دیگ اپیدورالم زد انقباضا شدیدتر شد و بگم قبلشم کیسه ابمو‌پاره کردن
بهشون هی میگفتم چرا این تاثیر نداره من درد دارم گفت (شیفتاشون تغییر کرده بود)کی زدن گفتم نیم ساعته گفت یکم دیگ صبر کن مسکن میزنم دیگ تحمل کردم ک اومد دوباره زد و من همچنان درد داشتم😭دیگ گفتم توروخدا من دارم میمیرم یکاری کنید یه آمپولی بهم زدن همه جارو مث ماسه قرمز میدیدم صداهارو میشنیدم چند نفر باهم درد داشتیم شلوغ بود از اینورم من فقط میتونستم جیغ بزنم میگفتن جیغ نکش کاری نمیکنه جیغ خودتو خسته میکنی زور بزن فقط میگفتم بیایین معاینه کنید حتما فولم اومد معاینه کرد دیگ اصلا درد نداشت معاینه فقط میخاسم تموم شه معاینه کرد گفت۸سانتی پاهاتو باز کن زور بزن فقط موقع انقباضا.ولی ی ثانیه آروم بودم انقباض بعدی میومد شدیرتر دیگ مامانمو صدا کردن مامانم اومد گریه میکردم میگفتم بریم دیگ نمیتونم مامانم پاهامو ماساژ میداد دیگ یکمم بعد همراهیارو بیرون کردن گفتم بگید دکترم بیاد فقط پارم کنه گفت مگ الکیه باید خودت واسه خودت کاری کنی زور بزن جیغ نکش اومد معاینه کرد گفت دهانه رحمت کامل بازه فقط زور بزن موهاشو ببینم گفت بیا بشین انگار رو‌ی دسشویی نشستی زور بزن نفس عمیق بکش منم میگفتم بخدا نمیتونم کم آوردم یکم زور میزدم میگفتم بیا ببین اومده یا نه اومد گفت نه موهاش دیده نمیشه گفتم شایدکچله بگو دکترم بیاد پارم کنه گفت دکتر خیلی وقته منتظرته د

۶ پاسخ

شاید کچله😅😅😅😅

وای آخرش خیلی خوب بود که گفتی نکنه کچله 🤣

ای ننه چرا اپیدرال جواب نداده روت همون موقع دوش آب گرم دپای دردت بوده چرا اینکارو نکردی من فهمیدم جیغ زدن بیشتر باعث درد میش دهانه رحمم بسته میکنه بچه میره بالا
باید نفس عمییق میکشیدی زور میدادی

انگار داری زایمان منو‌تعریف میکنی😂

شاید کچله😂😂

کدوم بیمارستان بودین ک مامانو گذاشتن بیاد

سوال های مرتبط

مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۳
به یجا رسیدم که بی اختیار زور میدادم و برای اینکه زور بیخود نزنم جیغ میزدم و میگفتم نمیتونم زور نزنم چیکار کنم
مامام هم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفت ۸ سانتی عالیه از اینح
جا به بعد درد اومد به زور اسکات میزنی
خدایی سخت ترینش همینجا بود دست و پام از درد میلرزید سست شده بودم ولی ب زور اسکات میزدم یا مثل دستشویی مینشستم رقص لگن میرفتم
دیگ یجا نتونستم اصلا خودمو نگه دارم جیغ زدم گفتم دیگ نمیتونم زور نزنم گفت بیا معاینه آخریو بکنم معاینه کرد گفت حنا فولی درد اومد با تمام قوا زور بزن
دردا فاصلش کمتر ی دقیقه شده بود و هربار که میومد سه تا زور محکم میزدم نفس میگرفتم دوباره زور و تو همین حین رو ماما ادرار پاشید که خداوکیلی ذره ای خجالت نکشیدم اصلا مهم نبود اونموقع برام تازه مدفوعم کردم ( ی نصیحت اگ حس کردین دارین مدفوع میکنین یا ادرار جلوشو نگیرین دهانه رحمتون لبه دار میشه کلا شل کنین زور محکم بدین)
۵ ۶ بار سه تا سه تا زور زدم و گفت سرش فیکس شده بلند شو بریم اتاق عمل ی نفرم فرستاد تا اتاقو آماده کنن طبق چیزی که مادربزرگم گفته بود ویلچرو قبول نکردم گفتم تا اتاق عمل راه میام
با پای باز باز تا اتاق عمل یجورایی دویدیم😂 تا رسیدم بردنم رو تخت زایمان و پارچه رو شکمم گذاشتن و نور گرفتن اونجا😂 دو سه نفر اومدن برا سرم زدن بعدش و تمیز کردن بچه خیلی جالبه برام استرس که نداشتم هیچ انگار دردا برام قابل تحمل بود فقط زور زدنه خیلی قوت میخواست
دوباره مامام بهم گفت درد که اومد زور میزنی وقتی رفت فوت میکنی
چشمی گفتم و تا درد اومد زور زدم ۵ تا زور زدم گفت دیگ نگه ندار فقط زور بزن
ی زور محکم دادم و ی جیغ جانانه چون برش که داد ترسیدم😂
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان هامین مامان هامین ۵ ماهگی
تو دوتا زور خوب بزن بریم رو تخت زایشگاه دیگ کلا پاهام باز بود زور میزدم داد زدم گفتم اومده پایین داره میسوزه اومد گفت بریم فولی این حرف رو زد انگار دنیا و بهم داد و بگم بدنم مثل تشنجیا میلرزید دیگ اومدم از تخت پایین برم رو ویلچر پاهام داخل هم میرفت بردنم رو تخت زایشگاه میلرزدیم دکتر اومد آماده شد گفت من خیلی وقته منتظرتم گفتم خانوم دکتر پاره کن تموم شه ضد عفونی کردن بتادین زدن گفت زور بزن کم نیار وسطش دو نفرم شکممو فشار داد زور دوم اومد بیرون انگار لیز خورد دردام واقعا رفت😭 گفتم تموم شد؟گفت اره گفتم چرا گریه نمیکنه گفت مهلت بده گریم میکنه گریه کرد گذاشتنش رو شکمم نازش کردم دردا یادم رفت تا چند ثانیه قبل داشتم به معنای واقعی میمیردم دیگ وزنش کردن گفتن۳۹۵۰ من دو روز قبل رفتم سنو گفت ۳۴۶۰ میگفتن رستم زاییدیا وزنش ماشالله از همه ی بچه‌ های اونروز بیشتر بود خداروشکر جفتمم راحت اومد بیرون شکمم فشار دادن ک خونا بیاد قشنگ حس میکردم دیگ وقت بخیه شد دکترم میگفت خودتو شل کن ک نلرزی بخیه هات زشت میشه میگفتم اشکال نداره من دست خودم نیس اینورم ذخیره بند ناف ازم اومد خون بگیره میگفت سوزن تو دستت میکشنه کنترل کن خودتو ولی واقعا دست خودم نبود همون موقع ام یک ماما اومد گفت باباش اومده ببینش بردن پسرمو باباش ببینش👼🏻😍دیگ منم کارام تموم شد گفتن تمومی پاشو از همشون تشکر کردم رو تخت دیگ گذاشتن منو بردن داخل ی اتاق دیگ مامانمو صدا زدن منم همچنان میلرزیدم مامانم اومد چای خرما آوردن بهم دادن با قرص ک رحمم جمع بشه و بازم فشار دادن چنبار شکممو دیگ بعد از یک ساعت بردنم بخش و تموم شد
مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ ۱ ماهگی
# پارت سه تجربه زایمان
ما همجنان درد میکشیدیم با هر بار انقباض از کیسه ابم شره میکرد
نیم ساعت بعد ماما معاینه کرد گفت ۸ سانتی ی رب بعد گفت ۱۰ سانتی حالا وقت زور زدنه منم تو این مرحله گیر کرده بودم نمیدونستم جطور زور بزنم ب گلوم زور میدادم😂😂😂 خلاصه گلومم این وسط پاره شد
ماما میگفت فقط زوررر موقعی ندفوع داری اون زور بزن قویی منم چندبار زور زدم یکم سرش میومد بیرون دوباره میرفت داخل موقع زور انقد میترسیدم مدفوع کنم😂😂 به خیر گذشت
هی میگفتم برش بزنین زودتر درش بیارین دیگ نمیتونم بلاخره ب پروسه برش هم رسید اممول بی حسیو زد برش زد با قیچی اینو بگم اثلا ن درد امپول حس کردم ن درد برشو چون اون قسنت انقد فشاره اون لحظه هیچی حس نمیکنی
برشو زد با انقباض بعدی گفت زور بزننن ک بیاد انقد زور دادم کلشو کشیدن بیرون بعد ی زور دیگ شونش اومد کشیدنش بیرون ی صدا تلپی داد واقعا سبک شدمم گذاشتنش رو شکمم اقسنگ ترین حس دنیا بود😍😍😍انقد میگفتم خدایا شکرت باورم نمیشد من تونستم 🥹🥹 دیگ بردن تمیزش کنن لباس بپوشن مرحله اخر زایمانن ک خروج جفته ی زور کوجیک زدم جفتمم کشیدن بیرون هی میگفتم کو ببینمشش واقعا جالب بود 😅😅
دیگ بخیه زدناا سروع شد من هی میگفتم مقعدم سالمه؟😂😂حین زورا هی میگفتم مقعدمم طوریش نشد؟😂ماما میگفت انقد روش حساسی بیمس میکردی😂🤦‍♀️
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۱ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان راستینم😍 مامان راستینم😍 ۵ ماهگی
#پارت دوم
بعد از دوش رو ی صندلی ورزش کردم ک تو بین همه این ورزشها معاینه میشدم 😥۶سانت شده بودم هعی سرم میزد بهم ماما و هعی باهام حرف میزد من دیگ اخرا جیغ میزدم فقط دلم میخواست ی لحظه آروم بخوابم بشدت خوابم میومد فقط خدارو صدا میزدم باز معاینه شدم ۷سانت بودم دیگه گفتم بخدا من نمیتونم بزار بمیرم واقعا دردش قابل گفتن نیس اونم هعی بهم امید میداد مامانمم گریه میکرد وسطش گفتم منو ببرید سزارین من نمی‌خوام گفتن نمیشه شدم ۸سانت یکم درجا زدم ۹بعد منو معاینه کردن
ریختن سرم ۵نفر بودن درد خیلی شدید بود و من بشدت خوابم میومد اینم یادم رفت بگم وسطا کیسه ابمو ماما پاره کرده بود هعی جیغ و داد خانم همکاری کن من بی حال میگفتم من توان ندارم مامای شیفت بچمو میخواس بگیره گفت زور بزن من بشدتتتتتت جیغ میزدم بجا فشار شکممو باد میکردم😂دیگه دیدن نمیتونم یکی از اون چن نفر از بالای شکمم فشار داد ماما پاییین خیلی جیغ زور بزن منم میزدم وسطا نمیتونسم اونم هعی جیغ بچه خفه میشه زود باش دردم دیگه قابل وصف نیست گف آمپول می‌زنیم نترس برش دادن من انقد درد داشتم برش چیزی نبود بقیشو پارت بعدی
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 4
خب اینو بگم که از همون اول که معاینه شدم متوجه شدیم که دهانه رحمم خیلی پشت هست و سخت باز میشه ،بخاطر همین ماما همراهم گفت باید حرکات هایی که چهار دست و گا هست و رقص های لگنی روی توپ انجام بدم که این کارا هر روز انجام میدادم
خب با 2 سانت و نیم بستری شدم با درد زیاد اما قابل تحمل ،دیگ سریع اتاق آماده کردن بهم دادن دیگ توپ بهم دادن رو توپ ورزش کردم و گفتن برسی 3 سانت میگیم ماما همراهت بیاد دیگ من روی توپ رقص های لگنی میرفتم توی اوج دردا میپریدم روی توپ(ساعت8 و نیم صبح بستری شدم) دیگ همه این کارا کردم یک ساعتی یه بار هم معاینه میشدم دیگ تا ساعت 10 رسیدم به 3 زنگ زدن به ماما همراهم اومد دیگ ورزش های تخصصی شروع کرد و باز یه ساعتی یه بار معاینه می‌کرد ،دیگ ساعت 11 دکترم اومد بالا سرم معاینه کرد گفت دردش خوبه اما تایمش کمه بخاطر همین دهانه رحم باز نمیشه،دیگ ماما همراه منو سجده کرد و معاینه کرد کیسه آبم کامل تخلیه کرد و کمک کرد که دهانه رحمم باز بشه،دیگ 11:45 دقیقه گفت شدی 8 سانت،دیگ اینقدر درد داشتم که انگار تو کما بودم،اصلا جون نداشتم فقط بدون هیچ حرفی هرچی میگفتن انجام میدادم اصلا جیغ نمیکشیدم و فقط نفس عمیق میکشیدم ،دیگ همش احساس فشار داشتم بدون اینکه دست خودم باشه تو حالت سجده زور میزدم،بهم گفت همینطور ادامه بدم و سجده بمونم،بدون هیچ حرکتی سجده موندم و فقط نفس عمیق میکشیدم و بدون اختیار تو دردا زور میزدم،
ادامه پایین میزارم
مامان بهار مامان بهار ۷ ماهگی
تجربیه زایمانم
صبح دردام گرفته میره دردام قابل تحمل بود عصر حموم کردم بعد غروب شوهرم اومده خواستم برم پیشش یه دفعه دردام زیاد زدن از درد نتونستم بلند شم بعد دردام رفت رفتم پیشه شوهرم نشسته هچ درد ندارم بعد تا شب دیگ درد گرفته هر ۵ دقیقه میگیره میره ولی قابل تحمله گفتم میمونم خونه دردامو میکشم تو خونه تا ساعت ۱۲ دیگ نمیتونم تحمل کنم دردام زیاد شده رفتم معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازه 🥺حالم بد شد گفتم اخه این همه پیاده روی ورزش یک سانت فقط بعد بهم گفتن برو یه چیز بخور بیاد رفتم و با این درد هم پیاده روی میکنم اومدم بیمارستان نوار قلب گذاشتن منم هی جیغ میزنم از دردام بعد بستریم کردن بعد یه دفعه دردام بیشتر شدن دیگ نمیتونم تحمل موهامو میکشم بعد معاینه ام کردن گفتن هنوز یک سانت تا ساعت ۳ دو سانت شدم گریه کردم گفتم از صبح تا الان فقط دو سانت گفتم تا ده سانت میمیرم از این دردا بعد پرستار صدا کردم بهش گفتم به همرام بگو بیاد گفت نمیشه بعد هی داد میزنم شوهرمو صدا میکنم گریه میکنم بهشون گفتم نمیخوام طبیعی زایمانم کنم منو ببرین اتاق عمل گفتن نمیشه تا ساعت ۵ چیزی داره میاد جیغ زدم پرستارا اومدن معاینم کردن گفتم ۱۰ سانت بچه داره میاد بعد گفتن هر وقت بچه ات اومده زور بزن نفس کش گذاشتن گفتن نفس عمیق بکش ولی من نمیتونم درد دارم ولی گفتم من نمیتونم و هی نفس عمیق میشکم دردم میره زور میزنم گفتم دیگ چنتا زور بزن بچه سرش اومده بعد زور شدم بچه اومده امپول زدن بخیه ام زدن وقتی دخترمو دیدم همه دردام یادم رفت 🥹♥️
مامان ابوالفضل.احمد🩵 مامان ابوالفضل.احمد🩵 ۱ ماهگی
پارت ۶
وای ینی هااا کلی بیحال بودم نا نداشتم زور بزنم بچه میخواست بیاد ولی من همکاری نمیکردم مامام گفت گنا داره بچت دلت بحالش نمیسوزه اذیتش نکن کمکم کن تا کمکت کنم زودتر از این درد راحت شی ..گفت بخیه میخوای گفتمش اره بزن برام..
اقا تا انقباضه میومد زور میزدم بچه نمیومد خیلی دردناک بود برام چونک بدنم خیلییی ضعیف بود دیگ با چندتا زور اخری دیگ ی جیغ خیلیییییی بلندی کشیدم با ی زور وبچم بدنیا اومد 🥹🥹🥹🫠 از حال رفتم هاااا بچم اورد گفت بوسش کن نا نداشتم چشمامو باز کنم بزور بوسش کردم وبردنش،،،جفتم هنوز کامل نیفتاده بود گفتم یکم دیگ زور بزن افتاده دیگ خلاصه افتاد وبیحسی زد برا بخیه ..شروع کرد ب بخیه زدن و حرف زدن باهام گفت بیا ببین چ کردم برات به به چ زیبایی کردم برات اصلا پرده بوجود اومد برات😁شوهرت خواست نزدیکی کنه قبلش حتما ی تیکه طلا باید بگیره براات..
بخیمم تموم شد و ی امپول زد گفت اینم برا فاطمه خانوم چون بدنش خیلی ضعیف شده خونریزی نکنه..مامانمم اومد تو ..سرممو وصل کرد یکمشو خالی کردم
اوردنم پایین بردنم حموم گفتن بشین ادرار کن ..مثانم پر بود ها ولی نمیومد گفتن اشکال نداره لباسمو پوشوندن رفتم رو تخت ک بچه رو بیارن شیربدم🥹🥹🥹
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺
مامان آیکان👨‍👩‍👦 مامان آیکان👨‍👩‍👦 روزهای ابتدایی تولد
شده بود ساعت پنج عصر ک التماس میکردم به پرستار میگفتم سرم قطع کن یه کم استراحت کنم خیلی فشار بهم میاد افت فشار هم دارم تحمل درد ندارم میگف ن حالت خوبه یکم آبمیوه بخور خوب میشی سرم رو هم باید هشت ساعت بگذره تا استراحت بدیم دیگ رحمم داشت پاره میشد از درد ک اومدن استراحت دادن😅یکم حالم بهتر شد سرم تقویتی هم وصل کردن ولی بازم درد داشتم با فاصله کم یجور داشتم تحمل میکردم ک دیگ حداقلش سرم فشار وصل نیست ک چندتا ماما ودکتر اومدن داخل شیفت اونا بود ماما قبلی گفت خوش بحالت ببین چه بیماری داری هشت سانت دارم بهت تحویلش میدم موقع ک اینو گفت خدایش خیلی تعجب کردم انتظار نداشتم اینقدر خوب پیشرفت کنم چون فکر کردم الان میگه پنج سانتی درسته درد داشتم ولی خوب برام قابل تحمل بود نمی‌گم اذیت نشدم اما انتظار دردای شدید تر رو داشتم از زایمان طبیعی خلاصه ماما جدید اومد معاینه کرد گفت هر وقت درد اومد سراغت پاهات جم کن داخل شکمت و زور بزن چند تا زور زدم اونم معاینه کرد گفت همینطور ادامه بده میتونی بری رو توالت بشینی زور بزنی بعد به یه خانم دیگ گفت اتاق زایمان آماده کن رفتم نشستم توالت درد شدید ک میومد داخل واژنم من زور میزدم انگار ک یبوست گرفته باشی حدودا چهار تا زور زدم ک حس کردم وقتشه واژنم پر شده انگار صداشون زدم اومدن رفتیم اتاق زایمان رفتم بالا رو تخت گفت هر وقت درد داشتی زور بزن تقریبا دو دقیقه درد نداشتم اونم تو این فاصله بیحسی رو زد ک درد اومد سراغم گفت پاهات بده داخل شکمت و زور بده همین کار رو کردم ک حس کردم یچی مثل ماهی لیز خورد ازم بعدم صدای گریه بچم شنیدم ساعت تولدش زد 19.10دقیقع دیگ بعدش اصلا دردی نداشتم درد من تا اونجایی بود ک گفت