۹ پاسخ

چه جالب باز من میگم کاش کسی بغلش نکنه اذیت میشه تو مهمونی هم دوس دارم همش بغل خودم باشه.منم تنهام والا..شوهرم صبح میره شب میاد

بخدا منم
بچم خیلی افسردس همش گریه و بی قراری میکنه
منم با خونواده همسرم زنذگی میمنم فعلا جدا نشدم ۱ دیقه کمک نمیکنن و نمیخابوننش
بخدا صب تا شب همش گهوارشو تکون میدم و رو خودم میشینم اونا هم همش دراز میکشن و میخابن
هه ۲۰ دیقه نگهداری نمیکنن یکم بخابم یا استراحت کنم
کاش میتونستیم جور میشد همش خونه پدر میرفتیم

ماهم همینیم عزیزم

حالا من دوس ندارم کسی بچهامو برداره دست ب دست کنن اذیت میشن بچها
دلم میخاد جفتشون پیش خودم باشن
هی بوسشون کننا بغلشون کنن روانم میریزه بهم

منم یه عمه دارم ۱۳ ساله بچه دار نمیشه هر روشی امتحان کرد ولی نشد.هروقت میخوایم بریم واکسنای اراد و بزنیم میگه من برش میدارم خداخیرش بده وقتی هم خونم اراد گریه میکنه میدمش دست عمم نه نمیگه بنده خدا به نیم ساعت نمیکشه تو بغلش میخوابه.همیشه بهش میگم کل بچه های دنیا رو باید بیارن پیش توکه خوابشون کنی😊

من خانواده ام یه شهر دیگه ان وقتی میام پیش خانواده ام تقریبا نفس راحت میکشم.‌ یه دختر عمه دارم خدا خیرش بده کلی بچه رو نگه میداره بریم بیرون‌نگهش میداره اون شب عروسی بودیم کامل بچه رو نگهداشته بود خدا خیرش بده من همیشه برا ش دعای خیررمیکنم. خونه مامانم این ها هم تقریبا فقط من بهش شیر میدم بقیه کاراش رو مامانم انجام میده در عوض برمیگردم جایی که زندگی میکنم از دست تنهایی دهنم سرویس میشه

دقیقا همسایه ی من انقد اینجوری شده بود اونم همینو میگفت
الان دمش کرم انقد قشنک بهم کمک میکنه،شبایی که همسرم اداره‌ست میاد پیشم میمونه میگه اصلا بیدارنشو شبم خودش شیرشو درست میکنه میده
بااینکه یه دختر۳ساله داره

اخیعی فسقلی

آره عهد خوبیه

بنظرم باید اینا فرهنگ سازی بشه

حالا من میخوان بچه رو بگیرن خودم میترسم نمیدم کسی بگیره

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
چقد مامان اولی بودن و بی تجربگی بده
امروز رفتم واسه واکسن ۴ ماهگی، ساعت ۸ شیر خورده بود، ساعت ۹ بهداشت بودیم، محض احتیاط یه شیر هم با خودم بردم، بعد اونجا شلوغ بود، ساعت ۱۰ پسرم شروع کرد به سکسکه دیگه نتونستم شیر رو بهش بدم و همش میگفتم دیگه الان کارای قبلیا تموم میشه نوبت ما میرسه ولی خلاصه تا ۱۰ و نیم طول کشید و واکسن رو که زد گریه کرد دیگه بخاطر گشنگی گریه اش قطع نشد
چون اون واکسن خوراکی هم خورده بود باید بین شیر و قطره خوراکی یکم فاصله میشد، اونجا بهشون گفتم این بخاطر گشنگی داره گریه میکنه گفتن چند دقیقه بمون بعد بده
پسر منم که گشنش میشه زمین و زمان رو بهم میریزه، خلاصه بعد پنج دقیقه بهش دادم که ساکت شد دیگه
اعصابم خورده، کاش قبل واکسن یکم بهش میدادم که اونموقع مجبور نمی‌شدم بعد واکسن بهش شیر بدم
دوماهگی برده بودم بعد قطره خوراکی گفتم میتونم شیرش بدم گفت بده اشکالی نداره
حالا نمیدونم تداخل نداره یا اینکه چون ممکنه بپره تو گلو میگن نده
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۹ ماهگی
چه خبر؟بیاین به قول یه خانمه که بهم کفت براتون رمان بگممن اشتباه کردم گفت دوران کولیک بهتر بود...حداقل اونموقع دوسه ساعت مشخص دردش میگرفت...باقی رو راحت مبخوابید.نه که مثه امروز طفلی نه خواب درست داشت نه بیداری...دوسه بار با گریه بیدار شد میخوابید به زور تا میذاشتم سرجاش گریه میکرد...چنان غر و گریه و جیغ که جیگرم کباب میشد...دارو دلدردشو هم ظهر دادم هم شب، استامینوفن به لثه ش زدم قطره به بینیش....بغل باباش هم غرغر میکرد...تازه خانم یاد گرفته یکم دیرتر بغلم که اماده شده برا شیر سینه بره دهنش قهر میکنه...
خلاصه نمیدونم چش بود...بعد چهارماه ماکارونی خوردم با خودم میگم شاید از اون بوده...با اینکه ماساژ میدادمش خودش هم شکمش طبق معمول کار میکرد...حتی خونه رو هم گرم نکرده بودیم...😢
بعد جالبه که بچه ای که تو تاریکی میخوابید تا برق خاموش بود کلی گریه میکرد...فکر کنم از شبی که باغ بودیم تاریک بود مادرشوهرم بغلش کرد ترسیده بود دیگه انگار ترسش باهاش مونده...
امروز هم مادرشوهرم زنگید که فردا میخوایم دور هم یکی از غذاهای محلی رو بپزیم بیا، گفتم اگه تونستم میام.تو بی قراری رز با خودم فکر کردم حتما کولرشو راه ننداخته اونجا هم شلوغ و جایی نیست که ببرم رز بخوابه پس نرم بهتره حداقل فردا استراحت کنه.