امشب نشسته بودم به گریه کردن که از مادرشدن خسته شدم، تمام بدنم کوبیدس، واستخونام درد میکنه، صعف دارم، خستم، کمبود خواب دارم، گاهی خسته میشم از نگه داشتن بچه، گریه میکنه اعصابم خورد میشه
شوهرم هی میگه ناشکری نکن خیلیا آرزوشونه، همین بچه
میگم ناشکری نمیکنم ولی حرف دلمه، خدایی نکرده نمیگم خدا قهرش بیاد یا نمیگم از بچم خوشم نمیاد ولی هم از لحاط جسمی هم بشدت روحی داغونم
همش دلم میگیره، احساس خفگی میکنم، بغض دارم همش، دوس دارم برگردم به قبل بارداریم
نمیدونم بخدا🤦‍♀️دیوونه شدم، فقط ساعت ونگاه میکنم میگم تندتند بگذره این ساعتا وروزا، سریع تر بچم بزرگ بشع

😢

خیلی بلیدصبور باشی تابگذره منم میگم بشه ۴ماهش همه این سختیا حداقل نصف میشه بازم توکل به خدا قوی باش .من شبا ازشدت کوفتگی بدن لرز میکنم ولی چکارکنم راهی ندارم جز تحمل وصبوری

منم دقیقن مثل شما شدم همش به روزایی قبل بارداریم فکر میکنم .بعضی شبا واقعن سیر میشه ادم .مردها فقط حرف بلدن تحویل بدن نیم ساعتم نمیتونن ساکت کنن

عزیزم مراقب باش افسردگی بعد از زایمان نگیری
حتمن به پزشک مراجعه کن
گاهی با یه داروی ساده شرایط روحی ات خیلی بهتر میشه

خوشبحالت شوهرت کنارت من این درد رو میکشم از یه طرفم شوهرم میگه اشتباه کردیم بچه آوردیم 🥺🥺🥺

من تمام سختی های بارداریم از هفته ی ۳۰شروع شد تموم بدنم ورم کرده سنگین شدم نفسم بالا نمیاد کمر درد دارم بینیم کیپه نمیتونم نفس بکشم قبلش این مشکلاتو نداشتم راحت بودم تازه من دوقلو دارم، دهنم سرویس شده دیگه جونی واسم نمونده😩😩

میدونم میدونم میدونممم چی میگی.منم تقریبا یه ماه پیش خانواده ها بودم ولی به بعد تنهاشدم.تو مشهدم غریبم
ولی میگذره غصه نخور فقد یه خورده صبوریو تحمل میخاد.دوماهه که بشن یکم بهترمیشه خوابوگریه هاشون

من وشوهرم ازبس شاهان گریه میکرد شبا تا۴صبح توخیابونا ولو بودیم الانم ازبس داغونم شوهرم داره میگردونتش بخدا منم نابودم خیلی وقتامیشینم گریه میکنم دوماهش که تموم بشه یکم بهترمیشه هیچی نمیخورم نه لبنیات نه حبوبات نه محصولات گاو.نه هیچ غذای نفخ داری ولی بازم این اوضاعم بود مادرمم بغل دستمه ولی خداشاهده حتی ی شبم نیمدن کمکم .

مطمئنا بچه بزرگتر بشه خطتگیت درمیره و از اینکه بچه دار شدی خیلی خوشحال میشی..پس نگران چیزی نباش...در لحظه ببین چی حالت رو خوب می‌کنه..از دیگران کمک بگیر دست تنها نباش

منم اینجوریم خیلی حالم بده 😭خداکنه به خوشی بگذره این روزا یکم بزرگتر شن بچه هامون
واقعا واسه هرچیز الکی گریه ام میگیره انقدر دل نازک شدم که فقط سریع چشام پر میشه اشک😔

عزیزم حیفه توروخدا
سعی کن این دوران و با عشق بگذرونی
میدونم واقعا آدم تو شرایط قرار نگیره نمیتونه قضاوت کنه ولی خب از یکی کمک بگیر یکم ب خودت برس تا ب خودت بیایی

عزیزم منم همه این حرفایی که داری. میزنی تو ذهنمه خیلی خستم ،روز شماری میکنم همش که بچم بزرگ شه اتفاقا شوهر منم همینو میگه بنظرم این حرفا نشونه افسردگی بعد زایمانه

منم همینم دیشب یهو لرز کردم تو خواب تو اوج لرزیدن بچم بیدار شد برای شیر😥😥

به این فک کن اون بچه به خواسته خودش نیومده تو این دنیا وغیر از شما هیچکسو ‌نداره

عزیزم افسردگی‌ بعده زایمان گرفتی😥