۱۲ پاسخ

عروسی با عید دیدنی فرق می کنه به نظرم اشتباهه باید راضیش کنین برین

ما ترکا میگیم خیرو شر. یه طرف. رفت و آمد یه طرف. این دوتا هیچ ربطی بهم ندارم. شما عروسیت رو برو اصلا هم باهاشون حرف نزن کادوت رو هم بده. حالا. دوست داشتید رفت و آمد کنید. دوست نداشتید. نکنید. عروسی. یا دور از جون. عزا فرق داره. به همسرت بگو یکی از مادرها گفت. اگر. ۱ دهم درصد خدای نکرده خدایی نکرده زبونم لال. برای این خانواده که عروسیشون یه اتفاقی بیافته. باز نمیری. حتما میری. عروسی هم مثله اونه. هیچ وقت خودتون رو از مجلس جا نندازید

من خودمو جات گذاشتم خیلی ام رو نوشته هات فکر کردم واقعا اگر منم جای شما یا جای شوهرتون بودم نمیدونم چکار میکردم اما با اخلاق خودم میگم اونا دو بار دیدار شما رو رد کردن من بودم نمیرفتم
چون بار اول ک رد کرد عید اگر تهران بودن چرا نیومدن? اینو از خودت بپرس
من بودم نمیرفتم

والا دروغ چرا شوهرت حق داره نره اگه به قول شما بحث شوهرعمت بود اونموقع رد کردن نیومدن چرا بعدا نیومدن سر بزنن خونتون ک از دلتون بره ب نظرم کلا مشکلشون با شما بوده

به شوهرت بگو توی عید دیدنی سال بعد تلافی کنه الان وقتش نیست ، ولی مطمئنن شما میتونی شوهرت رو کنی

مگه آدم چندبار عروسی میکنه که نرین ..عید دیدنی نیومدن با شب چله ای واقعا با عروسی فرق داره میتونین بعدا برا هیچ جشن و مهمونی دعوتشون ندین بعدم بگین چون نمیومدین خونمون ولی عروسی و برو هر جور شده

ما بارها شده کسی رو دعوت کردیم و نتونستن بیان ولی بازم مشکلی با هم نداریم

عروسی هست حتما برو ولی شوهرت راضی کن

برای مهمونی رفتن خونشون تلافی کنید بعدا ولی الان عروسی به خودتونم خوش میگذره به با مهمونی تلافی کنیم

اونکه دعوت مهمونیتونا به خاطر یکی دیگه رد کردن که کار قشنگی نبوده ولی خب خیلیا رامن میشناسم همینجورن اون به کنار ولی عید دیدنی نیومدن خونتون باید ببینید مسافرتی نبودن مریضی چیزی نبودن یاشاید اصلا هیج جا نرفتن عید دیدنی دیگه نمیشه ناراحت شد

کسی این دوسال که ماه رمضون هست کسی عید دیدنی نمیره عموما خیلی کم ماهم جایی نرفتیم
بعد عید فطر بعضیها میرن

من جای شما بودم نمی‌رفتم به کسی احترام بزار که بهت احترام میزاره من به دلایلی با عمم اینا قطع رابطه کرده بودم وقتی مادرم فوت کردهیچ کدومشون نیومدن هرهم ببینم شون حتی نگاشون هم نمیکنم با خودمون عهد بستیم حتی عمم مردهم نریم بزرگه که باشه خرم بزرگه

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
مامانا امشب حنابندون پسر عموم بود بعد سر یه دلخوری از شب چله از پارسال شوهرم میگفت نمیریم عروسی پسر عموت و خیلیم محکم به همه هم گفته بود دوهفتس بحث داریم ظهر مامانم بهش پیام داده بیاد گفته نه مادر شوهرم بهش گفت گفت نه اصلاااا خلاصه که منم زورش نکردم گفتم هر جور راحتی بعد عصر با دخترم رفتیم پارک ساعت ۷ زنگ زده که برین خونه اماده شین برین به خاطر تو میریم حالا از اون اصرار و از من انکار گفتم من اصن دوست ندارم برم جایی که شوهرم دوست نداره( الکی مثلا🤪) هی گفت نه برا تو میام خلاصه رفتیم اونجا انقدر بابا و مامان و عمه هام خوشحال شدن هی تشکر کردن اومدیم 😁 شوهرمم که با پسر عموم خوب نیود اخر کار رفته بود غذا میکشید کمکشون خلاصه که سیاست زنانه داشته باشید 🤪😁 شوهرم تو بحثای اخیر میگه نکنه پسر عموت میخواسته بیاد بگیرتت که انقدر سنگش و به سینه میزنی😑اخه پسر عموم از من کوچیکتره از بچگی باهم بزرگ شدیم هیچ وقتم حرفی نبوده بینمون بعد ببین چه برداشتی میکنن شوهرا