اصلا حوصله ندارم دخترمو شوهرم اعصاب نذاشن برام
دخترم ک حرصم میده خیلی وابسته عمش و پدربزرگش میشه از بغل اونا نمیاد به من و پشت سرشون گریه میکنه
شوهرمم ک انتظار داره من نازشو بکشم فک میکنه من تو خونه خسته نمیشم
الان قهر کرده اشپزخونه خوابیده

سلام عزیزم دخترت که الان سنی نداره این طوری به قضیه نگاه نکن من پسرم عاشق عمشه ودخترعمه هم زیادداره به همشونم می گه عمه اخه اختلاف سنی خیلی زیادی داره اوناواقعا دوستش دارن باورتون میشه پسرم عمه جزواولین حرفی بودکه یادگرفت وبه منم بجای مامان می گفت عمه خلاصه الان مامان می گه شما که نبایدازیه بچه ی یکسال ونیمه حرص بخوری بهش محبت کردن دوستشون داره پسرم تازمانی که خونه ی عمش باشیم اصلا بغل من وباباش. نمیاد من از فرصت استفاده می کنم وکمی استراحت می کنم ولذت میبرم ازدوست داشته شدن پسرم توهمین گهواره انقدرهستن که خوانواده شوهرشون بچشونودوست ندارن یا بچه ی جاری یاخواهرشوهرشونو بیشترتحویل می گیرن اینا جای ناراحتی داره شما بایدراه کارپیداکنی قبل خداحافظی سرشوگرم کنی بازی کنی تاگریه نکنه دنبالشون ولی بحث شوهرتون جداست اما کلا ازمردا انتظاردرک واقعا گاهی نمیشه داشت همین قهرکردن نشونه نرسیدن به بلوغ فکریه خودتواذیت نکن زندگی مشکلات جدی تری داره خودش میادآشتی می کنه امازیادنازشونکشی بدعادت شه که تموم عمرت میشه نازکشیدن بچت بزرگترشه بحرفت گوش می کنه نگران نباش این دوران می گذره عزیزم قدرخودتوبدون وصبورباش

برو ب بهونه ظرف شستن قابلمه ای چیزی بنداز رو سرش تا دیگ قهر نکنه بدشم مگه آشپزخونه جای خوابیدنه

ای وای خدامو شکر کنم اول بابت این ک از همه قوم شوهردورم نزدیکم نیستن ازاین کاراکنن دوم زیاد رفت امد نکن گلم اینا فردا رو تربیت بچتم تاثیر داره ها
سوم شوهرتو کجای دلم بزارم بدترازمال خودم بی محلی کن میدونم سخته اما ماهم گناه داریم بخدا

والا من از خدامه بچم بره بغل عمو عمه هاش ی ساعتم ک شده
چ. ایرادی داره
بشین استراحت کن قشنگه

بزار همونجا بخوابه جاش بد باشه میاد مثل ادم سر جاش میخوابه اینقدر بدم میاد. از این مردای لوس و ناز نازو که قهر میکنن قهر مال زناس ناز کردن مال زنه دوبار نازشو نخریدی بار سوم خودشوو جم میکنه والا در مورد بچت چیزی نمیتونم بگم چون پسر خودمم همینه

من ک ب این نتیجه رسیدم ک ب شوهر نباید اهمیت داد چون پررو میشن.بچه هم ک من دخترم ب خانواده خودم وابسته هس ولی ب خانواده شوهرم فقط ب برادر شوهر کوچیکم ب بقیه عمراً با خواهرشوهرم ک همچین هس ک اصلا بغل نمیره تا نزدیکش میشه ناخون میکنه و اخم میکنه طرفش

منم دخترم همش میره بغل عمه و مادربزرگش اونام میبردن خونشون منم نگرفتم از بغلشون دوسه ساعت میموند خسته میشدن میاوردن دیگه خودشون نمیبرن🤣 الانم برو بغل شوهرت بخاب بگو اومدم کنارت بخوابم تا خستگیم از تنم بره بیرون کنار تو آرامش میگیرم مردا درکی از خونه داری و بچه داری ندارن

دختر من با خونواده خودم اینطور بود الان دیگه از کنار خودم تکون نمیخوره

شوهرت غلط میکنه

پسر منم یه مدت پشت سر جاری یم گریه میکرد و میخاست باهاش بره اونم سریع بغل میکرد میبرد من از این طرف هی حرص میخوردم دیدم اینجوری نمیشه وابسته بقیه بشه دیگه تا اون می یومد خونه مون میخاست بره من سریع قبلش اماده میشدم خودم پسرم بیرون میبردم حتی شده تا توی حیاط میردم چند دیقه بازی میکردم مشغول میکردم دیگه این عادت از سرش پرید خدارشکر

ببین منم خیلی رو‌بچم حساسم بذار بره بغلشون چیکار داری پا بنداز رو‌هم استراحت کن ، شوهرتم محلش ندی خوب میشه نهایت یه چیزی از دست بیوفته که بترسه بعد بگو واااای ترسیدی😏😏

وااای چ بد مگ تویه منطقه زندگی میکنین بهترین راه اینه کمتر رفت وآمد کنی ودورتر بری شوهرتم ولش مردا همشون همینن نازمیکنن