ماجراهای من و بیمارستان
خوب خانما بنده بعد از یه پیاده روی بسیار طولانی با مادر شوهر نصف شب دردم گرفت و رفتم بیمارستان ساعت ۱۲ رفتم گفت ۳ سانتی ساعت ۲ بستریم کرد و کیسه ابمو پاره کرد گفت بچه پی پی کرده حالا من خوش حال و خندان که سز میشم گفت نه خانوم چون کم پی پی کرد باید طبیعی بیاری 🤨بعدش با یه ماما همراه بی خود که خودم می گفتم چیکار کنه بعد از درد زیاد و تقاضای زیاد مرگ از خدا از پرستار خواستم بی حسی باشه اما پرستار گفت دکتر گفته چون پی پی کرده نمیشه و امپول فشار هم چون نصف شبه نزدن و من تا صبح درد کشیدم و هزار بار از خدا طلب مرگ کردم تا رسیدم صبح و به هفت سانت و بالاخره امپول فشار زدن و من ۹ صبح با یه پارگیه گسترده هم با برش هم با بچه زایمان کردم و اندازه سزارین بخیه کردم و بچه تو کانال زایمان چون جون نداشتم زور بزنم یه خورده مونده بود و ازون طرف ماما مثل خمیری شکممو فشار داد که تا چن روز درد دنده و شکم داشتم

۵ پاسخ

عزیزم به سلامتی
می شه بگی قبل بارداری چندکیلو بود
من قدم ۱۵۹
وزنم قبل بارداری ۵۴ بود
به نظرت می تونم 🥲
فقط ناامیدم نکن😥

من هر سری یکی میگه طبیعی زایمان کردم، دلم انقدر به حالش میسوزه که خدا میدونه، یاد مامانم میافتم که تعریف میکرد، شکمش درد گرفته بود، حالم بد میشه😔

چند هفته زایمان کردی
ورزشی
چیزی خوردی مثلا دهانه رحم باز شد؟

عزیزم چقدر پیاده روی داشتی
من روزی یه ساعت تقریبا پیاده روی دارم ولی هیچ دردی ندارم چکار کنم

وای الهی بگردم😫😫😫

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۵ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان cute ariel🧜🏻‍♀️ مامان cute ariel🧜🏻‍♀️ ۵ ماهگی
مامان النا مامان النا ۶ ماهگی
با سلام تجربه زایمان طبیعی من در بیمارستان کسری کرج
من روز ۱۴۰۳/۳/۷ چهل هفته حاملگی ام تموم شد
و دکتری که زیر نظرش بودم با من تماس گرفت و گفت برو بیمارستان پذیرش شو
منم ساعت ۶ عصر رفتم بیمارستان با اینکه هیچ علاعم زایمانی نداشتم
و اصلا امیدوار نبودم که زایمان کنم
ولی دکتر وقتی آخرین سونوگرافی من رو دید و فهمیده بچه رسیده و احتمال پی پی کردن توی شکم من هست
گفت با آمپول فشار یه کاری می کنیم امشب یا فوقش فردا ظهر زایمان کنی
خلاصه من کارای تشکیل پرونده و ... در بیمارستان رو انجام دادم و رفتم زایشگاه
لباس های مخصوص زایمان پوشیدم
اونجا به من سرم وصل کردن
که باعث شد درد هام تسریع پیدا کنه ولی هنوز به من آمپول فشار نزده بودند
بعدش یه توپ بهم دادن و گفتن روی توپ بشین پاشو بکن که همون باعث شد درد های من بدون نیاز به آمپول فشار به صورت طبیعی شروع شود
درد ها واقعا سخت بود
از ساعت ۶ تا ۱۰ شب درد های کوتاه و بلند داشتم
بعد از ساعت ۱۰ جیغ ام بلند شد و عرق سرد زایمان روی بدنم نشست
البته باید بگم که دکتر سه بار واژن ام رو معاینه کرد و با دست خودش رحمم رو باز کرد
و در آخرین مرحله با دست های خودش کیسه آب ام رو پاره کرد که من اوج درد و وحشت زایمان رو اونجا چشیدم
پدرم در اومد و از ته دل و با همه ی وجود گریه کردم
توی این مراحل همسرم پاهای منو ماساژ می داد که خیلی توی تحمل درد ها کمکم کرد
همچنین یه بار هم رفتیم حموم و من زیر دوش آب گرم قرار گرفتم و اونم باعث شد درد ها برام قابل تحمل تر بشه
ادامه در تاپیک بعدی
مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۳ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن