۱۱ پاسخ

میفهمم حست رو الهییی همه بچه ها سلامت باشن این حرف های که ما مادر ها گاهی می‌زنیم به خاطر خستگیمونه میگذره ایشالا

آخ حالتو خریدارم منم دیروز دخترم مریض شد یعنی مردم زنده شدم

خدا کمکت کنه

دورازجونت ، وای آره خدانکنه هیچ بچه ای مریض بشه و بیمارستان بستری بشه

درسته یه دونشو دارم اما درکت میکنم..منم دخترم دوبار بستری شد.باراول ۲هفته..هلاااااک شدم..هم خودم هم دخترم...خیلی سخت گذشت..بار دوم ۵روز.خدا برای هیچکس نیاره..ان شاءالله تمام بچه سالم باشن

چرا بیمارستان عزیزم

چی شده. عزیزم. خدا کمکت کنه عزیزم. سرما خوردن

عزیزم چرا بیمارستان خدا بد نده

انشالله بهتر میشن و بغلشون میکنی میرین خونه همه باهم سلامت

اعه چرا عزیزم بستری شدن؟

چرا بیمارستان هستن؟

سوال های مرتبط

مامان پسرمم🧒🏻💙 مامان پسرمم🧒🏻💙 ۸ ماهگی
تجربه زایمانم پارت1....
راستش من از هفته 36همه جور حرکتیو امتحان میکردم اوووففف چقد زعفرون خوردم زعفرون خونه خودمو تموم کردم رفتم مال خونه مادرشوهرمم تموم کردم چقد وزرش میکردم🤦🏻‍♀️اسکات، پله، پیاده روی چن ساعته بعد اینا از 36هفته یه روز درمیون رابطه بدون جلوگیری هرشب یدونه شیاف گل مغربی... سرزنشم نکنید چون خیلی خسته بودم خیلی گردالو و سنگین شده بودم دیگه نمیتونستم تکون بخورم دوسداشتم زودتر بیاد دنیا و سبک بشم بماند حالا از همون هفته36دردایی داشتم ک دوسه ثانیه مث درد پریود میپیچید تودلو کمرمو میرف منم تا دردم میومد میرفتم بیمارستان بذا معاینه😪خنگ بودم بی تجربه بودم چقد الکی الکی بااون ناخوناو انگشتاشون اذیتم کردن شاید بگم تا بچم دنیا بیاد من 15بار معاینه شدم هفته ای دوسه بار بیمارستان بودم برا معاینه خیلی بدبود دیگه الان انقدی تجربه دارم ک سربچه بعدی الکی نرم بیمارستان... خلاصه هفته 39بود اون دقیقا 39هفته و سه روزم بود بعد ازظهر باشوهرم تو اتاق داشتیم اماده میشدیم ک بریم بیرون یدفه یه درد اومد تو کمرم ک یکم بیشتر از دفه های قبل بود شوهرمم خوشحال شد ازینک قراره بچه بیاد😂(دیگه انقد همه رو اسیر کرده بودم بقیه بیشتر از من خسته بودن و منتظر اومدن بچه بس ک هردیقه ی پام تو بیمارستان بود) بعدش رفتیم بیرون نزدیک 2ساعت پیاده روی کردم و برگشتیم رفتیم خونه مادرشوهرم (این اواخر کلا خونه اونا بودیم چون میترسیدن دردم بگیره و من خونه تنها باشم) رسیدم خونه به مادرشوهرم گفتم من یکم درد دارم بازم بریم بیمارستان اون بیچاره هام بااینک همه شون شاغلن مجبور کردم منو ببرن چیکارکنم میترسیدم یدفه یچیزی بشه خلاصه رفتیم بیمارستان..........