بودکه نگو.خداروشکربخیرگذشت.

از دست این بچه ها 🤦‍♀️😐 همیشه ب آدم شوک میدن
بازم خداروشکر ک اتفاق بدتری پیش نیومد

خداروشکر بخیر گذشته، صدقه بده حتما

خدا رو شکر به خیر گذشته

بلا به دور عزیزم❤️

صدقه بده

مقالات مرتبط

رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
درمان بریدگی
بریدن دست کودک با چاقو | روش‌های درمان خراش پوست کودک و بر...
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه

سوال های مرتبط

مامان رایان و وانیا مامان رایان و وانیا ۴ سالگی
سلام مهربونا
میشه بیاین انگیزه بدین برای رفتار بهتر با بچه ها؟
امروز نمی‌دونم چرا از بعدازظهر فقط گیر الکی دادم به رایان و وانیا ...
الان نشستم گریه برای رفتارم باهاشون ...
هیچ روزی مثل این 6 ساعت گذشته رفتار نکردم 😥😭
وانیا از ساعت 4 تا همین الان بیدار بود، معمولا غروب ساعت 7 تا 8 می‌خوابه قبلش حمام بردمش گفتم بعدش می‌خوابه دیگه اما انگار سرحال شد و خوابش پرید 😫😤 بعد از اون به رایان سر چیزای الکی کلی غر زدم ... الان موقع خواب میخواست برام از مهدش تعریف کنه نیمه های تعریفش گفتم رایان میشه بخوابی؟ بچم گفت باشه و خوابید 🥺🥹
می‌دونم ما هم مادریم و خسته میشیم اما اصلا از خودم راضی نیستم برای رفتار امروز...
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان بهار مامان بهار ۴ سالگی
مهد کودک خوب توی فردیس جایی رو میشناسین دخترم انقد که از صبح بیدار میشه میگه بریم خونه خاله وبریم اینجا بریم اونجا خسته شدم همش احساس میکنم تو خونه دلش میگیره
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ارمیا مامان ارمیا ۴ سالگی
خانما یه حسی دارم نمیدونم چطوری وصفش کنم.
دوستانی که در جریان مسله ی خواهرم هستن(توتایپیکهای قبلی هست)
هفته ی پیش تو تالار جشن ازدواج گرفتن که ماروهم دعوت گردن
من ودخترم وخواهرم وخالم ودخترش ودوتاعروس اون یکی خالم رفتیم.
چندروزی هم بود که خواهرم بهم زنگ میزد قراره بعد محرم وصفر عروسی بگیرن برن خونه بگیرن برن خونه ی خودشون.الان خونه ی مادر شوهرشون هستن.
مامانم دیروز گفت اگه اونجا اذیت میشه بیاداین دوسه ماه وخونه ی خودمون نمیدونم خداچطوری به دلش رحم انداخته.منم به خواهرم گفتم اونم باورنمیکرد خلاصه امروز مامانم اینا خونه ی مابودن که فامیل پسره زنگ زد بابام که بیان خونشون اونم بابام گفت مهمون هستیم ودرضمن فعلا پسره نیاد دخترمون بیاد اونم خواهرش میاد دنبالش.اوناهم قبول کردن با همسرم رفتیم دنبالش وآوردیم
وای جاتون خالی یه فیلم هندی شد که بیاوببین.منم داشتم باگریه فیلم میگرفتم اومدبابام وبغل کرد وگریه کردن بعد مامانم وبغل کردن گریه کردن بعد شام وشیرینی ومیوه و....وتمام فکرکنم الان بعد یه ماه حالم برگشته اولش.خیلی خوبه
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
کسی نبود راهنمایی ام کنه بگه باید تحت نظر دکتر متخصص باشی بعداز سه ماه جنسیت بچه ام متخص شد رفتم سونو دادم گفت دختر مادر شوهرم طبق معمول قهر بود باهام معلوم بود دوست نداشت بچه بیارم دلیل اش نفهمیدم آخری ولی تو مردم می گفت دوست دارم بچه بیاره دختر باشه خواهرم باهام آمد برای سونو به شوهرم گفتم بهم پول بده میخوام برم دکتر نداد خواهرم بردم پول قرض داد بهم گفت بعدا پسش بده بعد که خواستم بیام پس گفتم بیا دنبال ام آمد خواهرم گفت به شوهرم سوپرایز دارم برات اون نگفت من گفتم بچه مون دختر دقیق یادم سر چهاراه جوانشیر بودیم هیچ نگفت اصلا نگفت تبرک یا خوشحال بشه هیچی هیچی خواهرم بهش بر خورد
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
بیایین یه راه حل بدین
پسرم شدید وابسته منه شدید خیلییییی شدید
با هیچ کس نمیموند من یه دکتری جایی برم
با همسرم میمونه با مامانم هم به تازگی میمونه
سرکار میرم یه ده روزی هست پیش همسرم یا مامانم میمونه
می‌خوام بزارمش مهد چنان اسم مهد میاد جیغ و داد می نه پشیمون میشم
اونقدرررررررررررر بردم مهد با خودم تایم بازی بچه ها شعر و آهنگ و رقص هاسون تاب سرسره بازی کردناشونو دیدیم اصلا این بچه به هیچ صراطی مستقیم نیس قبول نمیکنه
دو هفته پیش خیلی منطقی باهاش حرف زدم گفتم باید برم سرکار توهم مثل فلانی دختر خواهرم مهد می‌ره گفتم مثل اون برو منم مثل خاله جون برم سرکار قبول کرد که بره
دختر خواهرم چند ماه ازش بزرگتره دو ساله کامل مهد می‌ره خواهرمم شاغله
خلاصه رفتیم یه مهد خوب دیدیم باهم رفتیم داخل با دوستاش آشنا بشه گفت الا بلا نمیشینیم پاشو بریم خونه هر چی باهاش حرف زده بودم باد هوا بوده
میگم ای خدا چیکار کنم بنظرتون این بچه رو بفرستم مهد راهکار چی دارین؟چه جوری جدا میخواد بشه از من بخدا مغزم هنگ کرده
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان نخودی کشمشی مامان نخودی کشمشی ۴ سالگی
مامانایی که بچشون همسن پسر منه ، بخصوص اونایی که پسر دارن ، چون میگم پسرا انرژیشون بیشتره و باید تخلیه بشه .
تو خونه چیکار میکنن بچه هاتون؟ خودشون تنهایی بازی میکننن؟ اصلا جنب و جوش دارن؟ پسر من خودش تنهایی با ماشینها و اسباب بازیهاش بازی میکنه ولی اصلا تحرک نداره . وقتی هم میگم کمی بپر یا با توپت بازی کن میگه تو هم بیا با هم بپر بپر کنیم یا بدو بدو بازی ، خوب منم کار دارم همیشه نمیرسم باهاش بازی کنم . ولی خیلی دلم براش میسوزه .یاد بچگی های خودم و داداشام میافتم مگه آروم مینشستیم ولی این اصلا . آخه بچه هم به این آرومی . فقط بشینه کارتون ببینه یا آروم با ماشیناش بازی کنه .
راهکاری دارید بهم بگین ؟ چیکار کنم؟ پارک هم میبرمش بازم بازی نمیکنه میگه یا باهم یا بیا بشینیم رو صندلی.
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان مغزبادوم مامان مغزبادوم ۴ سالگی
سلام مامان گلیا
شماها هم بچه هاتون با همه گرم میگیرن
دختر من خیلی با همه زود جور میشه من بدم میاد مثلا دیروز رفتیم بیرون شوهرم گفت یه چای ببریم برای نقاش بعد که بردیم ما اومدیم بیرون که بریم سراغ کارمون دخترم میگفت شما برید من پیش عمو میمونم
سختمه اینجور
چیکار کنم به نظرتون
يا مثلا هرچی تو خونه اتفاق می افته میگه کار نداره آشنا باشه یا غریبه
من تو شناسنامه دوتا اسم دارم یه بار رفته بودیم پارچه فروشی رفته بود رو میز برش
میگفت مامان من دوتا اسم داره اسمش خونش اینه اسمش شناسنامه اش اینه یعنیکلی خجالت کشیدم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
9 ماه با چه سختی پشت سر گذاشتم کلی حرف شیندم کلی غصته خوردم حتی چیزی هوس می کردم برام نمی خریدند خواهرم غذا درست می کردم کباب خورشت چیزی دامادمون می گفت به خواهرم برو بیارش یکم جون بگیره چیزی بخوره مادر شوهرم بدش می آمد می رفتم ولی گوش نمی دادم بخاطر دخترم خونه خودم چیز مقوی نمی خوردم نبود که بخورم هفته ای یک بار فشارم می افتاد کلی بهم حرف می زدن تا می رفتم سرم می زدم چغد حرف شنیدم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دوستان روزتون بخیر وشادی🥰 امروز حالتون چطوره 🥰🥰
من خداروشکر خیلی حالم خوبه امروز 🥰 دیروز خیییلی دلتنگ خواهرم بودم یعنی هر روز دلتنگ میشم و باهاش حرف میزنم هر روز براش زیارت عاشورا میخونم هدیه میکنم دیروز ولی خیلی بغض داشتم گفتم خیلی بیمعرفتی گذاشتی رفتی نگفتی ما دلمون برات تنگ میشه چیکار کنیم هر روز زنگ میزدی بهمون باید بیای سر بزنی و...
خلاصه دیشب اومد تو خوابم تا صبححححح با خواهرم بودم انقد باهاش حرف زدم😍😭 انقدر بغلش کردم فشارش دادم😍🥰 دیگه نشستم کنارش تا صبح دستاشو ماساژ میدادم مثل دوره مریضیش و باهاش حرف میزدم خیلی حالم خوب بود کنارش حتی میدونستم مرده به مامانم و و خواهرم و شوهرش گفتم بیاین ملیحه اومده شمام میبینین گفتن نه گفتم اینجا کنار منه داریم حرف میزنیم بشینین شمام گوش کنین🥰
گفتم خواهر هنوزم دستات درد میکنه گفت نه دیگه خوب شدم 😭
گفتم از من راضی هستی گفت اگه کارایی که بهت میگفتم خوب نیست و کارایی که خوب هست و درست انجام میدی آره کارت درسته 😍😭
خلاصه جیک تو جیک بودم هر موقع ازش میخوام میاد بهم سر میزنه یه مدت خیلی بیقرارش بودم اومد گفت چرا اینقد شماها ناراحتین گفتم بخاطر تو مریضی گفت نه دیگه من مریض نیستم ببین هیچ جام دیگه درد نمیکنه من خوبه خوب خوب شدم دیگه برای من غصه نخورینا یه شبم شب جمعه براش فاتحه خوندم دم صبح صدام زد از صداش بیدار شدم 🥰😭
ممنونم از خدا که اجازه میده خواهرم بیاد پیشم 😭🥰
هر موقع خوابش میبینم تا چند وقت حالم خوبه 😍🥰😍🥰
دیگه ناهارم آبگوشت تو دیزی گذاشتم جاتون خالی یه صبحانه خوشگلم آماده کردم گفتم بیاین باهم بزنیم بر بدن 🤪
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان مهیار مامان مهیار ۵ سالگی
سلام چند ماه پیش سر پسرم خورد به لبه کاشی زخمی شد ،چون کم بود بخیه نزدیم الان که خوب شده دیگه موی اون قسمت درنمیاد ،نمیشه کاریش کرد؟
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مهدی و حلما مامان مهدی و حلما ۵ سالگی
مامانا توروجون عزیزاتون کمکم کنین .من یه مادر واقعا درموندم نمیدونم با پسرم دیگه چیکار کنم.جایی رسیدم ک میخوام خودمو بکشم راحت شم.
هرکی هر جایی از کره زمین دکتر خوب متخصص اعصاب روان کودکان یا مغز اعصاب کودکان هر جا میشناسه و نتیجه گرفته معرفی کنه پسرمو ببرم .واقعا هنگ کردم دیگه.
نه با کسی بازی میکنه نه با اسباب بازی .نه خونه ارامش دارم نه بیرون .با هیچی سرگرم نمیشه به یه چیزی گیر بده اصلا حواسش پرت نمیشه.بزن بزن میکنه.فقط عصبی میشه واقعا نمیدونم چیکار کنم.
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۴ سالگی
سلام مامانا عصرتون بخیر خوبین لطفا راهنمایی کنین حسین جانم۴ سال شش ماهشه میره توی اتاق با آلتش بازی میکنه متاسفانه همسرم هم رعایت نمی نمیکنه شهرستان که بودیم گوشی پدرشو برداشته بود برده بود پیش پسر خواهر شوهرم اونم ۸ سالشه روی گوشی شوهرم که فیلم های زشت بود با هم دیده بودن یا مادرشوهرم هی میگفت من حسین میبرم حموم من میبرمش دستشویی بعد دست میزد به آلتش میگفت بخورمش یا همسرم توی خونه با لباس زیره یا بدون لباس که هر چی میگم رعایت نمیکنن مثل به مادرشوهرم میگفتم خودم میبرم حموم دستشویی میگفت مگه من کثیف میشورم نمیزاری میرفت پیش بقیه هم میگفت من تمیزم به من میگه کثیف به شوهرم هم هر چی میگم انگار با دیوارم با اون نیستم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
مامانا ما همگی ناهار خونه مادر شوهرم دعوت بودیم خواهر شوهرام با بچه هاشون و شوهراشون بودن
شاهان خیلیییی پرو و وقیح شده سر سفره ناهار صدا در آورد بهش گفتم دستشویی داری پاشو بریم گفت نه بعدش گفتم کار زشتیه بی ادبیه
پدر شوهر مادر شوهرمم بهش خندیدین گفتن بوق زدی پسرم شاهانم قهقهه زد
دوباره میوه خوردنی اینکارو تکرار کرد من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یدونه محکم زدم رو پاش سرشم داد زدم گفتم مگه بهت نگفتم اینکارو تکرار نکن
شوهرم برگشت گفت چرا میزنی اخه زورت به بچه رسیده 😐مادر شوهرم برگشت گفت بچه بی صاحب نیست که گفتم مادرشم صلاح دوسنتم زدم خواهر شوهرم بلافاصله گفت اهان یعنی اینکه به کسی گوه خوریش نیومده
اصلا بچتو بکش،گوشتشو تیکه تیکه کن به ما چه
ما هم میگیم چرا زدی
منم گفتم بچه باید ادب بشه هزار بار با روی خوش گفتم اینکارو انجام نده وقتی شما به روش میخندین فکر میکنه کار خوبی میکنه مشکل از بزرگشه نه از بچه
منم دست شاهان رو گفتم اومدم خونه اونام هیچی نگفتن
کثافتا، حرصیم ازشون
بچه هرکاری میکنه اینا می‌خندن ،بعدش خب بچه باید بفهمه کار درست و نادرست رو
خودم تنبهش کنم خیلی بهتره تا اینکه فردا تو جمع صدتا حرف بشنوه
والا بچه هم نیست دیگه ۵ سالشه
مشاهده ۲۶ پاسخ دیگر
مامان ایلیا مامان ایلیا ۴ سالگی
بچه‌هاتون( مخصوصا پسر) چقدر براتون از چیزایی که میبینن یا میشنون تعریف می‌کنن؟ مثلا اگر با پدرشون برن بیرون، خونه که اومدن برای شما تعریف می‌کنن چیشد نشد چی‌کار کردن؟ وقتی شما بپرسید
پسر من هیچی تعریف نمیکنه، بپرسیم هم میگه هیچی یا اصلا جواب نمیده حواسش به بازی یا چیز دیگه پرت میشه میره دیگه
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان سام مامان سام ۵ سالگی
مامانا پسرم خیلی بد قلق شده تو خونه که هست همش غر میزنه بیرونم که میبرم پارک اصلا با بچه ها بازی نمیکنه نمیدونم چکار کنم واقعا
مشاهده ۲ پاسخ دیگر