سلام بالاخره منم زایمان کردم الحمدلله خداروشکر بسلامتی بارمو زمین گذاشتم و سبک بال شدم😍🌼

پنجشنبه ۱۰خردادماه رفتم بیمارستان و معانیه و نوار قلب گرفتن دوسانت بودم بر اساس تاریخ انتی برای زایمان.
چون راهم دور بود به بیمارستان دکترم دستور داد بستری شم و بمونم
و ساعت دو عصر من بستری شدم و سوزن فشار بهم زدن به ماما همراهم گفتم کی میای گفت چهارسانت بشی میام بالا سرت 🤭🥹
و دردهای خفیفی مث پریودی میمومد میرفت قابل تحمل بود تا شب همینجور گذشت🥲
و شب معاینه شدم سه سانت بودم و گفتن تا ۱۲شب وصله بعد قطع میکنیم سرم رو و ساعت ۱۲ سرم رو قطع کردند و یه نیم ساعتی بهم ارامبخش زدن گیج شدم حالت خوبی بود نای حرف زدن نداشتم🫢
بعد گذشت و شد جمعه ۱۱خرداد ماه ساعت ۶ صبح برام سرم فشار رو وصل کردند و دردهام کم کم داشت اوج میگرفت لرز تو بدنم بود نمیتونستم رو تختم بخوابم تو سال هی راه میرفتم و با دماغم نفسو میگرفتم و از دهنم بیرون میدادم از درد بالا میوردم و بخودم میپیچیدم دردش قابل گفتن نی ک چجوریه 😩😵

۹ پاسخ

بعد گذشت و شد جمعه ۱۱خرداد ماه ساعت ۶ صبح برام سرم فشار رو وصل کردند و دردهام کم کم داشت اوج میگرفت لرز تو بدنم بود نمیتونستم رو تختم بخوابم تو سال هی راه میرفتم و با دماغم نفسو میگرفتم و از دهنم بیرون میدادم از درد بالا میوردم و بخودم میپیچیدم دردش قابل گفتن نی ک چجوریه 😩😵
و ساعت ۷معانیه شدم شده بودم ۵سانت و همینجور درد میکشیدم تا اینکه ماما اومد انگار دنیارو دادن بهم
خیلی ارومم میکرد از اول تا اخر کمر و دلمو با روغن سیاهدونه ماساژ داد بهم میگفت چکار کنم
و همکاری کنم ک زایمانم راحت شه و من یهم فول شدم و ۱۰سانت شدم
تقریبا میگیرم چهارساعت طول کشید تا زایمان کنم با توجه به شکم اول ماما میگفت عالی هستی باهاش همکاری میکردم و کارایی ک میگفت انجام میدادم و کیسه اب منو پاره کردند و برش هم زدن و گذشت تا اینکه ساعت ۹:۴۵ دقه نی نی به دنیای ما اومد وقتی فول شدم دردم یادم رفت فقط گوش ماما میدادم و میگفت زور بزن من زور میزدم و فوت میکردم
بخاطر نی نی ۲۰تا بخیه خوردم ده تا داخل و ده تا بیرون😐🤭

طبیعی زایمان کردم و دردامو قبل از زایمان کشیدم الان فقط باید مراقبت کنم از بخیه هام که یکم سختمه🤕
❤️و گل پسری من در ۱۱خرداد ماه ۱۴۰۳ صبح جمعه ساعت ۹:۴۵بدنیا اومد❤️

سلام عزیزم مبارک باشه ان شاءالله قدمش پرازخیروبرکت باشه براتون😍🥰⚘😘

مبارکت باشه انشالله، قبلش ورزش میکردی؟

😍خدا حفظش کنه برات عزیزم خوش قدم باشه. وای ک چقدر من از زایمان میترسم😢ای کاش سزارین بشم

عزیزم هزینه ی ماما همراه چقد شد؟

مبارک باشه عزیزم قدش خیر و برکت بیاره براتون 😍❤️❤️❤️😘

طبیعی شدی؟

خدا حفظش کنه عزیزم

عزیزم بسلامتی مبارکه

سوال های مرتبط

مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان شاهان مامان شاهان ۲ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان افرا❤️ مامان افرا❤️ ۶ ماهگی
منم زایمان کردم دخترا 😍
واس اب دور جنین دکتر بهم گفته بود یه هفته وقت داری یعنی ۳۹ هفته باید ختم بارداری بشی ولی هر دو روز باید بری برای نوار قلب منم پنجشنبه رفتم نوار قلب بیمارستان نوار قلب گرفتو دکتر گف به نظرم همین امروز باید بستری بشی واس زایمان منم بستری شدم بدون هیچ دردی فقط یه سانت بودم رفتم بستری شدم هی میومدن مایعنم میکردن سرم زدن ساعت ۵ بستری شدم ساعت ۱۰ شب هی شکمم سفت میشد درد میکرد هی کمرم درد میگرفت کم کم شدید میشد تا ساعت ۲ که شدم ۴ سانت دردام هی زیاد شدن باز اومدن مایعنه ۲ نیم ۳ دیگه خیلی شدید شد صدام در اومد گفتم بی حسی بیار گف یه سانت دیگ مونده گف برو زیر دوش اب گرم به زور رفتم و با مایعنه کیسه ابمو پاره گرفت خیلی بد بود دیگ نمیتونستم تحمل کنم جیق میکشیدم که دکتر بیحسی اومدم امپولو زدو دیگ انگار اب رو اتیش شد خیلی عالی بود دیگ درد نداشتم و راحت زور میزدم بچم هم ۵ نیم دنیا اومد ۹ هم رفتم بخش و الانم خداروشکر حال دوتامون خوبه
گفتم تجربمو بگم شاید به دردتون خورد❤️
انشالله همتون بسلامتی زایمان کنید
مامان سید صدرا مامان سید صدرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت یک
سلام دوستان ۱۷شهریور حرکات بچه رو از صبح حس نمی‌کردم چون خیلی شکمم سفت میشد رفتم بیمارستان برای نوار قلب بچه که اونجا گفتن بستری شو برای زایمان چون نوار قلبش ضعیف بود بستری شدم بیمارستان مبینی سبزوار چون توی سبزوار برای زایمان فقط همین یدونه بیمارستان برای زایمان منم بدون هیچ حق انتخابی بستری شدم
ماما همراه هم داشتم ولی گفتن تا چهار سانت فول نشی ماما همراهت نمیاد بالا سرت خلاصه که منم تو بلوک زایمان تنها بودم از ساعت هشت و نیم شب تا یک بعد ازظهر روز بعد که شدم چهار سانت ماما همراهم اومد و متوجه شدم که شب قبلش هم شیفت بوده تا صبح و متاسفانه وقتی اومد به جای اینکه خانم بیاد و پیش من باشه میرفت و با پرسنل گرم صحبت بود و من از درد بخودم میپیچیدم دهانه رحمم شب که بستری شدم یک سانت بود صبح شدم دو سانت ساعت یکه هم که ماما همراهم اومد شدم چهار سانت وقتی دیدم ماما همراه من بهم اهمیت نمیده و بقیه که بعد من میومدم زایمان میکردم و میرفتن بیصدا اشک می ریختم تخت های بغل فکر میکردن از درد دارم گریه میکردم ولی در واقع از بی کسی بود همه بهم میگفتن مگه درد نداری از دیشب اینجایی و ساکت نشستی ولی خب چیکار میکردم من اینجوریم که دردامو تو خودم میریزم که بقیه از دردم استرس بهشون وارد نشه و برای زایمان بترسن چون هر کی میومد به من استرس وارد میکرد من دلم نمی‌خواست به بقیه استرس وارد کنم خلاصه بعد خوردن سه تا قرص فشار و دو تا آمپول فشار شدم شش سانت که ساعت پنج و نیم بعد ازظهر قلب بچه افت فشار پیدا کرد و منو اورژانسی سزارین کردن و بسیار بسیار اذیت شدم تو اون دو روز ولی خدارو شکر که بچم سالمه
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
کسایی که میخان طبیعی بیارن نخونن🙂
پارت ۱
شب جمعه بود ۱۵ تیر ساعت ۱۰ رفتم پیاده روی تا ۱۲ امدم خونه یه حسی بهم میگفت تا فردا دردام شروع میشه تمام کارام رو کردم ساعت یک بود نشستم رو توپ جیم بال یکم ورزش کردم یهو کیسه آبم پاره شد زنگ زدم با زایشگاه گفتن پد بزار اگر یک ساعت بعد خیس شد بیا منم گذاشتمو همچنان خیس شد ساعت حدود دو ونیم بود رفتم زایشگاه بدون هیچ دردی چون کیسه آبم پاره شده بود با یک سانت بستریم کردن خیلی اصرار کردم که سوزن فشار بهم بزنن اما میگفتن سوزن فشار رو فقط روزا میزنن بهم آنتی بیوتیک وصل کردن گفتن وقتی کیسه آب پاره شد باشه تا دو ساعت بعد دردا شروع میشه صبح شد ساعت حدودا نه من تا اون موقعه یه درداری خفیف پریودی داشتم اما همون یک سانت بودم دکتر آمد بهم آمپول فشار زدن کم کم دردارم شدید شد خانوادم چون از شب رفته بودم تو زایشگاه در زایشگاه رو ول نمیکردن از طرفی خیلی نگران بودن منم تا ساعت ۱۲ ظهر دیگ تحمل دردام رو نداشتم و بلند بلند داد میزدم اما بلند میشدم ورزش میکردم راه میرفتم اینقدر دردام شدید شد که تحملش سخت بود بهم یه آمپولی زدن که دیگ من تو حال خودم نبودم و لرز شدید گرفته بودم تا ساعت ۷ شب درد کشیدم اما به زور ۲ سانت شده بودم
خانوادم هی میومدن دکترا رو تحدید میکردن که سزاریننش کنین اگر بلایی سرش آمد اینجا رو رو سرتون خراب میکنیم و ........
بقیش پارت دو میزارم
مامان علی مامان علی ۲ ماهگی
خانوما از زایمان طبیعی واسه شما بگم من از دوروز قبل از زایمانم دردام شروع شده بود درحالیکه دکترم میگفت تو حالا حالا موقع زایمانت نیست دردام مثل پریود بودن بود یعنی یکم درد میگرفت تا اینکه بعداز ۳ روز به ۵ دقیقه ۵ دقیقه یکبار درد میگرفت رفتم بیمارستان گفت ۱ سانت باز شدی و گفت باید بستری بشی منم به گفته ی کلاسهای زایمان طبیعی که میگفتن زود بستری نشین و تا درداتون تند نشده نمیخواد بستری بشین ساعت ۱۲ شب اومدم خونه و خوابیدم تو خواب یه لحظه درحد ۵ ثانیه یه دردشدید گرفتم و کیسه ابم پاره شد ساعت ۳ نصف شب بود سریع رفتم بیمارستان و سرم فشار بهم زدن خییلی درد کشیدم تا اینکه ۲ سانت شدم و از شدت درد میگفتم اپیدورال میخوام گفتن مال بالای ۴ سانت هستش اما داشتم قشنگ میمردم تا اینکه ۳ سانت شدم از بس حالم بد شد اومدن وصل کردم به من ۱۰ تا سرم فشار زدن و قشنگ مرگ را پیش چشمم دیدم و اخر باز نشدم همون ۳ سانت بودم درحالیکه قبلش دکترم میگفت تو لگنت عالیه واسه طبیعی ولی بیستر از ۳ سانت باز نشدم و تا فردای روز بعد ۱۲ ظهر درد میکشیدم اخرش رو خون افتادم و بردن منا برای سزارین
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی