من بیست سالم بود مادر شدم تا اونموقع بچه نوزاد ندیده بودم و بغل نکرده بودم خونم یه شهر دور بود دانشجو هم بودم بعد بیست روز اومدم خونه خودم خودمم حمومش میکردم هیچیم از بچه داری نمیدونستم مثل الانم گوشی و نت نبود که کمک بگیرم ولی از پسش بر اومدم الان دخترم ۱۵سالشه
منم بچه اولم همسن شما بودم، ده روز خونه خودم بودم مامانمو خواهرم کمکم بودن، ده روزم موندم خونه مامانم ولی دیگه اکثر کارهای نی نی رو خودم انجام میدادم مامانم فقط از نظر آشپزی و اینا بهمون میرسید. بعدم برگشتم خونه ام خیر سرم طبقه بالای مادرشوهر بودم ولی یه بار نپرسید ببینه کاری دارم یا نه فقط بچه رو میبردن بازی بعدش تا پوشکش کثیف میشد یا گریه میکرد میاوردنش همه کارا از اول با خودم بود حموم و...
الانم از اولین روز کارای نی نی رو خودم انجام دادم علاوه اینکه دختر بزرگمم دستش شکسته از زیر بغله تو گچه کارهای اونم مثل دسشویی رفتن و حموم و حتی غذا دادنش با منه
سختیش فقط چند روزه اوله بعدش ادم عادت میکنه با شرایط جدید
منم۲۰ سالگی مادر شدم و فقط ۵ روز خونه مامانم بودم و باقیش تنها حتی اب چهل و.. خودم میبردم حموم سخت بود ولی گذشت
تا ۴۰ بمون یهو بد برو
تا نری و تنها نشی مستقل نمیشی تا قبلش فک میکنی نمیتونی
ولی همینک تنها شی یکی دو روز اول سخته بعدش عادت میکنی
منم از ۱۷ روزگی دخترم اومدم خونمون بلد نبودم بشورمش هی با دسمال مرطوب تمیزش مبکردم یروز در میون مامانم میومد سر میزد میشستش حمومش و مامانم میبرد بد چن روز دیدم اینجوری نمیشه خودم هرجوری بود سعی کردم بشورمش الان دگ حمومم خودم میبرم
منی که بچهام خودم بزرگ کردم دست تنها وتجربه اینکه کسی بهم کمک کنه رو نداشتم فقط میتونم بگم اولش شاید سخت باشه ولی بعدش خیلی راحت همه کاراش خودت انحام میدی ونگران این نیستی که تنهایی واسترس دیگه نداری ونمیترسی
منم دقیقا اینطوری بودم حتی رفتم خونم از استرس مریض شدم با گریه برگشتم خونه ی مامانم ب خودت زمان بده اروم اروم برو یک روز برو بمون یک روز برو خونه ی مامانت
ما رسم داریم که زن زائو تا ۱۰روز اول میمونه خونه خودش منم خونه خودم بودم مامانم و مادر شوهرم پیشم بودن بعد دهم سه روز رفتم خونه مامانم بعدش ۲شب هم رفتمخونه مادرشوهرم. بعدش اومدم خونه خودم .از استرس شبا خوابم نمیبرد هی پامیشدم بچه رو چک میکردم. روزا نمیتونستم به کارام برسم حتی درست و حسابی هم غذا نمیخوردم هر وقت دخترم شبا نمیخوابید نوبتی با شوهرم نگه میداشتیم. ولی الان عادت کردم قلق بچه هم دستم اومدم الان همه ی کارای دخترم رو خودم میکنم حتی حمومش رو . به کارای خونم هم میرسم. همه چی اولش سخته تو هم بری خونت بعد یه مدت عادت میکنی. هر وقت هم کارات زیاد بود زنگ بزن مامانت بیاد بچه ت رو نگه داره تو به کارات برسی.
منم دخترم ۲۱روزشه تا ۱۵روزگی خونه مامانم بودم ۴روز رفتم خونه مادرشوهرم
الانم ۳روز خونه خودمم
امروز برای اولین بار میخوام ببرمش حمام
همیشه اولین بارها ترس داره
مثل شستن مثل حمام کردن حتی خوابیدن خودمون
ولی کمکم دستمون میاد
مامان ویهان منم بچم الان دیگه تو چهار ماهگی هس همچنااان خووونه بابامم میترسم برم ،،،یه شب مامانم اینا نبودن بچه پیش خودم وشوهرم بود تاصب پلک روهم نزاشتم میترسیدم یهو کپ بشه یا اینکه پتو بره رو بینیش خدانکرده خفه بشه ،،براهمین تصمیم گرفتم ک بمونم تا یخورده بچم از اب و گل در بیاد
تا خودت تنها نشی اعتماد به نفسشو به دست نمیاری. نترس. اتفاقا خیلی تنهایی راحتتره. هر کاری خودت درست بدونی انجام میدی و صد نفر کامنت نمیدن واسه بچه بزرگ کردنت. بعدشم بچه کاملا میفهمه اطرافشو. قشنگ باهات راه میاد
منم میترسیدم سر ۲۰ روزگی اومدم خونه خودم شبا با برق روشن میخوابیدم ساعت کوک میکردم خوابم نبره ولی خدارو شکر خوب پیش رفته ولی بعضی روزا که میدیدم اذیت میکنه میرفتم خونه مامانم باز دوروز وای میستادم یکم خستگی میگرفتم باز میومدم خونه خودم وقتاییم که میدیدم از پس کارای زندگیم بر نمیام میگفتم بیان خونمون من دورو برمو جمع میکردم دیگه باید هر جور هس تا دو سه ماهگی بگذرونی به بعدش راحت میشه
فقط باید تنها بشی که از پس هرچیزی بربیای
مطمعن باش تواناییشو داری حتی بهتر از مامانت
بمون یدفعه۴۰ تموم بشه بعدبرو
ی دو روز بری خونت خودت عادت میکنی اتفاقا بیشتر لذت بخشه برات انگار
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.