۸ پاسخ

بنده خدا ما تو یکیش موندیم کلافه شدیم خدا بهت صبر بده دوتا داری فقد خدا ب مادرا قوت بده همین

من پدرم امروز عمل داشت بعدم بردنش icu و من امروز واقعا خیلی اذیت شدم یکی نبود یه ساعت بچه هام نگه داره برم بابام ببینم یه هفتست ندیدمش 🥺
خدا رحمت کنه مادرتون تو دوقلویی بدترین چیز اینه که افسردگیم بگیری

والا من ک همه کمکم میکنن چ مادرم چ خانواده شوهر بعضی روزا از خستگی می‌شینم و گریه میکنم خدا بهت صبر بده...بچه ها من کوچه خیلی دوست دارن از صبح تو کوچه بازی میکنن تو خونه اصلا نمیمونن..هرجور شده از خونه بزن بیرون اونا هم تو خونه کلافه میشم

منم مثل شمام بچه ام رو میبرم پارک بازی نمیکنه میارم خونه آویزونه منه و دست تنهام

عزیزه دلم خدامادرتو رحمت کنه،منم دست تنهام خیلی خیلی احساس تنهاییو بی کسی میکنم امابه این فک کن دیگه چقد مگه سختیشون مونده ته ته تهش یسالم نمیشه الان که هواخوبه فقط ببرشون بیرون یه نیم ساعت یساعتی ببرشون بیرون میدونم حسوحالشونداری منم خیلی افسردم ولی چاره چیه بخاطر بچه ها گناه دارن

عزیزم دیگه وقت مناسبیه ببرینشون کارگاه های کودک و مادر
یا مهد
خودتم نیاز به استراحت داری
از روزی چند ساعت شروع کن

سلام مامان دقیقا منم همین جوریم ولی خب شکر خدا چیکار باید کرد من شیر به شیرن خیلی استرس دارم بزرگه نیاد سراغه کوچیکه اصلا ی وضعی دارم خدا خودش کمکم کنه واقعا درکت میکنم هیچ کمکی هم ندارم

حق داری هممون داغونیم

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
مامانا اومدم غر بزنم اومدم ناله کنم خواهشا بیاید دلداریم بدید
ناشکری نمیکنم بابت وجود دخترم لحظه لحظه خداروشکر میکنم ولی واقعا بریدم از صبح تا شب به حدی که استفراغ کنه به حدی که دیگه گلوش پاره بشه گریه میکنه بالشت رو رو تخت جابه جا کنی گریه میکنه پاتو اونوری بذاری گریه میکنه کنترل رو دست بزنی گریه میکنه هرچی هرچی که فکرشو بکنی میشه تبدیل به بهونه برای گریه کردن غذا که ابدا دیگه نمیخوره از صبح که بیدار میشه فقط گریه و غذا صفر خواب صففففر تا صرح صدبار پامیشه گریه میکنه خوابه ولی انگار فقط چشماش رو بسته میگه دوتا دستت رو بده من بغل کنم یا بغلم کن راه ببر اینقدر میخوام باهاش بازی کنم طرح اب بازی میریزم بازی با نی با گوش پاک کن با برنج با لیوانای کاغذی فقط ۵ دقیقه ساکته باز گریه واقعا دیگه توی درموندگی کاملم حرفم زیاد نمیزنه تازه میتونه چندتا کلمه بگه از صبح تا شب فقط نه نه نه نه اخه من چیکار کنم هر روزم میبرمش بیرون یا پیش بچه ها یا پارک و یا خونه مادرشوهر و عمو و دوست و رفیق واقعا امروز دیگه به نقطه اخر رسوند از گریه و بدغذایی منو ... شبا به باباش میگه تو برو اونور بخواب به منم میگه تو برو اونور بشین نخوابی برمیگرده نگاه میکنه اگه چشام بسته باشه گریه و زاری و نهههه نهههه