۱۶ پاسخ

نتیجه گیری...
میفهمم که ادم دست خودش نیس استرس نداشته باشه ولی واقعا چیزی نبود و من کلا خوشم اومد از اون لحظه ایی که تو اتاق عمل بودم. ادم یه حس مشنگی داره😅
بعد عمل که کم کم اثر بی حسی میره درد کم‌کم‌میاد ولی قابل تحمله به پرستار بگین خودشون شیاف یا امپول میزنن.
پمپ درد هم‌گرفتم ولی فک‌ کنم تاثیر چندانی نداشت و با شیاف بهتر میشد درد رو کمتر کرد.
فشار دادن شکمم درسته خیلیییییی سخته و درد داره وای لازمه انجام بشه و دردش در حد همون چند ثانیه اس که فشار میده اونم خیلی اروم ولی خب چون زخمه دردش رو ادم بیشتر متوجه میشه.
بعد عمل هم بهم گفتن سرم‌رو تا شب بلند نکنم و زیاد تکون ندم و زیر سرمم چیزی نذارم چون سردرد میشم‌و منم اینکارو کردم و سردرد اصلا نداشتم. با اینکه کلی حرف زدم و...
موقع راه رفتن هم کم کم خودتون بلند بشین خیلیی خیلی اروم درسته اولش خیلی سخته ولی واقعا بعدش ادم بهتر میشه.
اولین چیزی هم که خوردم یه لیوان نسکافه بود و بعدش هم چایی و خرما.

خلاصه که نترسین همین که کوچولوتون رو ببینین هر چقدر هم درد داشته باشین قابل تحمل میشه براتون و کیف دنیا رو میکنین وقتی نگاش میکنین😍🥺
برای منی که تحمل دردم تقریبا صفره درد سزارین راحت و قابل تحمل بود...یا شایدم بخاطر بودن کوچولو کنارم دردش قابل کنترل شده برام🥺🤱
ایشالله که زایمان خوبی داشته باشین و عشق کنین با کوچولوهاتون😍🤱
بازم سوالی بود در خدمتم😍

ای جانم بسلامتی عزیزم مبارک باشه مرسی از اشتراک تجربت

خواب مصنوعی نزدن بهت؟بیدار و هوشیار بودی اتاق عمل

مرسی از اشتراک تجربه ت عزیزدلم، واقعا خیلی لذت بخش و جالب بود خوندنش😇 خدا برای شما و همسرت حفظش کنه اون پسر کوچولوت رو انشالله💖
میشه برای بقیه و منم دعا کنی لطفا؟🙏🏻❤️‍🩹

مبارکه برایه منم دعا کن دوروز میرم میام

سلام عزیزم
بسلامتی خیلی خیلی مبارک باشه 🌹😍💖
انشاءالله قدم آقا مهیار واسه مامان و باباش پر خیر و برکت باشه🌹
عزیزم تو خصوصی برات پیام تبریک فرستادم
چن روز پیش فک کنم ندیدی 😘

قدمش مبارک باشه عزیزم
کدوم بیمارستان بودی ؟؟

عزیزم قدم کوچولوت مبارک خداروشکر که خاطره خوبی داری از زایمانت ،جفتتون در پناه خدا❤️

مبارکه گلم 😍😎

عزیزم مبارکه

عزیزم قدم نو رسیدت مبارک باشه
خدا برات حفظش کنه
دعا کن روزی منم بشه

به سلامتی عزیزم قدمش خیر باشه ، کدوم بیمارستان بودی ؟ اسم دکترت چی بود

چقدر داستان زایمان هامون شبیه همه دیدی گفتم زیاد سخت نیس استرس نداشته باش

قدم نورسیده مبارک عزیزمممم چه انرژی خوبی داشت حرفات
من ۲روز دیگه زایمانمه ازبس از سختیاش نوشتن توگهواره همش استرس گرفته بودم که چرا سزارین انتخاب کردم کاش میرفتم طبیعی ولی حرفای شما خیلی بهم امیدداد.
خداگل پسرتو حفظ کنه ایشالا😍😍

شیاف اینا هم‌ خودشون میدن

عزیزم کدوم بیمارستان رفتی و اسم شیاف رو میدونی چی بود ؟

سوال های مرتبط

مامان گیسو مامان گیسو روزهای ابتدایی تولد
سلام تجربه ی من از سزارین 👼🏻🤰🏻

شب قبل از اینکه نوبت داشتم رفتم و کارای پذیرش رو انجام دادم
نوار قلب از بچم گرفتن و من بیست دقیقه نباید تکون میخوردم و تعداد حرکاتش رو ثبت میکردم
شب قبل ۱۲ به بعد هیچی نخوردم حتی اب
صبح عمل منو ساعت ۹ بردن تو اتاق عمل
فضای اتاق عمل رو که دیدم استرس ناجوری گرفتم😰
پرستارا و دستیارا اومدن و تجهیزات یکبار مصرف رو اماده میکردن که یه اقای مسن اومد و فهمیدم متخصص بیهوشی هست ، یه امپول تو کمرم زد و پاهام داغ شدن بهش گفتم من پمپ درد هم میخوام که گفت رفتی تو ریکاوری برات میارم
بعد دکترم اومد که جلوی دید منو گرفتن ،پاهام رو حس نمیکردم ولی چند تا تکون شدید منو دادن در حین اینکه باهام حرف میزد یه لحظه صدای سرفه بچه شنیدم و در حد دو ثانیه صدای گریه بچم😍
بعد صداش قطع شد گفتم دکتر چرا صدای بچم نمیاد گفت داره اطراف رو نگاه میکنه 🤗
پرستار اوردش کنار صورتم 🥰صورتش خیلی کوچیک و داغ بود بعد بردنش ریکاوری
بخیه زدن دکتر حدود بیست دقیقه طول کشید و منو بردن تو ریکاوری
ادامشو تو پست بعدی میذارم
مامان سام مامان سام ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین#۳
تا اینکه بهو حس کردم یه چیزی از زیر قفسه سینه ام کشیده سد بیرون و بهو احساس خالی بودن کردم. همون لحظه صدای گریه پسرم رو شنیدم و بغضم ترکید گفتم خانم دکتر پسرم خوبه؟ خانم دکتر هم گفت بله عزیزم خوبه خوبه. گفتم می خوام ببینمش که پرستار گفت الان بذار تمییزش کنیم . من فقط گریه می کردم تا پسرمو آوردنو گذاشتن کنار صورتم. چه لحظه ای بود خدایا…بعدش بچه رو بردن و من هم به به خواب آروم رفتم که خوابم دیدم ولی یادم نیست چی بود. بعد صدای دکتر رو شنیدم که اسمم رو گفت و گفت که کارش تموم شد. من یه حال منگ داشتم وحرفام خیلی با فکر نبود و کلی از دکتر تشکر کردم. رفتیم ریکاوری و از همون ریکاوری برام پمپ درد گذاشت . شکمم رو هم تو ریکاوری فشار دادن که دردی ندلشتم چون بی حس بودم. اما لرزش ریکاوری بد بود همش دندونام به هم می خورد و نمی تونستم لرزشش رو کنترل کنم. یه نیم ساعتی فکر کنم تو ریکاوری بودم. پرستار پیشم بود و من همچنان گریه می کردم. از خوشحالی. ازم خواست برای خواهرش که بچه دار نمیشه دعا کنم و من هم از ته دل براش دعا کردم. بعدش رفتیم بخش و همه عزیزانم کنارم بودن مخصوصا عزیزدلم پسر قشنگم
مامان علی مامان علی ۲ ماهگی
از تجربه سزارینم بگم. ۱۲ ام عمل شدم اختیاری بودم. عملم که خیلی خوب بود و کلا ۲۰ دقیقه طول کشید. سوند یه سوزش خیلی کم داشت بی‌حسی پشتمم عالی بود و اصلا حالیم نشد از امپول عضلانی دردش خیلی کمتر بود. بعدم گفتن دراز بکش پاهام گرم شد و بی‌حس شدم اما بتادین که میزدن انگار حس میکردم که گفتن طبیعیه و تا چتدثانیه بعدش دیگه چیزی حس نکردم. ۱۰ دقیقه بعدش صدای پسرم اومد چون قبلا سونوی انتی‌م مشکوک بود فقط پرسیدم سالمه همه چیزش؟؟ گفتن آره خشکش کردن آوردن جلوی صورتم اتاق عمل سرد بود گف میبرمش زایشگاه سرمانخوره.. بعدم گفتن آرامبخش بهت میزنیم خواستی بخواب تا بخیه هات تموم بشن. ۱۰ دقیقه ای طول کشید که دیگه بردنم ریکاوری از ذوق بچه اصلا خوابم نمی‌برد. صداشون زدم بیاین تا بی‌حسم ماساژم بدین. که دوبار ماساژ دادن و بعدم اومدن بردنم بخش..از قبل پمپ درد گرفته بودم ولی اشتباهی که کردم دیدم بی‌حسم گفتم وصل نکنین اما شما از همون قبل اینکه حستون برگرده وصلش کنین چون دردا یهو زیاد میشن.. در کل درد غیرقابل تحمل نداشتم در حد ۳ برابر پریودی بود. ۸ساعت بعدش سوند رو خارج کردن و مایعات شروع کردم. دیگه تقریبا غروب بود که باید راه میرفتم هم درد داشتم هم ذوق چون تازه سرتخت رو بالا آوردم و بچه رو نگا میکردم و دوس داشتم زودتر بغلش کنم.باقیش تاپیک بعد
مامان محمد مهدیار مامان محمد مهدیار ۳ ماهگی
پسر کوچولوی منم پنج شنبه به دنیا اومد توی ۳۸ هفته و ۲ روز
از تجربه سزارین اختیاری بخوام بگم ؛ اینه که من شب قبل غذام سنگین و دیر موقع بود چون ساعت ۱۰ شب با دکترم هماهنگ کردیم که فرداش عمل کنم به خاطر درد پریودی که از صبح داشتم و کند شدن حرکاتش . همین دیر و سنگین غذا خوردن باعث شد که توی اتاق عمل بعد بی حسی و موقع عمل کلی بالا آوردم و اذیت کننده بود یکم . عملم خیلی طول نکشید بعدش با بچه رفتم ریکاوری اومدن گذاشتن رو سینم برای شیر و آموزش شیردهی که تو ریکاوری با دیدن بچه خستگی کل مسیر ۹ ماه و عمل رفع شد . بعدش هم که رفتم بخش ، گهگاهی درد داشتم تا شب که خب مونید سخت ترین کار بعد سزارین حرکت کردنِ تمام سعی ام رو کردم که همکاری کنم و زود خودمو جمع و جور کنم مایعات خیلی خوردم و رفتم دستشویی و راه میرفتم تا صبح بیدار بودم به بچه هم سینه میدادم . سزارین فقط یک شب درد داره فقط مطمئن باشید اگه راه برید و مایعات زیاد بخورید و دستشویی کنید فرداش ۹۰ درصد خوب شدید .سوند رو تو اتاق عمل بعد بی حسی گذاشتن که نفهمیدم آخر شب هم کشیدن که یه لحظه بود . دکترم خانم سیمین دخت هاشمی جم بود بیمارستان مصطفی خمینی. سوالی بود در خدمتم 😍
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۶ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان ککل مامان ککل ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان
من سزارین دوم بودم. به گفته‌ی دکتر از ساعت ۱۲ شب قبل ناشتا بودم. ساعت ۸/۵ شام سوپ خوردم(البته سه تا بشقاب)😁. ساعت یازده و نیم هم مخلوط شیر و سویق و شیره خوردم که تا فردا گرسنه نشم.
ساعت ۷ بیمارستان بودم و تا ۸ کارهای پذیرش رو انجام دادم. ۸/۱۵ سرم و سوند گرفتم.تا اومدن جواب ازمایش و دکتر یک ساعتی طول کشید و ۹/۵ رفتم اتاق عمل که ده دقیقه‌ای اونجا معطل شدم. خداروشکر اتاق عملم خوب بود و ساعت ۱۰ پسرکم به دنیا اومد. بهم نشونش دادن و بردن. یه ربع به یازده عملم تموم شد و رفتم ریکاوری. اونجا یکم لرز کردم که پتو انداختن. ۱۲/۵ رفتم بخش .‌ بچه رو اوردن و شیر دادن. از ساعت یک و نیم تقریبا درد هام شروع شد. پرسیدم چرا شیاف نمیدن که گفتن تو اتاق عمل گذاشتن و باید چند ساعت بگذره. یه نفر اومد و شکمم رو کمی فشار داد و معاینه کرد(کلا سه بار تاشب، چندتا فشار دریافت کردم) درد داشت ولی خب طوری نیست که ادم نفسش بره. تا چهار و نیم درد داشتم که شیاف گذاشتن و اروم شدم تا حدودی. پیچش شکم داشتم. انگار رحم داشت جمع میشد و فشار میاورد. ساعت ۸ شب، یه لیوان چایی خوردم و بعدش یه لیوان اب گلابی.
مامان nazi&nora مامان nazi&nora ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
آخه میخواستم دکتر خودم منو عمل کنه
اما ساعت ۳نصف شب دردام شدید تر شد و خودم رفتم به پرستارا گفتم وچون زایمان پیشرفت کرده بود اورژانسی منو اتاق عمل بردن و من از درد داشتم میمردم و با بدترین حالت آماده برای سزارین شدم درحالیکه دکتر شیفت میخاست عملم کنه و من با درد شدید بودم خلاصه رفتم رو تخت عمل امپول بی حسی در مقابل اون دردا برا من اصلا درد نداشت من بی حسی تو پاهام رو حس کردم و دردام آروم شد ولی لرزش دستام که نمیدونم به خاطر ترس بود یا بی حسی داشتم که دکتر بی هوشی گفت طبیعیه بعد دو سه دقیقه صدای دخترم رو شنیدم که تو اون شرایط از ته دل خندیدم و خوشحال شدم که سالمه و صورت زیباش که همه ی پرستارا ازش تعریف میکردن عمل تقریبا یه ربع طول کشید ومنو تو ریکاوری بردن اونجا صدای همسرم رو می شنیدم که حالمو از پرستار میپرسه ولی من لرزش شدید داشتم تااینکه داشتن منو به بخش انتقال میدادن که دخترم و خواهرم وهمسرم رو دیدم که همه خوشحالن .
تجربه زایمانم خوب بود ونمیدونم که چه حکمتی بود که به خاطر ۳تا۴ساعت دکتر خودمم عملم نکرد و این ناراحتم میکنه .
مامان فندق 💙 مامان فندق 💙 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه سزارین...

سلام خانما انشالله که همگی روز خوبی رو گذرانده باشید؛
اومدم که از تجربه زایمان سزارینم بگم؛

از اونجایی که بچه من سفالیک بود و کاملا سرش پایین بود دکترم هرسری که میرفتم بهم میگفت باید زایمان طبیعی انجام بدی. البته واسه خودم هم بین طبیعی و سزارین فرقی نبود و بیشتر دوس داشتم طبیعی زایمان کنم تا اینکه هفته آخر که واسه چکاپ رفتم بهم گفت چون دیابتی هستی و سرکلاژ بودی و استراحت مطلق میخوام واست سزارین انجام بدم چون اکثر بچه هایی که مادراشون دیابتی هستن سرشونه های درشتی دارن که منم قبول کردم و قرار شد برای صبح روز یکشنبه ۲۰ آبان عمل سزارین انجام بده، شنبه شب رفتم بیمارستان کارای پذیرش انجام دادم قرارشد یکشنبه صبح ساعت ۸ بیمارستان باشم و یکشنبه رفتم بیمارستان آماده شدم واسه اتاق عمل ساعت یک ربع به ۱۰ بود که منو بردن اتاق عمل و آماده کردن دکتر بیهوشی اومد آمپول بی حسی زد و پاهام شروع کردن به داغ شدن و سنگین شدن بعد ۲_۳ دقیقه احساس حالت تهوع کردم که به دکتر بیهوشی گفتم گفت طبیعیه بخاطر بی حسی که بهت زدیم الان خوب میشه و ۱_۲ دقیقه بعد خوب شد، من در حین عمل از تصویری که رو کاشی های دیوار اتاق عمل افتاده بود همه چیزو داشتم میدیدم، چند دقیقه بعد احساس تکون تکون کردم و احساس کردم شکمم داره خالی میشه دیوار نگاه کردم دیدم دکترم بچه رو برداشته و به ثانیه نکشید که صدای گریه پسرم بلند شد و واقعا حس خیلی خوبی بود ، پسرم آوردن تماس پوستی دادن و بعد بردنش که به همسرم و خانوادم نشون بدن.
ادامه تاپیک بعد ...
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن
مامان بشه🌹نورسا مامان بشه🌹نورسا ۲ ماهگی
پارت ۳ سزارین:👧🏻🌹💫


تا امپول بی حسی رو زد گفت دراز بکش زود و منم دراز کشیدم پاهام گرم شد و چون خیلی سزدم بود و کم کم داشتم میلرزیدم حس خوبی بهم داد گرماش.
جلوی صورتم پرده زدن و همه جام انگار یه نایلونی چیزی پهن کردن و شلوارمو تا زانو کشیدن پایین پیراهنمم تا بالای سینه دادن بالا ولی روشو پوشوندن.
احساس کردم دارن رو شکمم یه خطایی میکشن گفتم من احساس میکنما . یه دختر که بالای سرم وایساده بود و سرمم اینا رو چک میکرد گفت متوجه میشی ولی دردی نخواهی داشت که راستم میگفت هیچ دردی احساس نکردم بعدش. خانم دکترم و اونیکی اقای دکتر حرف میزدن میگفتن میخندیدن و عملم میکردن. پنج دقیقه نشده بود که صدای گریه نوزاد شنیدم و گفتن که بدنیا اومد و همشون با ذوق میکفتن الهی چه نازه چه قیافه کارتونی داره و کلی ذوق میکردن . من فقط صدای گریشو میشندیم که شدیدم بود بعد چند دقیقه که بردن کلاه اینا سرش کردن اوردن نشونم دادن و گذاشتن رو صورتم حس خیلی خوبی بود قشنگ گرم و نرم بود و خیلی خوشحال شدم و قربون صدقش رفتم ولی زود بردنش. تا اینجای عمل خیلی خوب بود همه چی ولی…